درس مهمی که چرچیل در کودکی آموخت
کد خبر: ۸۲۹۱۲
تعداد نظرات: ۸ نظر
تاریخ انتشار: 2017 August 19    -    ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۴۵
پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: ''من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم. واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری. فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد. ولی ظاهرا اشتباه می کردم. بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی''.
 درس مهمی که چرچیل در کودکی آموخت
 
درس مهمی که چرچیل در کودکی آموختبه گزارش «تابناک با تو»؛ ‍ چرچیل سیاستمدار و نویسنده ی بریتانیایی (۱۸۷۴-۱۹۶۵) در کتاب خاطرات خود می نویسد: زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم، روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند، وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم، پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت:
  
''من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم. واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری. فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد. ولی ظاهرا اشتباه می کردم. بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنی''.

چرچیل می نویسد، وقتی پدرم حمایتش را از من دریغ کرد تصمیم گرفتم خودم راهی پیدا کنم، اول گفتم یکی یکی می توانم از پس شان بر بیایم ،آنها را تنها گیر می آورم و حسابشان را میرسم.

اما بعد گفتم نه، آنها دوباره با هم متحد میشوند و باز من را کتک می زنند، ناگهان فکری به خاطرم رسید. سه بسته شکلات خریدم و با خودم به مدرسه بردم، وقتی مدرسه تعطیل شد به آرامی پشت سر آنها حرکت کردم، آنها متوجه من نبودند. سر یک کوچه ی خلوت صدا زدم '' هی بچه ها صبر کنید'' بعد رفتم کنار آنها ایستادم و شکلاتها را از جیبم بیرون آوردم و به هر کدام یک بسته دادم.
 
 درس مهمی که چرچیل در کودکی آموخت
 
آنها اول با تردید به من نگاه کردند و بعد شکلاتها را از من گرفتند و تشکر کردند. من گفتم "چطوره با هم دوست باشیم؟!" بعد قدم زنان با هم به طرف خانه رفتیم.
 
معلوم بود که کار من آنها را خجالت زده کرده. پس از آن ما هر روز با هم به مدرسه می رفتیم و با هم برمی گشتیم. به واسطه ی دوستی من و آنها تا پایان سال همه از من حساب می بردند و از ترس دوستهای قلدرم هیچکس جرأت نمی کرد با من بحث کند. روزی قضیه را به پدرم گفتم. پدرم لبخندی زد و دست من را به گرمی فشرد و گفت:

''آفرین نظرم نسبت به تو عوض شد
اگر آن روز من به تو کمک کرده بودم
تو چه داشتی؟
یک پدر پیر غمگین و سه تا دشمن جوان
عصبانی و انتقام جو
اما امروز تو چه داری؟!
یک پدر پیر خوشحال و سه تا دوست
جوان و قدرتمند
دوستانت را نزدیک خودت نگه دار و دشمنانت را نزدیکتر..."
 
 
منبع: dastanak.8tag.ir


نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
زیبا احمدپور از تبریز
|
United States
|
۱۶:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۸
4
7
دقیقا همینه و من چقدر احمق بودم که عزیزترین کسم رو از خودم رنجوندم و الان بشدت متنفره ازم و من جز پشیمونی کاری نمی تونم بکنم. خدایا منو ببخش.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۹:۰۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۹
مطمئنی یا تراوشات ذهنی خودت را با واقعیت اشتباه گرفته ای؟
سلطان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۸
0
3
الکی چرچیل نشده
ناشناس
|
United Arab Emirates
|
۲۱:۰۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۸
0
4
پدرم همیشه بهم میگفت : آن کسان که آهنین مشتند دشمنان را به دوستی کشتند
کاش زودتر معنی اش رو میفهمیدم.
اسماعیل
|
United States
|
۲۳:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۸
0
6
همان عمل چرچیل نشان داد که در آینده یک سیاستمدار خوب خواهد شد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۹
0
5
جالب بود، البته که ادمیزاد باید تا جای ممکن سعی کند تا روابطش با دیگران حسنه باشد ولی مساله اینجاست که دشمنی بر سر چیست؟ اصلا دشمنی وجود دارد یا در اثر توهم عده ای احمق بوجود امده؟ متاسفانه برخی هم شکلات را می خورند و باز هم شکلات می خواهند بدون در نظر گرفتن سهمی برای شما، در هرحال انسان باید از احمق بی شعور متوهم دوری کند چون احمق مشکل افرین است و حتی در احادیث اشاره شده که باید از احمق دوری کرد
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۲۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۲۹
2
7
فکرشو بکنین اگه این اتفاق در یکی از مدارس ما پیش می امد اونوقت اون سه تا قلدر هر روز بیشتر از دیروز باج خواهی و ظلم و زورگویی میکردند ودر بزرگسالی تبدیل به اوباش و اراذل میشدند
محمد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۳۰
0
4
من فکر کردم شکلاتها رو مسموم کرده تا حساب کار دستشون بیاد :))) ولی بیشتر بنظر میاد قصه هست، اون بچه‌ها فکر نمیکنم رام شده باشن.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار