اختصاصی تابناک باتو ــ بنای ما بر این است که بنا به سلیقه شما خوبان از امروز، هر هفته دو شرح مختصر از غزلیات حافظ شیرازی ارائه کنیم. روش شرح نیز به این منوال است که ابتدا پیش درآمدی متناسب با فضا و موضوع و مضمون غزل میآوریم و بعد از آن بیت را به نثر روان درمی آوریم و سپس مقصود شاعر از بیت را بیان میکنیم.
آنچه بدیهی است این توضیح فقط قطرهای از دریای معنای شعر حافظ است و با توجه به فرصت کم عزیزان، بسیار مختصر عرضه میشود؛ همچنین بی مناسبت ندیدم که به مناسبت فرا رسیدن طولانیترین شب سال، (شب یلدا) به این وسیله تفالی نیز به فال حافظ شیراز بزنیم؛ امید که مفید باشد.
پیش درآمد غزل دوم
و خداوند آنگاه که مرا آفرید، مرا جرعهای از جام بی خبری و بی خودی نوشانید و اکنون مرا با تدبیر چه کار؟ مرا با عقل دوراندیش چه کار؟ مرا با خویشتن خویش چه کار؟ خوشا خرابی و بی خبری! خوشا غرق بودن در عشق! و هیچ دستاویزی برای نجات نداشتن!
دلگیرم از عبادت آلوده با ریا! دلگیرم از عبادت سرشار از نفاق! دلگیرم از هر آنچه دام است! دامی برای نان، دامی برای نام!
ما ساکنان کوچه عشقیم. همسایگان نور، همسایگان یار. چشمان ما به نور خوش عشق روشن است. با ما قرار و خواب صبوری غریبه است.
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
کار درست و به سامان کجا و من که شخصی بی سر و سامان و پریشانم کجا؟ نگاه کن و ببین این دو چه فاصله زیادی با همدیگر دارند.
خراب: در لغت نامه به معنای مست، لایعقل و بیخود از شراب است. «واو» در مصراع اول نشان دهنده فاصله زیاد است.
مقصود این است که من فرد مصلحت اندیش و آینده نگری نیستم و با مصلحت اندیشی و مآل اندیشی فاصله بسیار دارم، دقت کن و فاصله زیاد من و مصلحت اندیشی را ببین.
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا، نغمه رباب کجا
پرهیز کاری و رندی و بی سامانی با همدیگر چه تناسبی دارند؟ که پرهیزکاری به مثابه شنیدن سخنان واعظ است و رندی و بی سامانی همچون شنیدن آوای رباب است.
سماع: (به فتح اول) به معنی شنیدن است. چنانکه گویند سماع حدیث و سماع وعظ و. صوفیه عبارت خوش و آهنگ دل انگیز و روح نواز قول و غزل و آنچه امروز موسیقی مینامیم. (رجایی، ص ۱۷۹) حافظ با اینکه در اینجا معنی لغوی سماع را در نظر دارد، با ظرافت، آن را در کنار نغمه رباب آورده و طنزی دلپذیر ایجاد کرده که ما را به یاد سماع صوفیانه و اصطلاح موسیقی بیندازد.
وعظ: موعظه و پند و اندرز
رباب: (به ضم یا فتح اول) عود، نام یکی از سازها در موسیقی که مانند طنبوری بزرگ است که دسته کوتاهی دارد و روی آن به جای چوب، پوست آهو کشیده شده. (دهخدا)
مفهوم بیت این است که دنیای تقوی و مصلحت اندیشی با دنیای لا ابالی گری و بی پروایی، نسبتی ندارد و تفاوت این دو مانند شنیدن صدای موعظه و شنیدن نغمه موسیقی است.
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
از خانقاه و خرقهای که از روی تظاهر پوشیده میشود دلم گرفت. دیر مغان و شراب خالص کجاست؟
صومعه: عبادتگاه راهب در بالای کوه و تپه. خانقاه
سالوس: چرب زبان، متملق. کسی که به چرب زبانی و زهد و صلاح، مردم را بفریبد. فریب دهنده، شیاد
دیر مغان: دیر در اصل خانهای است که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ به دور است در بیابانها و قلههای کوه بنا کنند. (دهخدا) و در ادبیات فارسی به معنای خانقاه آمده است.
حافظ از صومعهای که در آن لباس فریب و ریای صوفیانه میپوشند دلتنگ شده و از آنجا پناه میبرد به معبد راهبان که در آن شراب صافی بیغش نوشیده میشود.
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت آن عتاب کجا؟
روزگار وصال رفت که یاد آن ایام به خیر باشد. آن ناز و عشوه معشوق کجا رفت و آن سرزنش او کجا رفت؟
عتاب: خشم گرفتن، ناز کردن ملامت، قهر و غضب (معین)
شاعر برای روزگار رفته وصال دلتنگ شده و حتی برای ناز و عشوه و خشم و قهر معشوق نیز دلتنگی میکند.
ز روی دوست، دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟
دل دشمنان کجا میتواند درکی از روی دوست به دست بدهد که تفاوت این دو مانند تفاوت چراغ خاموش و آفتاب تابان است.
دل دشمن همچون چراغ خاموش، سیاه و تاریک است و روی دوست مانند شمع آفتاب سفید و درخشان و این دو فاصله زیادی با هم دارند.
مبین به سیب زنخدان، که چاه در راه است
کجا همی رویای دل بدین شتاب کجا؟
به چاله روی چانه یار نگاه نکن که این چاهی است که در آن سقوط خواهی کرد پس اینگونه شتابان به کجا میروی؟
سیب زنخدان: چانهای که مثل سیب زیباست. زنخدان همان چانه است، به آن چاه زنخدان نیز میگویند و آن گودی میان لب زیرین و چانه است (هروی ص ۸)
زمانی که به سیب زنخدان زیبارویان نگاه میکنی مراقب باش که در چاه عشق نیفتی و درگیر مشکلات آن نشوی.
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم، بفرما از این جناب کجا؟
زمانی که روشنی و سرمه چشمان ما خاک درگاه شماست به ما بفرمایید از این درگاه به کجا برویم؟ (کجا بهتر از اینجاست؟)
کحل: سرمه، هرچه در چشم کنند برای روشنی و شفای چشم
بینش: دیدن و در اینجا به معنای چشم است.
وقتی خاک درگاه شما، مایه روشنی چشمان ماست، آخر کجا برویم از اینجا بهتر. راه دیگری به ما نشان بده. شاعر مقیم کوچه معشوق بودن را بهترین کار میداند.
قرار و خواب ز حافظ طمع مدارای دوست
قرار چیست، صبوری کدام، خواب کجا؟
از حافظ انتظار آرامش و خواب نداشته باش. آرامش چیست، شکیبایی کدام است و خواب کجاست؟
حافظ دلیل نا آرامی و ناشکیبای خود را عاشق شدن خویش میداند.
منابع
معین، محمد (۱۳۸۰) فرهنگ فارسی، انتشارات امیرکبیر، چاپ هجدهم، تهران
هروی، حسین علی (۱۳۶۷)، شرح غزلهای حافظ، به کوشش زهرا شادمان، چاپ اول، نشر نو، تهران
دهخدا، علی اکبر (دوره جدید ۱۳۷۷) لغت نامه، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ دوم
رجایی، احمد علی، فرهنگ اشعار حافظ (۱۳۶۲)، انتشارات زوار، تهران
نویسنده: علی ارمغان، مدرس دانشگاه
ببخشید اینها از شرح حسین هرویست؟
خوب بود که نویسنده این مطالب را معرفی می فرمودید.
با تشکر ویژه از جناب دکتر ارمغان عزیز بابت شرح غزل فوق.
خیلی زیبا و عالی
منظر شرح وغزل های بیشتر در این موضوع هستم