عاقبت عشقی که در خیابان پیدا شد
کد خبر: ۹۷۷۹۰
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: 2018 January 17    -    ۲۷ دی ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۵
«عشق خیابانی…» این حرفی بود که همه اطرافیانم باهاش سرزنشم میکردن و حالا خودمم کم کم به این موضوع رسیده بودم که عشقی که تو خیابون پیدا میشه عاقبتش ناکجا آباده… خانواده‌ها هم دنبال حل کردن مشکلات ما نبودن چون از اول مخالف بودن.
 عاقبت عشقی که در خیابان پیدا شد
 
عاقبت عشقی که در خیابان پیدا شد  به گزارش «تابناک باتو»؛ این بار سراغ مراکز مشاور خانواده رفته تا پای داستان‌های واقعی افراد مختلف بنشینیم و از پس آن پنجره‌ای رو به تصمیم‌های مناسب بگشاییم. در این مقاله می‌خواهیم آخر و عاقبت عشق خیابانی را بررسی کنیم اما در دل ماجراهای شخصی فردی با نام مستعار و با گوشه‌ای از تجربیات این هموطن همراه خواهیم شد.

در داستان‌های همه ملل از لیلی و مجنون گرفته تا رومئو و ژولیت، عشق معجزه خاصی است که با پدیدار شدنش، دنیای شگفت‌انگیز و پر از فراز و نشیب را پیش روی عشاق قرار می‌دهد. و این جاذبه که در داستانهای کهن است و امروزه در فیلم‌ها و سریال‌ها شاهدش هستیم، باعث می‌شود نوجوانان و جوانان در پی یافتن نسخه‌ای از عشق برای خودشان باشند و هر جایی به دنبال ردی از نگاه عاشقانه‌اند حتی در خیابان‌ها! ولی آیا می‌توان به عشق خیابانی دل بست و عاقبت عشقی که در خیابان پیدا شود چیست؟!

بله لیلی و مجنون و رومئو و ژولیت داستاهای بسیار تاثیرگذاری هستند اما آیا تمام این داستان‌های عاشقانه لزوما به وصال منتهی می‌شوند و پایان دلخواه ما را دارند. چنانکه همه می‌دانند لیلی به عقد کس دیگری در می‌آید و عاقبت در فراق مجنون دق می‌کند و مجنون نیز بر سر مزار وی جان می‌دهد. رومئو و ژولیت هم در سرنوشتی مشابه به استقبال مرگ می‌روند و لذت وصال را نمی‌چشند. حال باید به سراغ لیلی و مجنون‌های خیابانی برویم.

سحر را در اتاق انتظار یک مرکز مشاوره ملاقات کردیم. دختر جوانی با ظاهری آراسته و چشمانی بسیار زیبا که مغموم بود و در فکر فرورفته بود. سر صحبت را با او باز کردیم و فهمیدیم که قرار بوده شخص اول یک قصه عاشقانه باشد که سرنوشت، بازی دیگری برای او در نظر گرفته بود.
عاقبت عشقی که در خیابان پیدا شد 

سحر هنرآموز یک مرکز گرافیکی بود در خیابان دهم شرقی. هر روز که با دوستانش از آموزشگاه بیرون می‌رفتند، از کنار یک گل فروشی عبور می‌کردند، سحر عاشق گل و گیاه بود و هر دفعه به دوستانش می‌گفت: «یعنی اگه یه روز پول داشته باشم گل فروشی راه می‌ندازم…» و همه با هم می‌خندیدند و همین خنده‌ها کار دست سحر داد.

آن سوی پیشخوان گل فروشی، رامین، پسر جوان خوشتیپی به توقف‌های گاه و بیگاه سحر عادت کرده بود. بالاخره در یکی از همین توقف‌ها نگاه‌هایی بین سحر و رامین رد و بدل شد و سر و کله عشق خیابانی در زندگی این دو جوان پیدا شد.

روایت سحر از این ماجرا: «واقعا فکر می‌کردم آرزوی من برای داشتن یک گل فروشی داره اینجوری برآورده میشه. شاخه گل‌های رنگ و وارنگ و تک جمله‌هایی که رامین روی اونها مینوشت خیلی جذاب بود. هر زمان که از آموزشگاه بیرون می اومدم قلبم گر می‌گرفت و چشمم دنبال رامین بود. بعد از ۶ ماه کار به خانواده‌ها کشیده شد و هر دو طرف به شدت مخالفت کردن. با این بهانه که عشقی که تو خیابون پیدا بشه، عاقبتش به راهروهای دادگاه خانواده منتهی میشه. ولی من و رامین اعتقاد داشتیم عشق ما مثه داستان‌های زرد مجلات نیست و عشق خیابانی محسوب نمیشه… .»

«بالاخره بعد از اعتصاب غذاها، روی تهدید به خودکشی خانواده‌ها کنار اومدن و ما عقد کردیم. انگار تو آسمونها سیر می‌کردیم. بهترین لحظه‌های عمرم رو داشتم تجربه می‌کردم، اما…»
«من که رامین رو در دریایی از گل دیده بودم اصلا مجال تحقیق و فکر کردن به خودم و خانواده ندادم. خیلی زودتر از اون چیزی که فکر می‌کردم راهی داستان‌های زرد مجله‌ها شدم. با اولین پیامک دیر هنگاهی که به گوشیم رسید. اولین دعوای ما شروع شد. ساعت ۱۲ شب صدای زنگ پیامکم اومد و رامین بدون اینکه از من چیزی بپرسه پرید و گوشی من رو برداشت و گفت: کیه این موقع شب؟!… خلاصه کم کم بد دلی هاش آشکار شد و کم کم دلخوری ها جای تک شاخه‌های گل رو گرفت… و جمله‌ای که هیچ وقت فکر نمیکردم مخاطبش من باشم…»

«عشق خیابانی…» این حرفی بود که همه اطرافیانم باهاش سرزنشم میکردن و حالا خودمم کم کم به این موضوع رسیده بودم که عشقی که تو خیابون پیدا میشه عاقبتش ناکجا آباده… خانواده‌ها هم دنبال حل کردن مشکلات ما نبودن چون از اول مخالف بودن.

«بدبختی من از اونجا بیشتر شد که به من اجازه رفت و آمد با دوستام رو نمی‌داد و تقریبا هر روز گوشی منو چک می‌کرد. تا اینکه یه بار که رفتم گل فروشی و دیدم داره با یه خانوم زیبا، بلند بلند می‌خنده و براش گل تزیین میکنه عصبانی شدم و این دعوا کار ما رو به دادگاه خانواده کشوند… خلاصه الان منو فرستادن مشاوره و من واقعا نمیدونم چی کار باید بکنم؟!»

عاقبت عشقی که در خیابان پیدا شد 
داستان سحر خیلی تکراری بود ولی ما نمی‌دانیم چرا با وجود این همه تکرار باز هم افرادی هستند که دنبال نیمه گمشده خود در خیابان هستند و دل در گروی عشق خیابانی داده‌اند. یعنی ممکن نیست هر کدام از ما سحر یا رامین بشویم؟ چه تضمینی وجود دارد که یک احساس آتشین و بدون پایه و اساس زندگی ما را به گلستان تبدیل کند؟!

عشق خیابانی معمولا سرانجام خوشی ندارد. ولی باز هم نوجوانان ما تحت تاثیر داستان‌ها و فیلم‌های عاشقانه، فکر می‌کنند مورد آنها متفاوت است و قصه‌شان قرار است ختم به خیر شود. بهتر است بیشتر فکر کنیم. بیشتر مطالعه کنیم و به خود فرصت انتخاب‌های مناسب و منطقی را بدیم تا از سرانجام قصه‌های زرد مجلات سر درنیاوریم.

به نظر شما عاقبت عشق خیابانی چیست؟ از تجربیات و داستان‌های خود برای ما بنویسید…
آخرین خبر
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۵۱ - ۱۳۹۶/۱۰/۲۷
0
1
عکس آخری خیلی رمانتیک هست
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۶/۱۰/۲۸
0
0
چندتا سوال برای من پیش اومده:
1- تعریف عشق خیابانی چیه؟ اوصولن به چه نوع ارتباطی عشق خیابانی میگید؟ ظاهرن هرگونه عشقی و هر گونه رابطه ای که خارج از سنت باشه رو به عشق خیابانی تعبیر میکنید..
2- چه تضمینی هست که بعد از کلی تحقیق (چه ازدواج سنتی و چه سبک مدرن) از این قبیل اتفاق ها نیفته؟من نمونه های زیادی از ازدواج های سنتی رو دیدم که بعد از ازدواج یکی از طرفین 180 درجه تفاوت کرده (و اینکه معتقدم در هر ازدواجی میتونه از این قبیل اتفاق ها رخ بده حتی بعد از سال ها آشنایی و تحقیق)
3- اینکه صرفن با همسر اختلاف پیدا بشه دلیل بر نافرجام بودن عشق هست؟ یعنی نباید اختلافی وجود داشته باشه؟ یا باید حل بشه؟
فرک میکنم مطلبتون بیشتر مغرضانه بود تا اینکه قصد واکاوی یه اتفاق رو داشته باشه
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار