چند روز پیش خبری با تیتر
«تصویری که ساعت ها نگریستن بدان از لذتش نمی کاهد!» در سایت «تابناک با تو» منتشر شد که دربردارنده پیام های بسیاری بود و پرسش هایی را به دنبال داشت؛ از جمله اینکه دوستان بیننده ما به شکل مرزهایمان اشاره کردند که البته نکته ای جالب و مهم است.
در پاسخ به این دوستان باید بگوییم، جدای از تعصبات احساسی و بدون سند و مدرک و صرفا احساسی ـ ناسیونالیستی، بر اساس شواهد و اسناد تاریخی ملی
ایرانیان، اکثر قریب به اتفاق مرزهای پیرامون ایران ما نتیجه ی مقاومت در جنگ های ما با بیگانگان بوده است.
درست است که در بسیاری از آنها به سبب های گوناگون ـ که وصفش در این نوشتار نمیگنجد ـ شکست خورده ایم و سرزمین هایی از سرزمین مادری را مانند بخش هایی از
قفقاز در معاهده هایی ظالمانه چون گلستان و ترکمنچای از دست داده ایم؛ اما فراموش نکنید که این از دست دادن ها و شکست ها هم ماحصل مقاومت و جنگیدن ملتی برای میهن بوده است. خاطراتی در این باره از
عباس میرزا شاهزاده ی قاجار که در جنگ با روس ها زورآزمایی کرد و دردناک است وجود دارد که فرصت بحث درباره آن را به زمانی دیگر وامی گذاریم..
حال دست روزگار و قدرت نظامی دشمن و خیانت ها و بداندیشی ها و ناآگاهی ها و بی لیاقتی های برخی سران حکومت در آن روزگار، گاه شکست ها را رقم زده است که در طول تاریخ ملت ها، امری اجتناب ناپذیر است که اصل مقاومت ملتی کهن را زیر سؤال نمی برد. بیشتر مرزهای کنونی ایران، مرزهایی است که برای حفظش خون ها داده شده است و به همین علت، منظم و خط کشی شده با خط کش و خطی راست نیست و چین خوردگی های بسیاری دور آن وجود دارد.
با احترام کامل به همه ملت ها و دولت های منطقه و حتی کمی دورتر در شرق و غرب کشورمان، شایان ذکر است اگر نگوییم همه ی آن ها، بسیاری از آن ها پس از جنگ های جهانی و تحولات دیگر سده ی اخیر به ویژه پس از فروپاشی
امپراتوری عثمانی پس از جنگ جهانی به واسطه ی زور و قدرت استیلا و تصمیم گیری قدرت های عمدتا غربی پیروز در جنگ و هژمونی آن ها در منطقه شکل گرفته اند و مردم متمدن آن سرزمین ها که در دوردست تاریخ تمدن و فرهنگ قرار دارند، با کشورهایی با خاطراتی در روزگار باستان و آداب و رسوم تاریخی شان، نتوانستند نقش بسزایی در آن تصمیم گیری ها ایفا کنند. به وجود آمدن کشورهایی مانند امارات متحده، کویت، قطر، عراق و سوریه با شکل کنونی در سده ی اخیر، ماحصل تصمیم نیروهای قدرتمند و سیاستمدار غربی به ویژه انگلستان است با تکیه بر منافع خود؛ هر چند همه این کشورها و ملت ها و دولت هایشان برای ما نه تنها رسمیت بلکه احترام و شأن بالا دارند و حتی برخی در مقام برادری هستند و همگی جزئی از ملل متحد جهان؛ اما به هر روی واقعیت های تاریخی هم انکارناشدنی است.
درست است ایران ما به سبب برخی ناآگاهی ها و اشکالات خودمان در تاریخ لطمه دیده و شکست هایی متحمل شده است، اما فراموش نکنینم این ملت هیچ گاه مستعمره ی رسمی و قانونی هیچ قدرت غربی نشده است؛ هر چند لطمات فراوانی از آن ها دید، چه به سبب قدرت آن ها چه بی لیاقتی و ضعف برخی دولتمردان دولت های حاکم که در برابر رادمردی های ملتی بزرگ چیز زیادی نیست و از سوی دیگر در بحرانی ترین زمان ها هم با وجود برخی درگیری های درونی، دستخوش تجزیه های درونی نشده است. به هر روی، باید نقد درون خانوادگی را به اشکالات تاریخی مان، خودمان در محیطی منصفانه داشته باشیم تا با آسیب شناسی و حل و گره گشایی آن ها، ماندگاری ایرانمان را با قدرتی بیشتر تثبیت کنیم؛ کشوری که در بین ده کشور هزاره ای جهان مرتبه های بالاتر فهرست را از آن خود کرده است و هیچ گاه حداقل در دنیای کنونی و سده های اخیر، فرضیه ی کشورگشایی و آغاز جنگ علیه دیگر دولت ها و کشورها در سیاست ملی و اخلاقی و دینی آن قرار نداشته است.
اما دوست دیگری صحبت از آرزوی ایران
هخامنشی و اسلامی و ... گفتند که بیانگر احساس پاکشان به داشته های فرهنگی میهن پیش از اسلام و پس از اسلام است. در پاسخ برای اینکه از این سخن شبهه و سوءبرداشتی پیش نیاید، باید گفت، دنیای کنونی دنیای گسترش مرزهای جغرافیایی نیست و دنیای حفظ مرزهای جعرافیایی و گسترش مرزهای فرهنگی است؛ هرچند هستند دولت هایی که با توسل به قدرتشان همچنان گهگاه این
مرزگشایی های بی منطق را توجیه می کنند... آری، شیر آرمیده ی ایران توانایی بالقوه گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی را که منادی هنر، معماری، مهمان نوازی، شهامت، ایثار، مردمسالاری مبتنی بر اخلاق و دین مداری، دگردوستی و دگراندیشی است را دارد و باید همگی چه ملت و چه دولت بدان بپردازیم و تأکید دارم نقش ملت ها همیشه پررنگ تر از دولت هاست و دولت های خوب برآمده و اجراکننده ی خواست جدی ملت.
باز هم تأکید می کنم، ما تمام خوبی نیستیم؛ اما توانستیم بخش بزرگی از نیکی را هزاران سال حفظ کنیم و اکنون توانمندیم تا آن را به «بنی آدم» در گیتی که «
اعضای یک پیکرند» هدیه کنیم. راز ماندگاری ایران در همین نکات ظریف اما مستحکم نهفته است.
تصویر نقشه هم دستکاری نشده است. البته نورپردازی و افکت هایی که طبیعت عکس و نوع لنزها و هنر است، حتما انجام شده، ولی کلیت عکس، دقیقا همان است که می بینید.
تصویری که ساعت ها نگریستن بدان از لذتش نمی کاهد!
این تصویری است که ساعت ها نگریستن بدان نه تنها از لذتش نمی کاهد، بلکه بر آن افزون می کند در دیدگانمان جایگاه استوار
شیر جغرافیای آرمیده بر کره ای که «
زمین» نام دارد.
تصویر فضایی از «
خانه» ابهت و شکوهش را به روی دیدگان صاحبخانه و میهمان می کشد؛ شیری آرام که مأمن است هم برای
صاحبخانه و هم میهمان؛ شیری که اجزای تن تنومندش را تکثر فرهنگ ها و قومیت ها و تاریخی هزاران ساله و مردمانی با شجاعت شیر و وقار و تعهد آن به جنگل و طبیعت و گروه... و اکنون دنیا و کره ای که بر آن آرمیده است، تشکیل می دهد. پستی ها و بلندی ها و کوه ها و جلگه ها و دریای مازندرانش و خلیج فارس... سینه ی ستبرش را ـ که کردستان و کرمانشاه و ایلام هستند ـ جلوی دشمن خارجی سپر کرده است.
به راستی نام
پیشمرگه های کرد مسلمان ـ که در جای جای کردستان می شنوی و می خوانی و در عمل رشادتشان را برای حفظ تن یکپارچه ی این شیر می بینی، با این سینه ی ستبر جلودار تن شیر جغرافیایمان ارتباط تنگاتنگ دارد. جلگه ی خوزستان و بوشهر و هرمزگان، نگاهبان فارس ماندن ابدی
خلیج فارس هستند و خوزستان ثابت کرد، اروند رود را اروند می خواهد و می نامد، نه شط العرب. چغازنبیل، شوش،
مقبره ی دانیال نبی که حکایت پیامبری الهی و مهمان از قوم یهود است، در این سرزمین ـ که روایت است علی (ع) زیارت بارگاهش را چون زیارت خود می بیند و در شگفتم که پیامبری از قوم یهود با حرمت و احترام اینچنینی از امیرالمومنین به ایشان در خاک آریایی و زیارت کنندگانش ایرانی... این همه تساهل و تکثر در مقوله ی فرهنگی تنها به اعتبار قدرت یک شیر شدنی مینماید.
سر این شیر جغرافیایی «
آذربایجان» است. آتروپادگان باستانی که در مفهوم نگهبان آتش است و جایگاه آن. رهبر ایران فرمودند: آذربایجان سر ایران است. به راستی چنین است و این سر در خود آتش ها دارد و آتشکده ها. سر این شیر آکنده از نور آتش معرفت و فرزانگی است که از دوران باستان تا کنون، حسرت تنها شبیه تبریز بودن آن بر دل دولت های آسیای میانه مانده است، مشروطه و آزادی خواهی نیز جایگاه عقلانی و اجرایی اش مغز درون سر این شیر بوده است... .
دریای مازندرانش را تالش و گیلکی و مازنی و ترکمن و گلستان نشین، گلستان کرده اند تا اقتداری که از تکثر قومیت این دریانشینان حاصل می شود تکثر تجهیزات و سلاح هایی فرهنگی باشد در برابر نگاه احیانا حریص بدخواهان... پشت شیر جغرافیای میهن بارگاه دو تن است... شاهنشاهی زاهد و معصوم که میهمان شد از دیار عرب اما در خراسانمان قریب بود نه غریب، چنانکه در سرزمین زادگاهشان غریب بود تا قریب. ضامن آهویی که افزون بر هزاره ای است بارگاهش شریان حیاتی ستون فقرات شیر جغرافیای مان است و صاحب خانه ای است حاجت دهنده به دوستدارانش و تن دیگر آن دیار بزرگمردی است آرمیده در خراسان که روزی شیر جغرافیای میهن در برابرش خواهد ایستاد.
آنکه عجم را زنده کرد... آنکه «زن و کودک و بوم ایرانیان را» در شاهنامه اش قلمروی شیر ایرانی بیشه ی دنیا قرار داد و عبور از آن را خط قرمز ایرانی بودن.
سیستان مهد دلیران، جایگاه شهرها و تمدن هایی هزاران ساله به مانند شهر سوخته و دهانه غلامان، زادگاه رستم یگانه الگو و نگهبان سرفرازی شیرنقشه ی جغرافیایمان در برابر هجوم بیگانه و کفتاران، آنکه در مسخ نام شیری به نام «ایران»، نام تنها پسرش «سهراب» را از یاد برد.... یزد و کرمان و اصفهان و فارس و...که در میان تن این شیر به امید محافظت سر و سینه و کمر و دستان و پاهای استوارش هر آنچه هویت تاریخی است در خود جای داده اند و همچون «آتش ورهرام آتشکده ی یزد» که دو هزاره ای است روشن مانده، فرهنگ و تاریخ را از مناره های مسجد جامع یزد و میدان نقش جهان و مسجد شیخ لطف الله اصفهان تا سرستون های بی مانند تخت جمشید و مقبره ی کورش تا آرامگاه حافظ و سعدی و مسجد و
بازار وکیل در دل دارند و پاس داشته اند.
حسرت می خورم و ای کاش می گویم که ای کاش فردوسی بزرگ پس از هزار سال به دنیا بود و این تصویر واقعی سرزمینش را از بلندا می نگریست! شاید «چو ایران نباشد تن من مباد» را رساتر و شاید دگرگونه تر می سرود؛ هر چند از سوی دیگر بر این باورم که آن بزرگمرد آنچه را ما اکنون از فضا می نگریم هزاره ای پیش از ما، پای بر خاک و در ژرفای دل خود، چه بسا شفاف تر، دید و سرود:
چنین دارم از موبد پاک یاد/ چو ایران نباشد تن من مبادحال درک می کنم که این است معنای آمادگی همیشگی این شیر برای دفاع.
و آنجا که شیخ ابوالحسن، صوفی
خرقان، هزار سال پیش می گوید تا بر آرامگاهش بنگارند:
«هر کس در این سرای درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید که آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد به خوان بوالحسن به نان ارزد»
و این هم گواهی بر مهمان نوازی و حامی بودن شیر پیر اما تنومند جغرافیای جهان که شیری است به رامش اما قدرتمند؛
ایران.
ا
شکان تقیپور، کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی ایرانمولف و مدرس دانشگاه
ودرود بر اندیشه نیک وروان پر مهر تو ای دوست قدیمی.
درود بر شما با این متن عالیتون
برایت همیشه صلح و آرامش و برکت آرزو میکنم کشور زیبای من
هرچي نگاه ميكنم نه شيري ميبنم نه ....
تصویر برداری ماهواره ای با دید شمال جنوب از فلات مرکزی ایران تهیه شده
آن که دلش میزند نبض جدایی در باد
با او سخن میگویم تا نگه دارد به یاد
آذرآبادگان من جان جانان من است
قیمت خون ارس;رگ ایران من است
چنین دارم از موبد پاک یاد
چو ایران نباشد تن مان مباد
و در زیر اون:
هر کس در این سرای درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید که آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد به خوان بوالحسن به نان ارزد
پاینده باد ایران اسلامی
این تصویر به شکل غیر قابل قبولی دستکاری شده
به شکلی که سایه رشته کوه زاگرس تا کیلومترها ادامه داره....
با تشکر