![گاهی خط عابر پیاده هم برای خبرنگار خط قرمز است! گاهی خط عابر پیاده هم برای خبرنگار خط قرمز است!](/files/fa/news/1394/5/17/13869_278.jpg)
و اما سوژه هر سال و هر ساله ما و به قول گفتنیها، موضوع انشا، روز خبرنگار را چگونه گذراندید؟
یا نه بگذارید از آغاز بگویم که این
روز مبارک از آن چه کسی یا کسانی است و آیا صفت خبرنگار، بار خبری نیز دارد؟ وظایفش چیست و از چه چیزهایی آسمان ریسمان میبافند؟ و آیا این تار و پود بافته آنها (که برخی جدا بافته میشوند) به خطوط قرمز دوستان مسئول ما برمیخورد و به ناگاه چله آنها پاره نمیشود ؟ نان خود و دیگران را آجر نمیکند؟ آیا این موجودی که خبرنگارش مینامند نردبانی برای بالا رفتن به آسمان و ریسمان بافتن دارد؟ آیا نردبان زیر پای او هر آینه زیر پایش را خالی نمیکند و هزار آیا و امای دیگر؟
و حالیا
خبرنگار کیست؟ تصویرگر جهان؛ نمایشگری از صحنههای زشت و زیبا، حق، ناحق، راست و نادرست؛ نمایشگری از افراد بزرگ و کوچک، ارباب و رعیت، رئیس و مرئوس، شاه و گدا، و ... .
نمایشگری از بایدها و نبایدها، قوانین و ضد آن، دستورها و رانتها و بازتابدهنده همه رخدادهای سرتاسر زمین از شمال و جنوب گرفته تا شرق و غرب آن و چه بسا در بازتاب دادنهای اخبار به شکست نورهایی برخورد باشد و چه بسا از شکست آن، نیفتاده باشد!
زمانی بود برای تاریخ تعریفی داشتیم؛ اینگونه که تاریخ، آیینه تمام نمای مردان آن روزگار است و اینک از خبرنگار که به جرأت میتوان گفت آیینه تمامنمای تاریخ است.
بنا به تعریف فرهنگها، خبرنگار کسی است که کارش گردآوری و تهیه خبر برای
روزنامهها، مجلات، سایتها و خبرگزاریهاست؛ آنکه مسئول جمعآوری خبر است.
بنا بر این تعریف، وظیفه خبرنگار تهیه و تنظیم خبر بدون دخل و تصرف و بدون اعمال سلیقه شخصی است؛ یعنی بدون هر گونه جهتگیری، آنچه را میبیند و میشنود، مینگارد و در اختیار مخاطب میگذارد.
در حقیقت، خبرنگار امانتداری است که امانتی را از دستی میگیرد و باید در نهایت صداقت و راستی آن را به دستی دیگر بسپارد.
اما آیا خبرنگار حق دارد و میتواند همه چیز را ببیند و به رشته تحریر درآورد؟
در دیدن سخنی نیست؛ اما در نوشتن و انتقال آن به مخاطب، سخن بسیار است.
در حقیقت برای قلم ـ همان قلمی که بارها و بارها صفت آن را مقدس شنیده و خواندهایم و خداوند به آن سوگند خورده است ـ خط قرمزهایی وجود دارد که گاه تعریف شده و گاه تعریف نشده است.
شاید این روزها هر خطی، حتی خط عابر پیاده هم خط قرمز تصور شود!
استاد دانشگاهی میگفت: «متأسفانه این روزها حتی اگر از اقتصاد هم سخن بگوییم، سخن سیاسی گفتهایم»...!
شاید خبرنگار مانند پزشک هنگام فارغالتحصیلی و آغاز به کار به طور رسما
سوگندنامهای را امضا نکند، ولی خود میداند آنچه مینویسد را ممکن است شمار بسیاری از مردم بشنوند یا بخوانند و از آن تأثیر بپذیرند. پس ناخودآگاه متعهد میشود تا امانت را رعایت کند.
اما چه چیز را بنویسد که از خط قرمزها گذر نکرده باشد؟ چون در این صورت نه تنها خودش که گاه همکارانش و حتی خبرگزاری، روزنامه و مجلهای را که برای آن کار میکند، به خطر میاندازد.
یکی از مشکلات عجیبی که به چشم میخورد همین است؛ یعنی یک نفر مطلبی مینویسد و یکی دو نفر آن را تأیید میکنند و سپس مطلب منتشر میشود اما در صورت عدول از خط قرمز همه کارکنان توبیخ و از کار بیکار میشوند. همه در ترس و وحشت به سر میبرند و شاید این وضعیت مدتها طول بکشد و همین امر پیامدهای مخبری دارد که شاید بدتر از همه، از دست دادن مخاطبان و اعتبار باشد.
اما برای پیشگیری از این آسیبها چه باید کرد؟ چه کسانی و کدام آییننامهها میگویند چه باید گفت و چه نباید گفت و حتی چرا نباید گفت؟
از سوی دیگر، مردم نیز در طرف دیگر داستان قرار میگیرند؛ مردمی که گاهی حضور خبرنگار را در پیرامون خود خطر قلمداد میکنند، ولی مردم خبرنگار را فرد بیش از اندازه کنجکاوی تصور میکنند که نامش در سرک کشیدن در کار این و آن و خبرچینی است؛ بنابراین، وی حتی از سوی مردم هم مورد بیمهری قرار میگیرد. این است که خبرنگاران سر و دست شکسته را کم ندیدهایم و حتی خبرنگارانی که پس از مدتی به فکر تغییر شغل افتادهاند، زیرا نه تنها شغلشان که جانشان نیز در امنیت نیست و هر روز و هر لحظه ممکن است آنها را از دست بدهد.
اعتراف به این که دارندگان یکی از دشوارترین شغلها، یعنی خبرنگاری نان در خون جگر میزنند دردناک است اما در روزی که به نام این زحمتکشان نامگذاری شده است، باید از آنان یادی کرده و گوشهای کوچکی از دشواریهای کارشان را به مردم و مسئولان گوشزد کرده و نشان میدادیم، زیرا آنان نیز چون صاحبان دیگر مشاغل، گوششان از پاسداشتها و تقدیر و تشکرهای خشک و خالی سالی یک بار پر است.
بیاییم دیگر به خبرنگار موضوع
انشای آزاد ندهیم. برایش خود موضوع برگزینیم؛ خودمان به جای آنان بیندیشیم و راهکار ارایه دهیم، عنان مرکب آنان را خود به دست گیریم که مبادا از وزش حرکت ـ گاه تند ـ آنان، بادی به کسی بخورد و خاطر عزیزی را مکدر کند!
روزتان مبارک، قلم تان پر خبر و پویا