پیشینه «راست» و «دروغ» در فرهنگ و تمدن ایرانی
کد خبر: ۸۳۵۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: 2015 August 22    -    ۳۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۶

پیشینه «راست» و «دروغ» در فرهنگ و تمدن ایرانی

با این نگاه می توانیم گمان کنیم، در تاریخی که با دو شر اول دست به گریبان بوده ایم، شر سوم یعنی «دروغ» نیز مقاطعی گریبانمان را گرفته است؛ شاید به سختی و حتی بدتر از دو مورد نخست که داریوش اینچنین از آن می ترسد و حفاظت ملت خود را از این شر بزرگ یعنی دروغ با تأکید از خداوند آرزومند است.
جایگاه راستین '' راستی '' در فرهنگ و تمدن ایرانی++++اشکان تقی پور جایگاه راستین « راستی» در فرهنگ و تمدن ایرانی

درست است که نوشتن از «راستی» و فواید آن از یک سو اعلام جهانی! بدیهی ترین اصل اخلاقی، فرای هر دین و آیین و تنها بر پایه انسانیت است، از سوی دیگر، همین راستی که سخن گفتن از پایبندی به آن، قطع به یقین مخالفی ندارد، با کمی منصف بودن حداقل در قبال خودمان، چالشی عظیم را در مقابلمان به نمایش می گذارد.

بگذارید از شواهد باستانی اهمیت و جایگاه راستی در تاریخ ایران باستان آغاز کنیم و اجمالا تا پس از دوران باستان و اکنون بدان بپردازیم. با نگاهی به یکی از مهمترین اسناد نوشتاری کهن و باستانی ایرانیان یعنی سروده های حضرت زردشت در گاتها (گاهان) ـ که بخشی از اوستا، کتاب دینی زردشتیان و گنجینه ی معنوی ـ باستانی ملی ایرانیان است ـ از زبان زردشت، پیامبر ایرانی چنین می خوانیم:

«تا تاب و توان دارم، به مردمان می آموزم که در راه راستی بکوشند».

در جای دیگر همانند یک آرزو زردشت می گوید: «ای راستی کی تو را خواهم دید؟»، «ای راستی، بخششی را که پاداش اندیشه ی نیک است به ما ارزانی دار» و شواهد بسیاری از اوستا که به عنوان کتاب کهن و مقدس زردشتیان پیروی از نظم جهانی و راستی را به شکلی مستمر و همیشگی گوشزد می کند.

بسیار شده است که ما عبارت «راه در جهان یکی است و آن راه راستی است» در متون مختلف منسوب به دین زردشتی می خوانیم و حتی بر صفحه ی نخست برخی گاه شمارها می بینیم؛ این نگاهی بسیار کوتاه از زاویه ی نگاه دینی در دنیای باستان و دورتر از سه هزاره پیش به مقوله ی راستی در سرزمینمان بود.

در بعد باستان شناسی و اسناد درجه نخست از حیث اعتبار که همان کتیبه های سنگی هستند، کمی از زمان سرایش گاتها (گاهان) جلوتر می آییم و به بخش هایی از چند کتیبه از کتیبه های موجود داریوش بزرگ هخامنشی به خط میخی فارسی باستان در تخت جمشید و نقش رستم می پردازیم؛ در روزگاری نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش... .

در بخشی از کتیبه ی آرامگاه داریوش در نقش رستم استان فارس به دستور داریوش شاه بزرگ هخامنشی چنین نگاشته شده است:
«به خواست اهورامزدا (پروردگار) من اینسان هستم که دوست راستی هستم...».

در همانجا: «راستی: این خواست من است، من دوست مرد دروغگو نیستم».

در کتیبه ی بیستون داریوش بر فراز کوه بیستون نیز که در حقیقت در آن، داریوش شرح حال چگونه به قدرت رسیدن خود را بر پهنه ی سخت کوه به سه خط میخی بابلی و ایلامی و فارسی باستان تصویر می نماید، بارها جرم اصلی دشمنان بزرگ خود را صراحتا دروغگویی ایشان اعلام میکند... حال از دوران باستان با جهشی افزون بر هزاره ای عبور می کنیم... در ایران دوران اسلامی هم بر مبنای آیات قرآن مجید «راه راست»، اصل و آرزوی مؤمن است و خداوند «عذابی دردناک» برای «دروغ گویان» می بیند.

فردوسی بزرگ هزاره ای پیش می سراید: «به گیتی به از راستی پیشه نیست» و در جای دیگر خواست خداوند از بنده را چنین می گوید: «ز بنده نخواهد جز از راستی».

باز هم جهشی... این بار در جهشی سه سده ای به اوحدی مراغه ای شاعر پارسی گوی اشاره می کنیم که می گوید: «راستی که راستان رستند».

این چند مثال بسیار کوتاه تنها ذره ای بود از هزاران شاهد و سند برای اثبات جایگاه «راستی» در هزاران سال تاریخ خردورزی و فرهنگ سرزمینمان. تنها اشاره ای بود به بزرگی و اهمیت راست پنداری در فرهنگ دینی و تاریخی مان از اوستا و حضرت زردشت تا قرآن مجید و سیره ی پیامبر، از داریوش هخامنشی تا فردوسی، از فردوسی تا اوحدی مراغه ای... حق با شماست که بگویید اگر منظور از نگارش این نوشتار، اهمیت بیان راستگویی و راستی بود که این امر از ابتدا چون روز روشن بود و نیاز چندانی به این توضیحات نبود.

توضیح می دهم، ... این نگاه، تا بدینجا نگاهی بود که نشان از نگاه خوش بینانه داشت و در نگاه خواننده، ملت ایران را ملتی حافظ راستی می دید که در این مهم و در درستی این زاویه ی دید تردید ندارم... اما کتیبه ای از داریوش کبیر هخامنشی بر صفه ی جنوبی تخت جمشید وجود دارد که نگریستن از زاویه ی دیگری را هم به ما گوشزد می کند:
داریوش می گوید: اهورامزدا (پروردگار) با تمام ایزدان (فرشتگان) این مردم را بپاید از سپاه دشمن، از گرسنگی و از دروغ. بر این مردم سپاه دشمن، قحطی و دروغ چیره نشود. این همان چیزی است که از اهورامزدا با تمام ایزدان می خواهم، اهورا مزدا با تمام ایزدان، این را همچون موهبتی به من دهاد.

با تأمل در این خواسته و آرزوی شاه بزرگ هخامنشی برای ملتش از خداوند و همه ی فرشتگانش، در دو هزار و پانصد سال پیش و تأکید مکرر در همین چند جمله بر این آرزو و آرزوی تحققش از سوی اهورامزدا، می توان گمانه زنی هایی کرد... از سه شر بزرگی که داریوش در این کتیبه نام برده است، خطر دشمن خارجی و خشکسالی همیشه ی تاریخ به چندین و چند سبب جغرافیایی و سیاسی و بر مبنای اسناد بسیار که مجال بحثش در این مختصر نیست، با ایرانیان همراه بوده است و در بسیاری از مقاطع تاریخی به شدت با آن ها درگیر بودیم؛ از دنیای باستان تا کنون.

با این نگاه می توانیم گمان کنیم، در تاریخی که با دو شر اول دست به گریبان بوده ایم، شر سوم یعنی «دروغ» نیز مقاطعی گریبانمان را گرفته است؛ شاید به سختی و حتی بدتر از دو مورد نخست که داریوش اینچنین از آن می ترسد و حفاظت ملت خود را از این شر بزرگ یعنی دروغ با تأکید از خداوند آرزومند است.

تأکید فراوان بر راست گویی و پرهیز از دروغ، می تواند علتی باشد بر وجود آن در میان ما به شکل معضل و ضررهایی که از آن دیده ایم. البته برداشت بد نکرده و سیاه و سفید به مسأله نگاه نکنیم. منظور این نیست که ایرانیان ملتی دروغگو بوده اند اما مسلم است که خطر دروغ تهدید کننده ای جدی بوده است که همه ی ارکان فرهنگی جامعه در طول تاریخ برای مبارزه با آن و پیامدهایش بسیج شده اند. این آسیب شناسی درونی ـ اخلاقی ـ تاریخی بر پایه ی شواهد سبب شده است تا بتوانیم نیروی دفاعی خود را در برابر دروغ تقویت کنیم و نقاط ضعف خود را در برابر آن بدانیم، همچنان که برای جلوگیری از هجوم دشمن بیگانه قدرت دفاعی و دیپلماتیکمان را تقویت می کنیم و برای مقابله با خشکسالی بر مسیر رودها سد می سازیم و اسراف آب را گناه می شماریم.

حال نیز لازم است با شناخت دقیق از زیان های فراوانی که دروغ از دیرباز تا کنون برایمان ایجاد کرده است، این تهدید را جدی بگیریم و ابتدا به ساکن از خود شروع کنیم تا به امید خدا ابتدا بتوانیم دروغ نگفتن به خودمان و راستگویی را در وجود خودمان کاملا نهادینه کنیم و سپس این سد عظیم راستگویی را با تکیه بر مقاومت های تاریخیمان در برابر دروغ به همراه بسیاری دیگر از مواهب اخلاقی که به برکت زیستن در این آب و خاک و فرهنگ متنوع و انسان مدارش داریم، در کل جامعه گسترش دهیم.

منابع: کتیبه های هخامنشی، نوشته پی یر لوکوک؛ گاتها، گزارش دکتر حسین وحیدی؛ شاهنامه فردوسی بر پایه چاپ مسکو
اشکان تقی‌پور، کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی ایران
مولف و مدرس دانشگاه

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۴۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۳۱
3
1
آقو اشکان این حرفای طاغوتی چیه
اینا تاریخ نیستن
تشکان تقی پور
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۶/۰۱
2
2
عزیز ناشناس، متوجه منظورتان نمی شوم. شوخی می کنید یا جدی میگویید؟...طاغوت! ارج نهادن به اصل اخلاقی راستی و حفظ و صیانت از آن با استناد به دین زردشتی، که مطابق قرآن مجید و نظر پیامبر و قانون اساس کشور و مراجع، پیروانش هم اکنون هم اهل کتاب هستند و کتیبه های سنگی موجود هخامنشی و استناد به آیات قرآن مجید و شعر شاعران میهن دوست مسلمان پارسی گوی مانند فردوسی و اوحدی مراغه ای چه ربطی به '' طاغوت '' دارد؟
آخرین اخبار