سه شعر زیبای مولانا در وصف فیلم «مست عشق»
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۳۱۴۱۸۷
تاریخ انتشار: 2024 May 24    -    ۰۴ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۷:۱۵
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
فیلم «مست عشق» بالاخره اکران شد و تا کنون فروش خوبی داشته. از ابتدای کلید خوردن فیلمنامه این فیلم تا زمان پخشش داستان‌ها و فرازونشیب‌های فراوانی وجود داشته.

فیلم «مست عشق» بالاخره اکران شد و تا کنون فروش خوبی داشته. از ابتدای کلید خوردن فیلمنامه این فیلم تا زمان پخشش داستان‌ها و فرازونشیب‌های فراوانی وجود داشته.

سه شعر زیبای مولانا در وصف فیلم «مست عشق»
 

اما، مردم ضمن استقبال از این فیلم پرحاشیه نقدهایی هم به آن داشته‌اند. حسن فتحی بدون شک یکی از بهترین کارگردان‌های ایران است که به اتفاقات تاریخی نگاهی مطلوب می‌اندازد و مولانا یکی از مهم‌ترین شخصیت‌ها ادبی و عرفانی در تاریخ فرهنگ و هنر ایران است، پس نتیجه فیلم باید یک شاهکار می‌بود. در این مقاله اما به نقدها نمی‌پردازیم. قرار است 3 اتفاق مهم در داستان این فیلم را بررسی کنیم سپس سه شعر زیبا از مولانا بخوانیم که به حس‌وحال آن 3 اتفاق شباهت دارد. با راهنماتو همراه شوید تا برای دیدن فیلم «مست عشق» آماده بوده یا آن را بهتر درک کنید.

شعر اول؛ گم شدن شدن شمس در فیلم مست عشق

در سکانس اولیه فیلم «مست عشق» تجمعی از مردم قونیه را می‌بینیم که همراه با سروصدای فراوان است. ما تازه وارد جهان داستان شده‌ایم و بدون شک با توجه به حواشی اطلاع داریم که داستان درباره شمس و مولانا است. حالا در سکانس معرفی متوجه می‌شویم که شمس تبریزی گم شده است. در این میان دل‌آشوبه و ناراحتی‌های مولانا را می‌بینیم که از همان لحظه اولیه دلمشغولی و محبت مولانا به شمس را نشان می‌دهد. وقتی سکانس گم شدن شمس در فیلم «مست عشق» را می‌بینیم یاد این شعر مولانا می‌افتیم که می‌گفت:

گفتم این جان مرا گرد جهان چند کشی                   گفت هر جا که کشم زود بیا هیچ مگو

گفتم ار هیچ نگویم تو روا می‌داری                         آتشی گردی و گویی که درآ هیچ مگو

شعر دوم؛ عشق دنیوی شمس و کیمیا خاتون در فیلم مست عشق

بسیاری از ما در انتظار فیلم «مست عشق» بودیم تا همبازی شدن بازیگران مطرح ایرانی مست شهاب حسینی و پارسا پیروزفر را با بازیگران ترکی مثل هانده آرچل و ابراهیم چلیک‌کول ببینیم. هانده آرچل در فیلم «مست عشق» در نقش کیمیا خاتون دختر خوانده مولانا ظاهر می‌شود و گویی شمس دل به او باخته. اگرچه ما هرگز با جهان عشق این دو آشنا نمی‌شویم و این عشق آنقدر عمیق به تصویر کشیده نمی‌شود که مرگ آن ما را ناراحت کند و مثل داستان رومئو و ژولیت اشک در چشمانمان بیاندازد، اما مولانا شعری زیبا سروده که انگار در وصف عشق شمس به کیمیاست:

ز کیمیا عجب آید که زر کند مس را               مسی نگر که به هر لحظه کیمیا سازد

هزار قفل اگر هست بر دلت مهراس              دکان عشق طلب کن که دلگشا سازد

کسی که بی‌قلم و آلتی به بتخانه                  هزار صورت زیبا برای ما سازد

شعر سوم؛ عشق عرفانی مولانا به شمس در فیلم «مست عشق»

وقتی پس از گم شدن شمس، فلاش بک‌های فیلم آغاز می‌شود تا شخصیت‌ها برای ما آشنا شوند و اصل مطلب را متوجه شویم، تا حد امکان زنجیره محکم و عرفانی که میان دل مولانا و شمس از جنس عشق به وجود آمده را کمابیش می‌بینیم. در برخی لحظات هست که شک مردم قونیه را می‌بینیم به رابطه شمس و مولانا، رابطه‌ای که برای مردم تعریف نشده است و شاید نمی‌توانند آن را درک کنند. در وصف و توضیح این احساسا، مولانا دفتری به قامت شمس دارد، اما یکی از شعرهایش به شدت زیباست که می‌گوید:

هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن               تا ببینی در درون خویشتن گلزارها

شمس تبریزی توی خورشید اندر ابر حرف                  چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها

راهنماتو
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
نام:
ایمیل:
* نظر:
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
آخرین اخبار
bato-adv
bato-adv