جملات ‌زیبای آغازین کتاب‌ها؛ با هم بخوانیم
کد خبر: ۵۲۷۰
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: 2015 July 20    -    ۲۹ تير ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۶
بهترین دوران بود، بدترین دوران بود، دوران درایت بود، دوران حماقت بود، اوج ایمان بود، اوج شک بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان یاس بود، همه چیز در یک قدمی ما بود، همه چیز را پشت سر گذاشته بودیم...
برخی از به‌یادماندنی‌ترین جمله‌های ابتدایی ادبیات جهان را با هم بخوانیم.

۱.
همه خانواده‌های خوشبخت مثل هم هستند، اما هر خانواده بدبخت، به راه و روش خودش بدبخت است.
آناکارنیا/ لئو تالستوی/ ۱۸۷۸

۲.
این حقیقت را همه دنیا قبول دارند که مرد مجردی با ثروت مناسب، باید به دنبال همسر بگردد.
غرور و تعصب/جین آستین/ ۱۸۱۳

۳.
بهترین دوران بود، بدترین دوران بود، دوران درایت بود، دوران حماقت بود، اوج ایمان بود، اوج شک بود، فصل روشنایی بود، فصل تاریکی بود، بهار امید بود، زمستان یاس بود، همه چیز در یک قدمی ما بود، همه چیز را پشت سر گذاشته بودیم، همه مستقیم به بهشت می‌رفتیم، همه مستقیم در جهت مخالف می‌رفتیم.
● داستان دو شهر/چارلز دیکنز/ ۱۸۵۳

۴.
روز سرد روشنی از ماه آوریل بود، ساعت سیزده بار ضربه زد.
● ۱۹۸۴/ جرج اورول / ۱۹۴۹

۵.
هیچی درمورد من نمی‌دانید، مگر اینکه کتابی با نام «ماجراهای تام سایر» را خوانده باشید. اما اصلا مهم نیست. آن کتاب را آقای مارک تواین نوشته بود و تقریبا همه‌اش حقیقت بود.
ماجراهای هاکلبری فین/مارک تواین/۱۸۸۴

۶.
اگر واقعا می‌خواهید از این ماجرا مطلع شوید، حتما اولین چیزی که می‌خواهید بدانید این است که کجا به دنیا آمده‌ام و بچگی مزخرفم چطور بوده و پدر و مادرم چه کاره بودند و قبل از دنیا آمدن من چه می‌کردند و همه این چیزهای مسخره دیوید کاپرفیلدی، اما راستش را بخواهید من حالش را ندارم این حرف‌ها را بزنم.
ناتوردشت/جی. دی. سلینجر/۱۹۵۱

۷.
در سال‌های جوان‌تر و ضعیف‌تر بودنم پدرم به من نصیحتی کرد که از همان موقع در ذهنم می‌چرخد. اینطور گفت که هر وقت می‌خواهی از کسی ایراد بگیری فقط یادت باشد که همه مردم دنیا، شانس و بختی که تو داشتی را نداشتند.
گتسبی بزرگ/اف. اسکات فیتزجرالد/۱۹۲۵

۸.
یک روز که گرگور سامسا از خوابی تلخ بیدار شد، متوجه شد ‌در رختخوابش به یک سوسک غول‌آسا بدل شده است.
مسخ/ فرانس کافکا/۱۹۱۵

۹.
مرا اسماعیل صدا بزنید.
● موبی دیک/ هرمان ملویل/۱۸۵۱

۱۰.
دوشیزه بروکس زیبایی داشت که انگار لباس‌های کهنه به آن جلوه بیشتری می‌داد.
میدل مارچ/جرج الیوت/۱۸۷۱

۱۱.
همه بچه‌ها به جز یکی، بزرگ می‌شوند.
پیتر پن/ جی. ام. بری/۱۹۱۱

۱۲.
گریزناپذیر بود: عطر بادام تلخ همیشه او را به یاد سرانجام عشقی نافرجام می‌انداخت.
عشق سال‌های وبا/ گابریل گارسیا مارکز/ ۱۹۸۵

۱۳.
سرما با بی‌میلی از زمین برمی‌خاست، و مه با کمرنگ شدنش سپاهی را نشان می‌داد که روی تپه کشیده شده بود و استراحت می‌کرد.
نشان سرخ دلیری/استفن کرین/۱۸۹۵

۱۴.
مامان امروز مرد. یا شاید دیروز، نمی‌دانم.
بیگانه/ آلبر کامو/۱۹۴۶

۱۵.
پیرمردی بود که تنها در خلیج ماهیگیری می‌کرد و هشتاد و چهار روز بود که ماهی نگرفته بود.
پیرمرد و دریا/ارنست همینگوی/۱۹۵۲

در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشامدهای نادر عجیب بشمارند‌ و اگر کسی بگوید و بنویسد مردم بر سبیل عقاید کاری خودشان سعی می کنند آن را با لبخندی، شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند، زیرا هنوز بشر چاره ‌و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها دوای آن فراموشی به دست شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدر است.

بوف کور / صادق هدایت
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
United States
|
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۹
27
6
چه جملات بیخودی... کجاش زیبا بود!
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۵:۲۹ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۹
دوست من، برای من هم وقتی این کتابارو نخونده بودم چنین جملاتی واقعا بیخود بود بهتون حق میدم... ولی وقتی بخونید متوجه میشید که مثلا روز سرد روشنی از ماه آوریل بود، ساعت سیزده بار ضربه زد.... یعنی چی... این جمله هنوزم منو به فضای کتاب ۱۹۸۴ میبره و هنوزم کتاب زنده تاریخه این کتاب... برای آنان که می اندیشند نه آنها که بدنبال لذت لحظه ای از مطالعه هستند.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۲۶ - ۱۳۹۴/۰۴/۲۹
5
13
مرد مجردی با ثروت مناسب، باید به دنبال همسر بگردد....!!!

تا ثروتش را در قالب مهریه چپاول نماید...
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۵
جمله تكميلي ت عالي بود....
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۰
0
5
یاد یک مصاحبه از ایزابل آلنده افتادم که در اون میگه: جمله اول یک رمان را نویسنده نمی نویسه بلکه به اون الهام میشه.
تمام جمله های آغازین انتخاب شده عالی هستند و تاثیر گذار و بسیاری از اونها دوباره خاطرات شیرین روان خوندن را در من زنده کرد مخصوصا جمله شماره 14 از کافکا که یک جا خونده بودم اثرگذارترین و تکان دهنده ترین جمله آغازین رمان انتخاب شده:
مادرم، امروز مرد. شاید هم دیروز، نمی دانم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۳۱
0
2
عالی بود و تاثیر گذار. جملات پایانی رمانهای معروف نیز الهام گونه هستند.
مهدی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۱
0
0
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد.........
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار