قاتل: با جسد همسرم به مسافرت رفتم
کد خبر: ۱۸۸۱۷۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: 2020 August 20    -    ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۰۶
15 سال پیش با هم ازدواج کردند و زندگی عاشقانه‌شان شروع شد. ثمره زندگی‌شان دو دختر 11‌‌ساله و 23‌ماهه بود. اما آنها به جای حل مشکلات خانوادگی پیش آمده برایشان، خشم را جایگزین آن کردند و باعث شد، مادر خانواده به قتل برسد و پدر به اتهام قتل او روانه زندان شود.

15 سال پیش با هم ازدواج کردند و زندگی عاشقانه‌شان شروع شد. ثمره زندگی‌شان دو دختر 11‌‌ساله و 23‌ماهه بود. اما آنها به جای حل مشکلات خانوادگی پیش آمده برایشان، خشم را جایگزین آن کردند و باعث شد، مادر خانواده به قتل برسد و پدر به اتهام قتل او روانه زندان شود.

در«پشت صحنه یک جنایت» این هفته سراغ علی 34 ساله رفتیم که به اتهام همسرکشی بازداشت شده و در ادامه نظر بازپرس پرونده را هم در ارتباط با این موضوع بررسی کردیم. گام‌هایش همچون صدایش می‌لرزد و به پهنای صورت اشک می ریزد . پشیمان از قتل همسرش است ونمی‌داند چه جوابی باید به دو دخترش بابت این قتل بدهد. تنها خواسته‌اش قصاص است.

علی، آشپز یکی از ارگان‌های دولتی است، یک سالی می‌شد که با همسرش اختلاف ودرگیری‌هایی پیدا کرده بود. همسرش خواستار جدایی بود. او را دوست داشت و نمی‌خواست طلاقش دهد. سرانجام نهم اردیبهشت امسال زمانی که از سفر شمال به تهران باز می‌گشتند، در اتوبان بسیج با هم در داخل خودرو دعوای‌شان شد و درگیری‌شان بالا گرفت. زن جوان چاقویی به سمت شوهرش گرفت و خواست هر چه زودتر برای طلاق به دفترخانه بروند، علی بیشتر عصبانی شد . در کشمکش گرفتن چاقو، چند ضربه به همسرش زد که باعث مرگ او شد. عذاب وجدان گرفته بود تا این‌که با جسدی در خودرویش به پلیس ‌آگاهی دزفول رفت و تسلیم شد. او حالا در برابر مجازات قصاص قرار گرفته و باید منتظر پایان زندگی پر ابهام خود باشد.

زودتر قصاصم کنید

در راهروی دادسرا روی صندلی نشسته و منتظر بازگشت به زندان بود. هنوز باورش نمی‌شد، همسرش را به قتل رسانده و به خاطر این جنایت زیر تیغ قرار گرفته است. در این فرصت سراغ او رفته و به گفت‌و‌گو با او نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

از آشنایی با همسرت بگو .

او اهل شمال و من اهل جنوب کشور بودم و از طریق فردی آشنا، 15 سال پیش ازدواج کرده و دودختر داریم.

با هم اختلاف داشتید ؟

اختلاف زیادی نداشتیم و حتی من آشپز یکی از ارگان‌های کشور بودم و او با کارم نیز مخالفتی نداشت . اما از یک سال پیش دعوا و اختلاف و درگیری ها شروع شد . او می‌گفت از تهران خسته شده و می‌خواست برای ادامه زندگی نزد خانواده‌اش در شهرستان برویم. خانواده‌اش هم طرفدار او بودند. من هم سر لج افتاده و اختلافمان بیشتر شده بود. حتی چند بارقصد جدایی داشت که من قبول نکردم.

از روز قتل بگو.

خشم آنی باعث این جنایت عاشقانه شد. قبل از عید به خاطر بیماری کرونا همسر و دو فرزندم را نزد خانواده‌ام در دزفول بردم. بعد خودم به تهران بازگشتم. چند هفته بعد دوباره به دزفول آمده و همراه همسرم و دختر بچه‌ام بازگشتیم. چند روز تهران بودیم اما همسر و فرزندم به شمال رفتند. شب قبل از جنایت با من تماس گرفت و خواست به دنبالش بروم. به آنجا رفتم و با سوارکردن همسرو دخترم به سمت تهران راه افتادیم. صبح حوالی اتوبان بسیج تهران داخل خودرو دعوایمان شد. تهدید می‌کرد که باید طلاقش دهم . خیلی عصبانی بود و کمی قرص خورد. بعد یک دفعه چاقویی را ازکیفش بیرون آورد و سمتم گرفت و می‌گفت باید طلاقش دهم. در این درگیری و کشمکش خواستم چاقو را بگیرم که نشد و با اصابت ضربه‌هایی به بدنش فوت کرد.

با جسد چه کردی ؟

ابتدا با دوستم تلفنی حرف زدم تا بیاید و دخترم را ببرد تا خودم را تسلیم پلیس تهران کنم که ترسید و نیامد. می‌ترسیدم جسد را در خیابان رها کنم. پتو روی جسد انداختم و تصمیم گرفتم ازتهران به شهرمان دزفول بروم آنجا جسد را به پلیس تحویل داده و تسلیم شوم. به چند کیلومتری شهر رسیدم، به برادرم زنگ زدم و گفتم زنم را کشتم که باورش نمی‌شد . بعد او به دیدنم آمد، دو فرزندم را به برادرم سپردم و با خودرویی که جسد همسرم در آن بود به مسیرم ادامه داده و بعد از توقف مقابل پلیس دزفول تسلیم شدم وجسد را تحویل پلیس دادم.

حرف آخر؟

خیلی پشیمانم . زودترقصاصم کنید تا نزد همسرم بروم. تحمل این زندگی را ندارم و فقط نگران آینده دو دخترم هستم.

روزنامه جام جم

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۵/۳۰
0
4
وقتی کار مرد در تهران هست چرا باید خانواده زن طرفداری کنند که به شهر دیگری برود. ایکاش خانواده های طرفین به فکر زندگی ان ها بودند نه راحتی خودشان
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۴۸ - ۱۳۹۹/۰۵/۳۱
0
0
وااای بیچاره دو تا دختر چی کشیده اند!
با جنازه مادر کشته شده شان آن هم توسط پدر، از تهران تا دزفول در ماشین بوده اند!!
حتما باید تحت مشاوره روانشناسی قرار بگیرند چون واقعا فاجعه بزرگی را از سر گذرانده اند.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار