نسرین مقانلو متولد ۱۳۴۷، تهران بازیگر ایرانی است.
وی فعالیت خود را با فیلم امید در سینما آغاز کرد و با بازی در فیلم همسر
بیشتر مورد توجه قرار گرفت. وی پس از بازی در فيلم نابخشوده چند سالی را
خارج از كشور گذراند. وی سپس به ایران بازگشت و بازی در سینما و تلویزیون
را ادامه داد. بازی در فیلم مهمان مامان وی را به عنوان یک بازیگر توانا
مطرح کرد.
زندگی شخصی وهنری نسرین مقانلو:
من به واسطه فعالیت پدرم در رشته موسیقی و مادرم در تئاتر با فضای هنر
آشنایی کامل داشتم، به همین دلیل از زمان کودکی و نوجوانی فعالیتم در زمینه
تئاتر و نمایش را شروع کردم، اما زمانی که تصمیم گرفتم فعالیت حرفهایام
در سینما را شروع کنم، با فیلم «دو نیمه سیب» کیانوش عیاری استارت زدم.
یادم است برای بازی در این فیلم به همراه مادرم به رستوران رفتیم و اولین
حضور من در سینما با کار آقای عیاری رقم خورد. فردای همان روز آقای عیاری
به «رسول صدرعاملی» گفت یک دختر تازه وارد معرفیات میکنم که همانی است که
برای فیلمت دنبالش میگشتی؛ بنابراین با بازی در فیلم «قربانی» دومین
تجربهام رقم خورد و بلافاصله بعد از آن آقای «تورج منصوری» برای بازی در
«بازیچه» از من دعوت کردند و سپس در «امید» آقای حبیب کاوش به ایفای نقش
پرداختم. همه اینها در همان سالی اتفاق افتاد که آقای «ابوالفضل پورعرب» هم
مشغول بازی در فیلم «عروس» بودند و در جشنواره فیلم فجر آن سال فیلم هر
دویمان حضور پیدا کرد، اما هنوز نمیدانم چرا آن سال به جز «قربانی»، حدود
دو سال از پخش «بازیچه» و «امید» جلوگیری کردند!
بعد از آن اتفاقات در کار «همه دختران من» آقای صلح میرزایی بازی کردم و با
خودم به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است کارهایی که در سینما بازی میکنم
پخش نشود، بهتر است مدتی در آن فعالیت نکنم، به همین خاطر دوباره به اداره
تئاتر برگشتم و کارم را همانجا ادامه دادم تا اینکه آقایان دستگردی و
پاکدل آنجا از من دعوت کردند برای بازی در سریال تلویزیونی «لبخند زندگی»
با حضور پیشکسوت عزیزم خانم «ثریا قاسمی» که اولین حضور در تلویزیون هم
برای من اتفاق افتاد. بلافاصله بعد از پایان «لبخند زندگی»، فیلم «آخرین
سند» پیشنهاد شد که زمانی پخش شد که «امید» و «بازیچه» هم رفع ممنوعیت شده
بودند و همزمان ۳ فیلم روی پرده داشتم.
و به ایران آمدم… ۱۰ سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و
علاقهام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچهها
به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. «دختری در
قفس» آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن برای
بازی در سریال «مسافری از هند» از من دعوت شد. خدا را شکر از آن زمان تا
امروز این حضور تداوم یافته است.
ماجرای ازدواج من
سر فیلم «همسر» آقای فخیمزاده بود که به خاطر اسمش سرنوشت من را رقم زد و
در همان گیرودار ساختش بودیم که برای خواستگاری از من به منزلمان آمدند و
بعد از ۵ -۶ سال کار مداوم در عرصههای مختلف، با همسرم ازدواج کردم و به
آمریکا رفتیم. البته سالی یک بار به ایران میآمدم و به صورت ناپیوسته
کارهایی انجام میدادم، مثل کار «نابخشوده» مرحوم «ایرج قادری» که هنگام
بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا «بن بست» اصغر نعیمی که با «فرهاد
اصلانی» و «دکتر عزیزی» بازی کردم یا کارهای دیگر، اما چون گرین کارت
آمریکا داشتم، مجاز نبودم بیشتر از ۳-۴ ماه در ایران بمانم و باید
برمیگشتم.
ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن
خودم است که آیا میتوانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن ۱۰
سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شبها مینشستم برنامه
«چشمانداز» را میدیدم، همکارانم را نگاه میکردم، گریه میکردم،
فیلمهایی را که بازی کرده بودم را نگاه میکردم
نسرین مقانلو
و… همسرم هم همیشه بابت این دلتنگی من ناراحت بود و همیشه میگفت من هر
کاری برای تو بکنم، خوشحال نیستی! واقعاًَ همیشه از او ممنونم که بعد از
ازدواجمان کاملاً حمایتم کرد و همچنین بچههایم که شرایط زندگی و دوریام
را تحمل میکنند و با این موضوع که هر ۲-۳ سال یک بار به ایران میآیند و
کنارم هستند یا من تنها سالی چند بار میتوانم پیششان بروم، کنار
آمدهاند. واقعاً خیلی سخت است که هم زندگی هنریات را داشته باشی و هم
زندگی شخصیات را. اما همه اینها را مدیون همسر و بچههایم هستم که اجازه
دادند برگردم و دوباره همان کاری را انجام دهم که دغدغه و مورد علاقهام
است.
ایرانیها خوش قلب و مهمان نوازند من ایرانیها را آدمهای خوش قلب و مهمان نوازی میدانم. درست است شرایط
خیلی چیزها و آدمها را تغییر داده، اما ایرانی جماعت خوش ذات است. افتخار
میکنم که یک ایرانی هستم. خیلیها در آمریکا تصور میکردند من اسپانیایی
یا مکزیکی هستم! این موضوع خیلی به من برمیخورد، آنقدر که با تاکید و
افتخار ملیتم را به آنها میگفتم.
با وجودی که پسرهایم در آمریکا به دنیا
آمدهاند، اما هر آنچه یک شهروند ایرانی باید از کشورش بداند را میدانند و
مذهب مسلمانیشان را دارند، چون من خواستهام که اینگونه بار بیایند.
اعتماد راسخ دارم اگر آدم بچههایش را با خدا و کلام قرآن آشنا کند، هیچ
وقت به خطا نخواهند رفت؛ همان کاری که مادرم با من کرد. فعلاً که در ایران
به دنیا آمدهام و نمیتوانم آن را با هیچ جای دیگر معاوضه کنم، وابستگی بد
و شدیدی به این مملکت دارم و هیچ چیز خارج برایم جذابیت ندارد، چون
تفکراتم با آدمهای دیگر زمین تا آسمان فرق دارد و زندگی را جور دیگری
میبینم؛ مثلاً وقتی خارج از ایران هستم، دوست دارم به محلههای عجیب و
غریب سیاهپوستها و دیگر آدمهایشان بروم، ازشان فیلم بگیرم و تصاویرشان
را روزی به یک فیلم تبدیل کنم.
اتفاقاً خیلیها از من میپرسند چرا کارگردانی نمیکنی؟ من هم میگویم وقتی
قرار است ممیزی بخورد، چرا باید این کار را انجام بدهم؟! اگر قرار است
روزی چیزی بسازم، دلم میخواهد واقعیتش را بسازم که متاسفانه این شرایط هر
روز در حال بدتر شدن است و این مسئله خیلی اذیتم میکند. با همه اینها دلم
میخواهد ایرانی باقی بمانم و در کنار مردم خودم زندگی کنم. دلم میخواهد
ما بازیگرها و مسئولان دست به دست هم بدهیم و تلویزیون و سینمایمان را
زنده نگه داریم. شاید وقتی ببینم دیگر کاری از دستم بر نمیآید، بگویم
خداحافظ و برگردم پیش همسر و بچههایم.
وی درباره شباهت پسرش به کریس رونالدو گفت: «پارسال که من آمریکا بودم مربی هایش می گفتند حیف است فوتبال را کنار بگذارد ولی ژن من چربیده و هنر را بیشتر دوست دارد.»
نسرین مقانلو چندی قبل تصویری از شباهت پسرش با کریس رونالدو منتشر کرده بود. تصویری که در بسیاری از سایت ها بازنشر شد.
این هنرپیشه سرشناس درباره این تصویر و پسر فوتبالی اش سخن می گوید و البته درباره بردارش که سرمربی موفق تیم ملی تکواندوی ایران است.
اظهارات مقانلو را در ادامه می خوانید:
* چند وقت پیش شما یک عکس از شباهت پسرتان و کریس رونالدو در اینستاگرام گذاشتید...- وای خدای من ، نمی دانستم این کارم این همه بازتاب داشته باشد. من یک عکس روی اینستاگرام خودم منتشر کرده بودم اما همه منتشرش کردند!
* خیلی از سایت ها گذاشته بودند...- بله می دانم!
* برای همه جالب بود و دوست داشتند بدانند پسرتان کجا بازی می کند؟- اینجا نیست آمریکاست و در تیم دانشگاه خودش بازی می کند. چون پدرش هم آنجا مربی است و اینها یک تیم هایی دارند که بچه های خودشان هستند و هفته ای یکی دو روز برای تمرین می روند.
* او می خواهد یک فوتبالیست حرفه ای شود؟- ان شالله! خودش باید ببیند چه می خواهد و من نمی توانم نظر بدهم. فعلا که بازی می کند، ولی بیشتر رشته هنر را دوست دارد.
* خانواده شما ورزشی هم هستند؟- بله منتها اسم تیمش را برادرش را می داند...
* چند ساله است؟- 14شهریور 19ساله می شود.
* اگر ایران بود با استایلی که دارد می توانست فوتبالیست حرفه ای شود؟- اینجا هم که بود با پدرش برای تمرین می رفت. از ده سالگی در همان آمریکا فوتبال را شروع کرد و بعد در ایران هم تمرین می کرد. الان هم با تیم مدرسه اش کار می کند چون آنجا هر رشته ورزشی که بخواهند انتخاب می کنند و او هم فوتبال را انتخاب کرده.
* خودتان خیلی فوتبالی نیستید؟- من زیاد اهل فوتبال نیستم و هیچ سررشته ای از این رشته ورزشی ندارم. چون رشته خودم والیبال و شنا بوده و یک زمانی هم تکواندو کار می کردم، ولی از فوتبال چیزی نمی دانم.
* این قدری فوتبالی نیستید که حتی بازیکن های مطرح رئال و بارسلونا و .... را ندیده بودید؟- من مخصوصا در ایران به این دلیل که توهین های بد به هم می کنند، در صورتی که همه این دوستان بچه های این آب و خاک هستند و با هم رفیق هستند، حالا اگر استقلال یا پیروزی یا هر تیم دیگر باشند، ولی نمی دانم چرا وقتی مسابقه ای برگزار می شود رفتارهای خوبی از بعضی از آدم ها دیده نمی شود و این من را خیلی اذیت می کند. برای همین همه به من می گویند آبی یا قرمز هستید، من می گویم هیچ کدام! من طرفدار تیم ملی کشورم هستم و هر تیم ورزشی که از کشورم هر جا برود و موفق شود، برای من و همه هموطنانم باعث افتخار است. به همین دلیل من تعصبی روی هیچ تیم خاصی ندارم. اینطور هم نیست که بگویم بازی های تیم ها را می بینم، چون درگیر کار هستم و فرصت ندارم و فقط بازی های تیم ملی را می بینم، آن هم به خاطر عرق ملی که دارم.
* ولی واقعا پسر شما شبیه کریس رونالدو است.- آره خیلی شبیه است؛ ولی از نزدیک ببینید بچه من خوشگل تر است. چشم های درشت تر و پوست سبزه تری دارد، ولی خیلی شبیه است. در مدرسه در آمریکا هم به او می گویند.
* شما در آن عکس نوشته بودید تا حالا نمی دانستید این قدر شبیه هستند.
- این عکس را برای من در واتس آپ فرستاد. چون فکر می کنم این عکس را در مدرسه اش زده بودند؛ گفت ببین اینجا می گویند من شبیه رونالدو هستم. من خودم خیلی تعجب کردم. البته به او گفتم تو خوشگل تر هستی. گفت چی میگی؟ این قهرمان است! گفتم تو هم با تلاش هایت یک روز قهرمان می شوی و ... یک مقدار با او مزاح کردم و بعد گفتم این عکس را در اینستاگرام بگذارم که فردایش دیدم روزنامه درآمد و تلویزیون صحبت کرد و... گفتم عرشیا اینجا جهانی شدی! گفت چرا اینکار را کردی؟ گفتم برای دل خودم این کار را کردم و نمی دانستم اینطور می شود.
* ولی همه استقبال کردند.- بله برایش توضیح دادم که همه خوش شان آمده و گفتم اینجا به تو نمی گویند عرشیا خلیلیان، گفتند کریستیانو مقانلو، می خندید. ولی خودش هم خوشحال بود و گفت اگر دوستان ورزشی را دیدید از آنها تشکر کنید.
* ولی استیلش خوب بود و همه گفتند چرا نمی آید برای تیم های پایه تست بدهد؟- قبلا اینجا بود و الان هم نمی دانم. من کلا هیچ اجباری برای بچه ها ندارم باید خودشان انتخاب کنند. الان ولی بیشتر در لس آنجلس یک قرارداد برای کار هنری دارد می دانم یک مقدار فوتبالش هم کم شده. ولی آن قدر بازیکن خوبی است که تمام مربی ها و معلم هایش می گفتند حیف است و نباید فوتبال را کنار بگذارد. ولی چون کار هنری را بیشتر دوست دارد و درگیر آن است...
* در کار موسیقی است؟- بله خودش ملودی می نویسد و می خواند. به همین دلیل بیشتر کار هنری را دوست دارد. ژن من در این زمینه قوی تر بوده. من هم به او گفتم حیف است. ولی گفت الان خیلی درگیر هستم، الان مسافرت به کشورهای مختلف و ایالت های مختلف می روند. ولی پارسال که من آنجا بودم مربی هایش می گفتند حیف است فوتبال را کنار بگذارد. یک چیزهایی هم از پدرش برده. ولی اینجا ژن من چربیده و هنر را بیشتر دوست دارد و ما به اختیار خودش گذاشتیم.
* برادر شما هم در یک سال آینده خیلی امید به او می رود و تیم خوبی دارند.- بله همینطور است.
* چقدر امید دارید حداقل دو طلای المپیک بگیرند؟- ان شالله که موفق باشند. من واقعا آرزو دارم هر کدام از دوستان مان بیرون از کشور می روند در هر رشته ای، والیبال، تکواندو، شنا یا فوتبال دست پر برگردند و باعث افتخار ما باشند.
گردآوری:تابناک باتو
مجله زندگی ایده آل،جام نیوز