ببينيد كار به كجا رسيده است كه ميگويند داد محمدرضا نعمتزاده هم از خراب شدن و مراجعه خودروهاي صفر كيلومتر توليدي دو خودروساز بزرگ داخلي به تعميرگاه درآمده است. اولاد آدم البته در همين جا بگويد كه منظور از «داد» همان مكدر شدن است! والا «داد» داريم تا «داد»! يكي به منزله «داد و بيداد» است. يكي به منزله «عدل و داد» است. يكي به منزله همين شغل شريف «دادزني» است. يكي به منزله «دادن و ندادن» چيزي است. يكي به منزله همان «داد و فرياد» است. يكي... شايد بگوييد خب اين مصطلحات را بگذارم در كوزه و آبش را بخورم! حالا وزير يكريزه افه تهاجمي به خودش گرفته مگر چه ميشود؟ نهايتش باز يك بخشنامه صادر ميشود و آن طرفتر هم شوراي رقابت يك مقدار روي قيمتش ميآيد و خودروسازها هم ميگويند واي، ما ترسيدم و بياييد با هم بلرزيم! ته قصه هم ميبينيم كه باز هم سر مردم بيكلاه مانده است!
البته اولاد آدم نميخواست برود دنبال حل مسئله! بلكه ميخواست بگويد كه چرا كاري ميكنيد كه وزير مملكت ناراحت ميشود! يعني منظورم اين بود كه هر كسي را ميخواهيد ناراحت بكنيد ولي اين يكي را چرا؟ آخر پيش در و همسايه خوبيت ندارد. وزير مملكت برود مثلاً اعتدال پارتي يا اصلاحات گعده (حالا پارتي و گعده نه! مجلس عروسي فلاني يا مجلس عزاي آن فلاني ديگر ) و بعد وسط خواندن سرودهاي انقلابي يا مداحي به او گير بدهند كه ماشين را هنوز نگرفتهاند، ترمز بريده يا فنر خوابانده يا يك كوفت ديگر شده و آنها هم دندان روي جگر گذاشتهاند تا حضوري بيايند خدمت وزير و مجلس عزا و عروسي را به كام وزير تلخ كنند! آن وقت وزير چگونه سرش را پيش سر و همسر بلند كند؟ چگونه بگويد تقصير او نبوده است! (خودش كه ميداند تقصير خودش است اما بالاخره يك جاهايي بايد تقيه كرد!)
يعني واقعيتش اين است كه در مملكت ما هيچ وقت براي حل يك مشكل كاري انجام ندادهايم. يعني اصولي انجام ندادهايم. يعني همين اشتغال. همين بحران آب. همين نظام آموزشي. همين سيماي ملي. همين نان. همين اينترنت. همين هوا همين زمين همين... ميبينيد! هيچجا، درست و درمان نيست، آن وقت بياييم و بگوييم كه چرا چرخه توليد خودرو معيوب است؟ چرا توليد خودرو انحصاري است؟ چرا زور هيچ كس به آنها نميرسد؟ چرا رقابت وجود ندارد؟ چرا تعرفه گمركي خودروهاي خارجي بالاست؟ چرا مردم قدرت انتخاب ندارند؟ چرا ميان بد و بدتر بايد بدتر را انتخاب كنند؟ چرا حقوق مصرفكننده وجود ندارد؟ چرا و چرا و چرا!
حالا كافي است كه مثلاً اولاد آدم هم بيايد وسط معركه و بگويد كه چه نشستهايد كه آلودگي هوا يك قسمتش ربط به بنزين ندارد، بلكه ربط به موتورهايي دارد كه بلد نيستند بنزين را چگونه دود كنند و بفرستند به هوا! آن وقت فكرش را بكنيد، باز دولت براي دهنكجي به اولاد آدم (مثل همان دهنكجي به كمپين خودروي صفر نخريد) منابع مالي و وام را ميريزد توي شكم خودروسازان كه عزيز دردانههايش آنفلوآنزاي مرغي نگيرند و بلكه واكسنهاي وارداتي هم به فروش بروند !
نگوييد كه اي اولاد آدم تو هم كنار گود نشستهاي و ميگويي لنگش كن! (اگر نگويم لنگش كن كه ميگويند لال است!) اما اولاد آدم به شما بشارت بدهد كه اين گود هم انحصاري است! وقتي مديريت مملكت از سقف هر وزارتخانه تا كف آشپزخانهاش، اتوبوسي و قطاري است و هر چهار سال و هشت سال يكبار ميآيند و پياده ميكنند و ميروند و باز دوباره ميآيند و سوار ميكنند و ميبرند، ديگر چگونه امثال اولاد آدم ميتوانند بروند داخل گود و خودشان لنگش كنند! تازه اگر به زور برويم داخل گود، همه به عنوان عنصر نفوذي ميافتند دنبالمان كه لنگمان كنند. آن وقت باز هم موضوع اصلي كه براي آن داخل گود شدهايم فراموش ميشود. ميشود تام و جري! ميشود بازي موش و گربه! ميشود قايم باشك! ميشود گرگم و گله ميبرم! ميشود مافيا بازي! ميشود پانتوميم! ميشود...
يادش به خير! قايم باشك بازي ميكرديم، چشمهاي يك نفر را ميبستيم و ديگران ميرفتند پنهان ميشدند. حالا ديگر صنعت و تكنولوژي پيشرفت كرده و نيازي به چشمبندي نيست. در روز روشن جلو چشم وزير پنهان ميشوند و او نميبيند و دائم ميگردد و نمييابد و عصباني ميشود و داد ميزند و بعضيها هم ميگويند حرفهاي بد بد ميزند. تازه بعيد نيست كه آن كليدي كه رئيسجمهور به هر وزير داده را هم از جيبش زده باشند. تازه....
حالا ميفهمم كه چرا اولاد آدم از داد و بيداد وزير مكدر شده. حالا ميفهمم كه وزارت چه كار سختي است! حالا ميفهمم كه چرا اگر رقابت ايجاد كنند و تعرفه واردات خودرو را دستكاري كنند، انگار تدبير را دستكاري كردهاند. انگار انتخابات را دستكاري كردهاند. انگار.... پس آن به كه فروتن باشيم و ناني به غفلت بخوريم و دم برنياوريم و بگوييم: اين نيز بگذرد و به همان داد وزير كه بيداد است قناعت كنيم! جناب وزير لطفاً باز هم داد بزنيد.
روزنامه جوان