دختر نوجوان از ترس مدت‌ها این مسئله را نگفت
کد خبر: ۲۸۵۳۵۹
تاریخ انتشار: 2023 July 14    -    ۲۳ تير ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۵
 از وقتی متوجه رفتار‌های شیطانی دوست پدرم شدم او با تهدید مانع بازگو کردن این راز پلید شد تا اینکه یک روز مجبور شدم همه چیز را به پدرو مادرم بگویم اما آنها با سرزنش‌های پی درپی به سراغم آمدند من که در تنگنای رفتارهای شوم دوست پدرم دچار یأس وناامیدی شده بودم تصمیم گرفتم با خوردن قرص‌های مرگبار به زندگی‌ام پایان بدهم....

 از وقتی متوجه رفتار‌های شیطانی دوست پدرم شدم او با تهدید مانع بازگو کردن این راز پلید شد تا اینکه یک روز مجبور شدم همه چیز را به پدرو مادرم بگویم اما آنها با سرزنش‌های پی درپی به سراغم آمدند من که در تنگنای رفتارهای شوم دوست پدرم دچار یأس وناامیدی شده بودم تصمیم گرفتم با خوردن قرص‌های مرگبار به زندگی‌ام پایان بدهم....

 
 

دختری ۱۶ ساله با قد و اندامی متوسط، چهره سفید و بسیار مضطرب و افسرده که همراه مادرش آمده بود وارد دایره مشاوره کلانتری شد و مشکل خود را این گونه بیان کرد.

 

همیشه شاهد نزاع و درگیری پدر و مادرم بودم و بر سر هر چیزی با هم مشاجره داشتند و خیلی رابطه خوبی با هم نداشتند، پدرم حتی با ما ۳ خواهر نیز رابطه خوبی نداشت و توجه زیادی به دخترانش نمی‌کرد. ما یک دوست خانوادگی داشتیم که این زن و شوهر نیز ۲ فرزند دختر و پسر داشتند. زن جوان دوست اصلی مادرم بود، بسیار با آنها صمیمی بودیم و رفت و آمد خانوادگی داشتیم. حتی وقتی پدر و مادرم جایی می‌رفتند ما را به آنها می‌سپردند. روز‌ها همینطور سپری می‌شد.

 

 ماجرا از ۲ سال پیش شروع شد و من با شوهر آن زن که به او عمو هادی می‌گفتم بسیار رابطه نزدیکی داشتم و چنان خودش را به من نزدیک کرده بود که کسی شک نمی‌کرد و خانواده فکر می‌کردند که او به خاطر مسائلی مثل خرابی گوشی‌اش یا دلسوز بودن نسبت به من که غذا نمی‌خوردم و او اصرار می‌کرد یا بخاطر مشکلاتی که داشتم به من نزدیک می شد و مرا راهنمایی می‌کرد.

 به این شکل رفته رفته وقتی نزدیک من بود، عکس‌هایی را در گوشی به من نشان می‌داد که افراد برهنه بودند و حتی رفته رفته فیلم‌هایی را به من نشان می‌داد که حاوی محتوای مستهجن بود. اینها را با هم نشان می‌داد و می‌گفت که خانواده نفهمد چون خود آنها هم این عکس‌ها را نگاه می‌کنند، منتها صدایشان را در نمی‌آورند و خیلی عادی‌سازی می‌کرد که من نمی‌دانم چرا نمی‌توانستم از ترسم به والدینم بگویم و بعضی وقت‌ها به من دست درازی می‌کرد و من میخکوب می‌شدم.

بعد از مدتی که میان ما و خانواده عمو هادی اختلاف و مشاجره پیش آمد، من ماجرا را لو دادم و با داد و فریاد گفتم که ماجرا از این قرار است و او با من این کار‌ها را کرده است. از آنجا که با رفتار بد پدر و مادرم روبه‌رو شدم و مورد سرزنش آنها قرار گرفتم و اوضاع بسیار بدی داشتم، از شدت خجالت و سرخوردگی دست به خودکشی زدم و مقدار زیادی قرص مصرف کردم که متأسفانه موفق نشدم.

نظرکارشناسی

این دختر به دلیل نداشتن رابطه مطلوب و نزدیک با والدین خصوصاً پدر و اعتماد بیش از حد خانواده به دوست خانوادگی خود ایشان و عدم ارضای نیازهای عاطفی از سوی خانواده و والدین و خلأ نیازهای عاطفی و بحران‌های دوره نوجوانی به سمت شخصی که خانواده کاملاً به او اعتماد داشته و جایگاهی همچون عمو برای فرزندان داشته تمایل پیدا کرده است و از آنجایی که نیازهای عاطفی مراجع از سوی آن آقا برطرف شده، بسیار رابطه نزدیکی با ایشان پیدا کرده است و این خلأ را از سوی او پر کرده است، متأسفانه دچار این آسیب شده است و بخاطر عادی‌سازی این مسائل از طرف آن آقا و بخاطر ترس از مطرح کردن آن با والدین مدت زیادی سکوت اختیار کرده است و بعد از فاش شدن این ماجرا در مشاجره خانوادگی و رفتار ناشایست والدین و احساس گناه شدید و سرخوردگی و احساس پوچی و بی‌ارزشی دست به خودکشی زده است.

فارجی کارشناس ارشد روانشناسی

ایران

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار