او تک و تنها پس از ۱۱ روز زنده ماندن در جنگلهای بارانی، توسط ماهیگیران محلی نجات یافت و تنها بازمانده این حادثه غمانگیز شد. جولیان متولد ۱۰ اکتبر ۱۹۵۴ در لیما، تنها فرزند جانورشناسان آلمانی، ماریا و هانس ویلهلم کوپکه بود. والدین او زمان تولدش مشغول کار علمی در موزه تاریخ طبیعی بودند. جولیان در ۱۴ سالگی به همراه والدینش برای راهاندازی ایستگاه تحقیقاتی پانگوآنا در جنگلهای آمازون از لیما نقل مکان کردند. در این محیط منحصر به فرد بود که او مهارتهای ارزشمندی برای بقا به دست آورد.
جولیان کوپکه نمیدانست در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۱ چه چیزی در پرواز ۵۰۸ LANSA در انتظار اوست. شب قبل، او و مادرش فارغالتحصیلی جولیان از دبیرستان را در لیمای پرو جشن گرفتند. آنها که مشتاق بازگشت به خانه برای کریسمس بودند، پرواز LANSA را در ۲۴ دسامبر رزرو کردند.
پدر کوپکه، هانس ویلهلم از همسرش خواست از پرواز با این خط هوایی به دلیل شهرت نه چندان زیادش خودداری کند. با این حال، پرواز رزرو شد. شب کریسمس، در حالی که مادر و دختر در انتظار سوار شدن بودند، خود را در فرودگاهی دیدند که به دلیل چندین پرواز لغوشده از روز قبل، پر از جمعیت شده بود.
نیم ساعت اول بسیار آرام سپری شد و همه تنقلات خوردند. اما بعد، همه چیز بهم ریخت. صاعقه به هواپیما برخورد کرد، صاعقهای که همه جا را فرا گرفت. مردم ترسیدند و شروع کردند به جیغ زدن و گریه کردن.
هواپیما به این طرف و آن طرف حرکت کرد و سینیهای ساندویچ به هوا پرتاب شدند. مادر جولیان که استرس گرفته بود، در حالی که سعی داشت او را آرام کند گفت: «امیدوارم همه چیز درست شود.» بعد، ترسناکترین قسمت ماجرا اتفاق افتاد: هواپیما سقوط کرد.
وقتی هواپیما در هوا شروع به تکهتکه شدن کرد، جولیان کوپکه و صندلیای که به آن بسته شده بود از خود هواپیمای در حال فروپاشی جدا شدند. کوپکه در کتاب خاطراتش با عنوان «وقتی از آسمان افتادم» نوشت: «مادرم دیگر کنار من نبود و من دیگر در هواپیما نبودم. هنوز به صندلی بسته بودم، اما تنها بودم. در ارتفاع حدود ده هزار پا، تنها بودم و در حال سقوط از آسمان…»
کوپکه به طرز معجزهآسایی از سقوط جان سالم به در برد، اما دچار جراحاتی مانند شکستگی استخوان ترقوه، بریدگی عمیق در بازوی راست، آسیب چشم و ضربه مغزی شد. او در خاطراتش نوشت که جنگل زندگی من را نجات داد؛ شاخ و برگ درختان تاثیر سقوط ۱۰۰۰۰ فوتی او را کاهش داده بود. او قبل از اینکه بتواند روی پاهایش بایستد، از هوش میرفت و به هوش میآمد.
آنجا او به یاد سخنان حکیمانه پدرش افتاد: «اگر روزی در جنگل گم شدی، به دنبال آب بگرد و مسیر آن را دنبال کن چون تو را به یک منبع آب بزرگتر و احتمالاً یک سکونتگاه انسانی میرساند.»
در نهایت، جولیان ۱۱ روز را در جنگل بارانی پرو گذراند و بیشتر این مدت را صرف یافتن راه در آب از طریق دنبال کردن نهری تا رودخانه کرد. جولیان در جنگل با نیش دردناک حشرات و هجوم لارو مگس در بازوی زخمی خود دست و پنجه نرم کرد.
جولیان در حالی که به راه خود ادامه میداد، اجساد سایر قربانیان سقوط هواپیما را هم پیدا کرد که بسیاری از آنها همچنان به صندلیهای خود بسته بودند. «من وحشت کردم، نمیخواستم آنها را لمس کنم، اما میخواستم مطمئن شوم مادرم یکی از آنها نیست. بنابراین هر جسدی که میدیدم با یک چوب کفش او را از پایش درمیآوردم.»
او میگوید اگر قربانی روی ناخنهای پایش لاک داشت، میدانستم مادرم نیست، چون او هرگز لاک نمیزد. جولیان در روز دهم، نزدیک بود از پا درآید. او فقط یک کیسه خوراکیهای شیرینی را که در محل سقوط هواپیما پیدا کرده بود خورده بود و با خود فکر میکرد ممکن است از گرسنگی بمیرد.
اما بالاخره، جولیان توانست اردوگاهی پیدا کند که توسط ماهیگیران محلی برپا شده بود. او کمکهای اولیه را روی خودش انجام داد که شامل ریختن بنزین روی بازویش میشد تا لارو حشرات را از زخمهایش دور کند.
روز بعد، ۳ ژانویه ۱۹۷۲، سه ماهیگیر او را در کلبه پیدا کردند. جولیان پس از نجاتش فهمید او تنها بازمانده سقوط LANSA است. در مجموع ۹۱ نفر از جمله مادرش ماریا کشته شده بودند.
جولیان در بیمارستانی در پرو در کنار پدرش
جولیان پس از بهبودی جراحاتش به گروههای جستجو در محل سقوط و یافتن اجساد قربانیان کمک کرد. جسد مادرش روز ۱۲ ژانویه ۱۹۷۲ کشف شد. جولیان به زادگاه والدینش، آلمان بازگشت و آنجا به طور کامل از جراحات جسمی بهبود یافت. او مانند پدر و مادرش زیستشناسی را در دانشگاه کیل خواند و سال ۱۹۸۰ فارغالتحصیل شد. او دکترای خود را از دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ دریافت کرد و به پرو بازگشت تا در پستاندارشناسی شاخه تخصصی خفاشها تحقیق کند.
سال ۱۹۸۹، جولیان با اریش دیلر، حشرهشناس آلمانی که متخصص زنبورهای انگلی بود، ازدواج کرد. سال ۲۰۰۰، پس از مرگ پدرش، او به عنوان رئیس پانگوآنا انتخاب شد. اما حتی زمانی که در زندگی و کارش معنا یافته بود، سقوط و پیامدهای آن، با وجود گذشت دههها، در او باقی مانده بود.
«سالها کابوس میدیدم و البته غم مرگ مادرم و بقیه مردم بارها و بارها بر قلبم سنگینی میکرد. فکر این که چرا فقط من تنها بازمانده بودم، آزارم داده و خواهد داد.»
زنده ماندن جولیان موضوع کتابها و فیلمهای متعددی بوده است، از جمله فیلم کمبودجه و بسیار تخیلی Miracles Still Happen (۱۹۷۴) ساخته جوزپه ماریا اسکاتزی فیلمساز ایتالیایی.
داستان کوپکه توسط خود کوپکه در مستند بالهای امید (۱۹۹۸) فیلمساز آلمانی ورنر هرتزوگ، صادقانهتر بیان شد.
چگونه جولیان کوپکه از سقوط هواپیما جان سالم به در برد؟
جولیان در سال 1998 در محل سقوط هواپیما
بقای معجزهآسای جولیان موضوع گمانهزنیهای زیادی بوده است. کارشناسان گفتهاند او از سقوط جان سالم به در برد چون با کمربند به صندلی خود چسبیده بود.
تصور شد اتصال به صندلی مثل چتر نجاتی بوده که سقوط او را کند کرده است. این ضربه احتمالاً به دلیل مکش توفان تندری و همچنین شاخ و برگهای ضخیم در محل فرود کاهش یافته باشد. نکته جالب این است که حدود ۱۴ مسافر دیگر نیز از سانحه اولیه جان سالم به در برده بودند، اما در انتظار نجات یافتن، جان باختند.
جولیان در سال 2019
داستان جولیان نشان داد چگونه بقا در موقعیتهایی مانند این، ترکیبی از عواملی است که ممکن است بسیار غیرقابل پیشبینی باشد.
فرادید