باز هم فرزندکُشی؛ این‌بار در تبریز
کد خبر: ۲۱۳۰۶۴
تعداد نظرات: ۱۶ نظر
تاریخ انتشار: 2021 May 30    -    ۰۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۷
تنها 12 روز از مرگ تاسف بار بابک خرمدین، کارگردان سینمای ایران، به دست پدر و مادرش گذشته است که این بار شاهد قتل فرزندی دیگر در تبریز به دست مادرش هستیم.

 تنها 12 روز از مرگ تاسف بار بابک خرمدین، کارگردان سینمای ایران، به دست پدر و مادرش گذشته است که این بار شاهد قتل فرزندی دیگر در تبریز به دست مادرش هستیم.

صبح روز جمعه بود که با گزارش قتلی به پلیس 110، تیم ویژه ای برای بررسی صحنه جرم به محل حادثه اعزام شدند و موقع ورود به منزل، با پیکر بی جان پسری جوان مواجه شدند که مادرش بر سر جنازه اش نشسته و اشک می ریزد.

فرزندکُشی به‌ دست مادر در تبریز

پرونده قتل این پسر جوان، "یاشار"، هم اکنون در شعبه 6 ویژه قتل دادسرای عموم و انقلاب تبریز، توسط "یوسف ضیامهر"، بازپرس ویژه قتل، در حال رسیدگی است.

برای شنیدن اظهار نظرهای متهم به قتل این پرونده دلخراش، با هماهنگی "یوسف ضیامهر" مصاحبه ای با "مینا"، مادر یاشار، انجام دادیم:

اعتیاد تیشه به ریشه زندگی ام زد

وقتی 20 ساله بودم، با همسرم آشنا شدم، همدیگر را دوست داشتیم و قصدمان هم ازدواج بود؛ با وجود مخالفت های سرسختانه برادرم با ازدواجمان، با همدیگر ازدواج کردیم و زندگی مشترکمان آغاز شد. اما اندکی از ازدواجمان نگذشته بود که متوجه شدم همسرم تریاک می کشد؛ نه تنها همسرم، بلکه خانواده وی نیز اعتیاد داشتند.

با این که رفتار همسرم با من عاشقانه بود، اما اعتیاد تیشه به ریشه زندگی ام زد؛ بعد از چند سال، اعتیاد همسرم از تریاک به هروئین کشیده شد.

بعد از گذشت 15 سال از زندگی مشترکمان، اعتیاد به هروئین برای همیشه همسرم را از من گرفت و من ماندم و پسرم یاشار. کل جوانی ام را به پایش ریختم. با کارگری و کار کردن های شبانه روزی یاشار را بزرگ کردم، به امید آن که بزرگ شود و همدمم شود. یاشار تنها فرزندم بود و همه امیدم به زندگی. عاشقانه دوستش داشتم و با عشق تمام بزرگش می کردم.

اعتیاد همسرم، پسرم را هم نابود کرد

با این که یاشار، وقتی نوجوان بود، همیشه تاکید می کرد که اصلا نمی خواهم معتاد شوم و سمت اعتیاد نخواهم رفت، اما چه کنم از روزی که چشمش را باز کرده بود دایم با صحنه خماری و مصرف مواد پدرش مواجه بود.
تا این که بزرگ شد و به سن 20 سالگی رسید، در سن 20 سالگی نشانه هایی از مصرف مشروبات را در پسرم دیدم و زندگی بر سرم خراب شد. گفت: " من با یک دختر آشنا شدم و می خواهم ازدواج کنم". با ازدواجش موافقت کردیم و عروسم را به خانه آوردیم. بعد از ازدواج، سرش گرم زندگی شد و شبانه روز کار می کرد تا خرج زندگی را تامین نماید.

اما بعد از مدتی، کارش را از دست داد و دوباره رفتارش عوض شد؛ دایم در حال مصرف مشروبات الکلی بود و با چاقو و قمه، نه تنها ما را بلکه همسایه ها را تهدید و عربده کشی می کرد.

از ترس یاشار مثل بید میلرزیدیم

هیچ وقت از دست یاشار آسایش نداشتیم؛ نه من و نه عروس و نوه چهار ساله ام، آیهان. دیگر تا آن اندازه از دست یاشار خون به جگر شده بودیم که هر روز ساعت شش عصر از ترس آمدنش مثل بید بر خود می لرزیدیم و نمی دانستیم به کجا و چه کسی پناه ببریم؛ وقتی به خانه می آمد، رویمان چاقو می کشید و تهدید می کرد.
شش ماه پیش، از دست آزار و اذیت های یاشار، پدر و دایی عروسم آمدند و عروس و نوه ام را با خود بردند. من ماندم و یاشار که هرروز رفتارش بدتر از دیروز می شد.

حتی روزی از روزها که در خانه تنها بودم، سر و کله اش پیدا شد، خیلی مست بود؛ نمی دانستم چیکار کنم. روی هر کدام از مبل ها که می نشستم، با چاقو کنار همان قسمت از مبل را پاره می کرد. به بهانه رفتن به دستشویی، بدون مانتو از خانه فرار کردم و به منزل همسایه یمان پناه بردم.

تمام روزم با ترس می گذشت

تمام روزم با ترس و نگرانی می گذشت، حتی به خاطر ترس از یاشار برای مدتی کوتاه خانه ام را عوض کردم و در گوشه ای از این کلانشهر ساکن شدم، اما به دلیل بیماری سرطان و شیمی درمانی و نیازمند مراقبت، با پیشنهاد خواهرم (که به غیر از یاشار در این دنیا تنها کسم بود، چرا که پدر و مادر و برادرم را سال ها پیش از دست داده بودم)، به همان خانه قبلی که نزدیک منزل خواهرم بود، برگشتم؛ تا وی بتواند از من مراقبت نماید.

دوباره روزهای تلخ من شروع شد. اما تلخ ترین و زهرترین روز من، روزی بود که با دستان خودم یاشار را کشتم. در این روزهای اخیر رفتار یاشار خیلی بدتر از قبل شده بود، تا آن جا که بر اساس توهم ها و رفتارهای عجیبی که داشت، احساس می کردم "گل" مصرف می کند.

یاشار را خفه کردم

صبح جمعه بود. دلشوره بدی داشتم و به شدت نگران پسرم بودم که نکند وی هم مانند پدرش در دام اعتیاد به مواد مخدر گرفتار و به سرنوشت وی دچار شود. ساعت 10 صبح تصمیم گرفتم به منزل پسرم بروم تا از حال و روزش خبردار شوم، با آن که خیلی اذیتم می کرد اما هیچ وقت نمی خواستم به سرنوشت پدرش دچار شود.

وقتی در را به رویم باز کرد و وارد منزل شدم، به حدی مست و بدحال بود که هزاران برابر ترس هایی که همیشه داشتم به جانم افتادند. سعی کردم رفتار بسیار آرامی با وی داشته باشم. اما یاشار در وضعیت طبیعی خود نبود، دوباره چاقو را برداشت و به سمتم حمله کرد. سخنان بسیار فجیعی نثارم می کرد. خیلی ترسیده بودم. کمد را باز کردم و چشمم افتاد به شال عروسم. آن را برداشتم و یاشار را خفه کردم. بعد از خفه کردن یاشار، با پلیس تماس گرفتم تا به جرم خود اعتراف نمایم.

به اینجا که رسید نتوانست ادامه دهد، مدام اشک می ریخت و می گفت با این که یاشار، جگرگوشه ام را کشتم، اما دیگر خیالم راحت است که عروس و نوه ام در آرامش زندگی خواهند کرد. ای کاش یاشار با مرگ طبیعی می مرد.
این گزارش حاکی است این مادر متهم به قتل فرزند خود، هم اکنون در اختیار قانون قرار دارد و منتظر اجرای قانون است.

پایگاه خبری نصر

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۶
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۰۹
3
18
الهی بمیرم دلم سوخت واسه این مادر.خدایا رحم کن به جوون هامون
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۴۴ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
5
22
اینجا ایران است صدای ما را از جمهوری اسلامی ایران میشنوید
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
چه ربطی داره برو حوادث کشورهای غربی رو هم بخون تا بفهمی چه خبره ببین تو کشورهای به اصطلاح تمثال شما چشم و دل سیر چه جنایتهایی رخ میده
ناشناس
| |
۱۱:۵۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
ناشناس 10:01 احمق هستی یا چی؟
ناشناس
| |
۱۲:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
اینجا ایران است صدای مارا از ایرانیان همیشه مرغ همسایه غاز است میشنوید اینجا ایران است فقط اینجا قتل رخ میدهد فقط اینجا تجاوز رخ میدهد فقط اینجا فرزند کشی رخ میدهدو...مرغ همسایه ما غازه همیشه امکان نداره تو عرب قتلی رخ بدهد امکان ندارد تجاوزی رخ بدهد چون چشم و دلشون سیره خلاصه غرب خیلی نایسه
ناشناس
| |
۱۵:۲۶ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
اینجا ایران است و صدای ما را از جمهوری اسلامی می شنوید حتی اگر مرغ همسایه غاز باشد
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
10
8
یه نفر هست زیر هر خبری میگه عوضش امنیت داریم. به نظرتون تو آلبانی امنیت خیلی زیادی داره که مدام تکرار میکنه؟؟؟
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
خیلی خوب گفتی
امنیت یکی از نیازهای مهم است که باید تامین شود. اگر در غرب و کشورهای اروپایی همین مسایل زیاد است ، پس امنیت هم ندارند و فقط شعار میدن.
متاسفانه کشور ما امنیت وجود نداره ، حتی اگه شما بخوایید بگید کل چهان اینطوری هست پس کشور ما امنیت داره ، شماهم شعار میدید
عوضش امنیت داریم
| |
۱۵:۳۹ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
در غرب با میلیاردها نفر جمعیت به اندازه ایران هشتاد میلیون نفری در این یک سال فرزند کشی اون هم با داس یا مثله کردن نداشتیم.
محمد ثانیا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۱۲ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
1
12
واقعا چی میشه گفت؟ فقط باید بر حال مام وطن گریه کرد
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۶:۳۵ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
1
14
چیکار کروند که اعتیاد زیاد شد ؟
شادی را از جامعه گرفتند .
فرزانه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۰۳ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
0
10
سلام به همه. متاسفانه ما ارگانی، مرجعی، .. نداریم که در این موارد به داد مردم برسه. مراجعه هم بکنیم میگن اتفاقی نیافتاده. یعنی باید یک نفر یا افرادی کشته بشن تا قانون وارد عمل بشه آنهم برای دستگیری مجرم، مجرمی که مثل این مادر خود زجر کشیده و نیازمند کمک بوده.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۰۷ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
چرا!؟ ارگان و سازمانی به نام بهزیستی داریم! و بسیاری ارگان و سازمان و بنیاد و کمیته و خیریه... که ظاهرا وظیقه خمایتی و پشتبانی اجتماعی را دارند. ودر کنار آن کلی هم سازمان و بنیاد و ... داریم که در معادلعه هزینه و عایدی با توجه به شرایط امروزه جامعه رفوزه شده اند ولی همچنان بودجه های میلیادی از بیت المال میگیرند که صرف حقوق و مزایای کارکنان و هزینه های جاری شان میشود و در نتیجه سازمان بهزیستی و سازمانهای مشابه بودجه ای برای انجام وظایف تعیین شده در قانون ندارند!
کوتاه سخن: در اقتصاد و اخلاق و دین و اجتماع و... کشوی ورشکسته هستیم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
2
12
جوانها به شدت عاصی و خشن شده اند. دیرور عصر منزل رفتم متوجه شدم پسرم که دانشجوی دانشگاه خوب در تهران و رشته تحصیلی خوبی هم دارد، سر یک وعده غذای بی ارزش که در خانه صرف نکند و دلش می خواست به رستوران برود، درب کمد و درب اتاقش را با ضربه سرش متلاشی کرده است و همسرم هم یک ظرف شکلات را ترکانده. جالب اینکه روز قبلتر هم غذا از بیرون تهیه شده بود. برای من مثل روز روش است که مجموعه ای از شرایط محیطی منجر به چنین رفتار خشن شده است. اين موارد عبارت از افسردگی ناشی از مجازی شدن دانشگاه، خواب زیاد به علت رهایی از قیود رفت و آمد به دانشگاه هم برای استاد و هم برای دانشجو، عدم امکان سفر در ایام تعطیل به علت همه گیری کرونا و از دست رفتن بخش قابل توجهی از تحرک های سفری، عدم امکان ورزش های سالنی از قبیل شنا در استخر و حضور در باشگاه های ورزشی و نظایر آن، عدم وجود برنامه های تلویزیونی سرگرم کننده به ويژه برای خانواده هایی مثل ما که گیرنده ماهواره ای هم ندارند، حذف شدن رفت و آمدهای فامیلی، عدم امکان ملاقات دوستان، اوضاع پر تلاتم سیاسی و اقتصادی کشور و انباشته شدن ناامیدی در شبکه های مجازی، نگرانی از آينده شغلی پس از فارغ التحصیلی، عدم امکان تخليه هیجانات دوران جوانی برای جوانان در خارج از منزل. مهمترین کار این روزها صب و تحمل والدین و در دست گرفتن ابتکار عمل است، هر چند اثر گذاری بر روی جوانان بسیار بسیار دشوار شده است.

خلاصه دیشب کار من تا دیر وقت دلداری و تذکر و تمیز کردن میدان نبرد بود و در روزهای آينده باید دو درب را که گفتم پسرم از جایشان در بیاورد، برای تعمیر جدی به نجاری محله ببرم.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۵:۳۰ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
خدا قوت پدر عزیز - من هم با پدرم از این دعواها داشتم و البته این برای حدود 25 سال پیش هست. چیزی که مهمه اینه که صبوری کنید و پسرتون رو بدون اجبار کنترل کنید. متاسفانه فاصله طبقاتی هم خیلی روی روحیه جوانان تاثیر می گذارد.
ناشناس
| |
۱۰:۲۱ - ۱۴۰۰/۰۳/۱۲
خدا به همه هموطنان عزیز سلامتی و شادی عنایت کن. خدا قوت پدر مهربان
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار