مکانیزم انکار؛ یکی از مکانیزم های دفاعی رویارویی با رویدادها
کد خبر: ۲۸۳۹۰
تاریخ انتشار: 2016 February 20    -    ۰۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۵۳
به عقیده من لطیفه های سازنده (طنز) لطیفه هایی هستند که به ما کمک می کنند به مشکلات فراموش شده مان آگاه شویم، در حالی که لطیفه های مخرب (هزل) لطیفه هایی هستند که باعث می شوند ما مشکلاتمان را از خاطر ببریم و دچار "انکار" (Denial) گردیم.
مکانیزم انکار؛ یکی از مکانیزم های دفاعی رویارویی با رویدادها در فرهنگ ایرانی جوک ساختن و لطیفه گفتن فراوان دیده می شود. این که کدام لطیفه ها سازنده (functional) هستند و کدام مخرب (dysfunctional) موضوع این یادداشت است.

بخشی از آهنگ زیبای هتل کالیفرنیا را که گروه Eagles می خوانند بسیار دوست دارم:

Some dance to forget,
Some dance to remember...

"برخی می رقصند تا چیزی را فراموش کنند، در حالی که برخی می رقصند تا چیزی را به خاطر آورند!"

به عقیده من لطیفه های سازنده (طنز) لطیفه هایی هستند که به ما کمک می کنند به مشکلات فراموش شده مان آگاه شویم، در حالی که لطیفه های مخرب (هزل) لطیفه هایی هستند که باعث می شوند ما مشکلاتمان را از خاطر ببریم و دچار "انکار" (Denial) گردیم.

یکی از مکانیزم های دفاعی بیمارگونه هنگام مواجهه با رویدادها و شرایط ناگوار، مکانیزم انکار است. انکار به معنای خودفریبی و فرار از واقعیت دردناک است. به قول مولانا:

تا دمی از هوشیاری وارهند
ننگ خمر و زمر بر خود می نهند
می گریزند از خودی در بی خودی
یا به مستی یا به شغل ای مهتدی

و به قول حافظ

هر که شد "محرم دل" در حرم یار بماند
آن که این کار ندانست در "انکار" بماند

انکار باعث می شود ما درد نکشیم اما این چاره دردهای ما نیست، انکار همانند مخدری است که سبب می شود بیمار از بیماری خود غافل شود، هر چه بیماری پیشرفت می کند معتاد میزان مخدر خود را افزایش می دهد و این فرایند باعث می شود که زمان طلایی (golden time) مداخله بگذرد، دندانی با پوسیدگی یک سطحی به معالجه ریشه نیازمند شود، نوزاد دچار کم کاری تیروئید دچار عقب ماندگی ذهنی شود یا فرد سیگاری دچار برونشیت مزمن و کورپولمونار گردد. پس از آن، درمان دشوار و پرهزینه و گاهی اوقات غیر ممکن می گردد! در پاسخ به دردهای مشترک و مشکلات کلان اجتماعی نیز، گاهی لطیفه گویی چیزی جز فرایند انکار نیست. برده هایی که به جای اتحاد و نافرمانی در مقابل ستم برده دار دور هم می نشینند و به انحناهای بدن برده دار می خندند تفاوتی با معتادی ندارند که به جای رسیدگی به علت دندان دردش دوز تریاکش را افزایش می دهد!

در مقابل این لطیفه های انکار محور، لطیفه هایی هستند که ما را از "چرت عادت" بیدار می کنند.

گاهی، مشکلات ما آنقدر دیرپا، مزمن و فراگیر (اپیدمیک) می شوند که ما به آنها عادت می کنیم. در چنین مواقعی اشاره ای طنز آلود به مشکلی که آن را فراموش کرده ایم یا به آن عادت کرده ایم می تواند تلنگری باشد بر ذهن های مخمور و خواب زده.

دکتر ویکتور فرانکل -پایه گذار معنا درمانی- یکی از تکنیک های درمان را به طنز کشیدن روان نژندی (Neurosis) می داند و در کتاب "پزشک و روح" می نویسد: "هنگامی که بیمار روان نژند بتواند به روان نژندی خود بخندد از اسارت آن روان نژندی آزاد شده است".

مثلا در دوران توتالیتاریسم حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی چنین لطیفه ای ساخته شده بود: ژوزف استالین در بستر احتضار، نیکیتای خوروشچوف (جانشین خود) را بر بالین فراخواند و سه پاکت به دست او داد و گفت در اولین بحران حکومتت پاکت اول را باز کن، در دومین بحران پاکت دوم و در سومین بحران پاکت سوم را. وقتی استالین مرد و خوروشچف صدر اتحاد جماهیر شوروی شد با بحران هایی مواجه شد، پاکت اول را باز کرد و در آن مواجه با این یادداشت شد: "به مردم قول اصلاحات بده!" خوروشچف هم به این دستور عمل کرد و شروع به وعده اصلاحات نمود! وعده ها اثر کرد و مدتی اوضاع آرام شد. اما بحران دوم هم به زودی رخ نمایان کرد و خوروشچف پاکت دوم را باز کرد و در آن این پیام را یافت: "علیه من افشاگری کن!" ، خوروشچف هم به این دستور عمل کرد، دست به سخنرانی های افشاگرانه زد و نقاب از چهره جنایتکار استالین برداشت! اوضاع دوباره آرام شد! چندی بعد که خوروشچف با سومین بحران مواجه شد پاکت سوم را گشود در آن این پیام را یافت: "سه پاکت تهیه کن!"

این داستان کوتاه و طنز آمیز به اختصار سیاست تکراری نظام های تمامیت خواه (توتالیتاریست) را افشا می کند و در عین حال به دلیل شیرینی و حلاوت طنازانه اش زبان به زبان می گردد و انتشار می یابد.

در تاریخ ادبیات ایران کم نیستند صاحب سخن هایی که بیماری های فردی و جمعی ما را با زبان طنز بیان می کردند از داستان "خر برفت و خر برفت و خر برفت" مولانا جلال الدین رومی گرفته تا ماجرای "درد چشم به نزد بیطار بردن" شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی. لطیفه "لحاف ملا" امروزه نیز برای ما کاربرد دارد و "گربه زاهد شد و... .

در ادبیات معاصر ما نیز از ایرج میرزا و نسیم شمال گرفته تا ابوالقاسم پاینده و کیومرث صابری فومنی تلاش بسیار کردند تا با طنزهایشان ما را از "بی خبری" درآورند.

در مقابل، دلقک ها و شومن (showman) های فراوانی هم تلاش دارند ما را از خنده روده بر کنند تا فراموش کنیم که خندیدن به انحناهای بدن برده دار، زنجیرهای بردگی را نمی شکند!

سایت دکتر محمدرضا سرگلزایی

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار