مصطفی جلالی فخر (پزشک و منتقد سینما) روایتی تلخ از ماجرای خودکشی یک دختر چهارده ساله را در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد:
(ابد و یک روز واقعی!) یک دختر چهارده‌ساله که با خوردن چند قرص خطرناک قصد خودکشی داشت و چند بار مواخذه‌مان کرد که «چرا نجاتم دادید؟!» دختر زیباچهره‌ای که پدرش گرفتار مصیبت مخدر بود. دختر، دلبسته‌ی پسر یکی از اقوام بود که آن‌ها هم پولی در بساط نداشتند.
پدرش ادامه‌ی زندگی را در همان دود و تزریق‌ها می‌دانست و برای تهیه‌شان پول می‌خواست. یک خواستگار افغان، دختر را می‌خواست و حاضر بود بابتش پول خوبی بدهد. دختر اما، نمی‌خواست.تا این که برادر کوچکتر سرطان می‌گیرد و روز به روز بدتر می‌شود.
پدر، دخترش را تحت فشار قرار می‌دهد که «برای درمان برادرت پول ندارم و اگر تو، زن آن آقا نشوی، برادرت می‌میرد». دختر می‌گرید و سکوت بی‌رضایت و پذیرش مردی که دوست ندارد. پدر صد و پنجاه میلیون تومان می‌گیرد اما کمی پس از عروسی اجباری دختر، ناپدید می‌شود. درمان برادر همچنان بلاتکلیف... و دختر همه‌چیز را باخته است.زمانی فکر می‌کردم فیلم «ابد و یک روز» خیلی تلخ است اما در جامعه، واقعی‌تر از آن فیلم هم هست و تلخ‌تر.
در آن‌سال‌ها تلاش کردیم زمینه‌ی شیمی‌درمانی رایگان برادر را فراهم کنیم و سرانجام مقدور شد، اما دختر حاضر به مشاوره‌ی روانپزشکی هم نبود. اصرار به پایان داشت و به همین دلیل نمی‌توانستیم او را مرخص کنیم. به سختی توانستیم به بیمارستان روانپزشکی اعزامش کنیم تا شاید حالش بهتر شود. این داستان یک خاطره‌ی قدیمی‌ست که دیشب در مرور گذشته خواندمش. و کاش الان خوب باشد و اعجازی به یاری‌اش آمده باشد. و چه قدر چشم‌انتظارانِ «معجزه» و «کاش»، پرشمارند.
برترین ها
