عقربه ها
ساعت 11 ظهر جمعه 14 آبانماه سال جاری را نشان می داد که سرایدار یک
ساختمان در شهرک آزادی جلوی در ایستاده بود که ناگهان یک جاروبرقی از طبقه
بالای ساختمان به پایین افتاد و لحظاتی بعد دراور و یک سینما خانواده دیگر
از پنجره طبقه سوم به پایین افتاد.
سروصدای زن جوان به گوش می رسید که اهالی محل و سرایدار جوان با دیدن
این صحنه به بالکن طبقه سوم نگاه کردند که ناگهان زن جوان با لباس و دست و
صورت غرق خون وارد بالکن شد.
زن جوان سعی داشت خود را با بالای دیوار بالکن بکشاند و دست به خودکشی
بزند اما ناموفق بود که خیلی زود تیمی از ماموران کلانتری 150 تهرانسر و
تیم های امدادی در صحنه مرموز در بلوار امام خمینی(ره) شهرک آزادی تهران
حاضر شدند.
ماموران به کمک مرد سرایدار به طبقه سوم رفته و موفق به باز کردن در
آپارتمان شماره 6 شدند که ابتدا در سالن پذیرایی با جسد غرق خون دختر 10
ساله را روبرو خود دیدند. این درحالی بود که زن جوان با چهره ای بهت زده و
در حالی که لباسش غرق خون بود روی مبل نشسته بود و به اتاق خواب خیره شده
بود و در گوشه سالن محیا 11 ساله که هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود با مرگ
دست و پنجه نرم می کرد و اشک می ریخت.
صحنه هولناکی پیش روی ماموران و سرایدار ساختمان قرار داشت اما تلخ ترین
صحنه زمانی بود که ماموران داخل اتاق خواب شدند و با جسد پدر و پسر 4 ساله
خانواده که از ناحیه گردن و سینه هدف ضربات زیاد چاقو قرار گرفته بودند،
روبرو شدند.
همین تراژدی هولناک کافی بود تا تیمی از ماموران اداره 10 پلیس آگاهی
تهران همراه بازپرس شعبه دوم دادسرای ناحیه 27 برای تحقیقات در صحنه جرم
حاضر شوند و محیا 11 ساله برای نجات جانش به بیمارستان منتقل شد.
دستبند روی دست مادر خانواده بود که تیم ویژه پای در قتلگاه خانوادگی
گذاشت و زن 34 ساله به دستور بازپرس جنایی بازداشت شد و وی نیز که از نظر
روحی آشفته بود و جراحت هایی به خودش وارد کرده بود تحت نظر روانه
بیمارستان شد.
در این مرحله خبرنگار رکنا در صحنه هولناک جنایت خانوادگی حاضر شد و
سرایدار ساختمان که از نزدیک شاهد همه ماجرا بود به رکنا گفت: پدر این
خانواده محسن 39 ساله بود و این خانواده از یک ماه پیش به این ساختمان
اسباب کشی کردند و هنوز کسی شناخت کافی از آنها نداشت که این حادثه تلخ رقم
خورد.
وی افزود: جلوی ساختمان بودم که وسایل خانه از طبقه سوم ساختمان به
پایین پرت شد و لحظاتی بعد همسر محسن را که روی لباس و دست و صورتش خون
زیادی ریخته شده بود به بالکن آمد و قصد خودکشی داشت اما موفق نشد به بالای
دیوار بالکن برود که پلیس و آتش نشانان برای نجات او به محل آمدند.
این مرد افزود: وقتی به جلوی در واحد شماره شش رسیدیم هر چه زنگ زدیم بی
فایده بود تا اینکه موفق به بازکردن در شدیم. وقتی وارد خانه رفتیم همه
وسایل داخل خانه شکسته شده بود و هیچ چیز سرجایش نبود. فاطمه کوچولو غرق
خون روی زمین افتاده بود و خواهربزرگترش "محیا" 11 ساله نیز در گوشه سالن و
در حالیکه هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود اشک می ریخت و ناله می کرد که
امدادگران اورژانس برای نجات جانش او را سوار بر آمبولانس به بیمارستان
انتقال دادند.
مرد سریدار گفت: مادر بچه ها ساکت روی مبل خشکش زده بود که ماموران داخل
اتاق رفتند و با جسد محسن و مازیار که از ناحیه گردن و سینه هدف ضربات
چاقو قرار گرفته بودند روبرو شدند که در ادامه بازپرس جنایی و چند تیم ویژه
برای تحقیقات پلیسی وارد خانه شدند و من مجبور به ترک خانه محسن شدم.
این مرد ادامه داد: صحنه دلخراشی بود و شنیدم که زن جوان از چندی پیش
متوجه رابطه شوهرش با زن دیگری شده است و از زمانیکه مطلع شده که شوهرش می
خواهد برایش هوو بیاورد به همین خاطر زن 34 ساله زمانیکه محسن در خواب بوده
با ضربات چاقو او را از پای در آورده و سپس به سراغ بچه هایش رفته است.
وی افزود: مادر خانواده دستگیر شد چون در وضعیت مناسب روحی قرار نداشت و مجروح شده بود همراه ماموران به بیمارستان منتقل شد.
سرایدار ساختمان اظهار کرد: پس از این ماجرا همه اهالی ساختمان تحت
تاثیر جنایت از نظر روحی به هم ریختند و همگی خانه هایشان را ترک کردند و
پلیس نیز در خانه محسن را پلمپ کرد.
سرهنگ مکرم، معاون جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران با اعلام این خبر به
رکنا اظهار کرد: دختر خانواده در بیمارستان به ماموران گفته است که پدر و
مادرش از چندی پیش دچار اختلافات شدید شده اند و مادرش دست به قتل خواهر،
برادر و پدرش زده است.
بنا به این گزارش، تجسس های تکمیلی در این جنایت خانوادگی در اداره 10 پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
حالا اون خانمى كه نتونسته بود درست زندگى كنه و باعث از هم پاشيدگى و از بين رفتن يه زندگى و جان چند نفر شده بياد تماشا كنه!!! خدا از سر اين زن نگذره كه با ورودش به اين زندگى باعث اين تراژدى شد، روح اين زن بدبخت مگه ديگه زنده ميشه؟ آهاى زنهاى مطلقه و بيوه ى كشورم ، تروخدا با ورودتون به زندگى همجنستون ، چند نفرو بدبخت نكنين، به خدا اين خوشبختى نيس، به خدا زندگى پنهونى هيچ لذتى نداره! خدايى حالا اون زن خيلى خوشه ؟ ترو خدا چاپ كنين شايد بعضيا بخونن و بپذيرن، خواهش ميكنم. من هم يكى از اوناييم كه اين ضربه رو خوردم.