جزئیاتی از خودکشی دختر و پسر یاسوجی
کد خبر: ۴۲۵۳۵
تاریخ انتشار: 2016 July 09    -    ۱۹ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۰
bato-adv
bato-adv

پدر مریم در توضیح شب حادثه برای دخترش می‌گوید: آن شب شیفت بود و احتمالاً کسی خبر مرگ این پسر را به او داد که حالش خوب نبوده و همکارش به او می‌گوید بروید استراحت کنید و به خانه می‌آید و در پی غفلت ما دست به این کار می‌زند.

کافی است مطلب جذاب باشد، پرسروصدا باشد یا تیتر جذابی داشته باشد یا موضوع روز باشد آن‌وقت سیل استاتوس‌ها، تویت‌ها، یا پیام‌های تلگرایم و واتس‌آپی در اینترنت به راه خواهد افتاد. متأسفانه جذاب بودن موضوع کافی است تا بسیاری از کاربران کاری به صحت خبر یا میزان مستند بودن آن نداشته باشند و به رواج آن کمک کنند و شاید خودشان هم ندانند که در حال شایعه‌پراکنی هستند.

در مراودات روزمره اجتماعی "شایعه" حضور چشمگیر و غیرقابل‌انکاری دارد. آنچه از آن به‌عنوان "سرعت پخش شایعه" در یک جامعه یاد می‌شود، از یک‌سو میزان تمایل مردم آن جامعه به سخن گفتن از شایعات روزمره و از سوی دیگر، مقدار زمانی است که یک شایعه طی می‌کند تا از مکانی به مکان دیگر انتقال یافته تا به مرجع انتشار خود بازگردد. با در نظر گرفتن این شاخص‌ها به‌وضوح روشن است که سرعت پخش و انتشار شایعه در ایران، جزء بالاترین این میزان در جهان است.

 طی چند روز گذشته در شبکه‌های اجتماعی در جغرافیای استان کهگیلویه و بویراحمد تصویر دختر و پسر جوانی منتشر گردید که در متن مطلب آمده بود به علت عدم موافقت خانواده‌ها با ازدواج این دو، ابتدا پسر جوان خود را حلق‌آویز می‌کند و سپس بعد از مرگ پسر عاشق‌پیشه، دختر جوان با مشتی قرص به زندگی خود پایان می‌دهد. آن‌طرف تلفن صدای مرد میان‌سالی بگوش می‌رسد که پشت در بخش مراقبت‌های ویژه "ICU "بیمارستان امام سجاد یاسوج، چشم به باز شدن چشمان دخترش دوخته، وقتی به تشریح خبر می‌پردازم که در شبکه‌های اجتماعی گفته‌اند دختر شما پس از خودکشی فوت‌شده، می‌گوید: از آن‌هایی که این خبر را منتشر کردند به پلیس سایبری شکایت خواهم کرد؛ و ادامه می‌دهد: آن‌ها یک درد دیگر را در این شرایط بر غم و غصه ما اضافه کردند و نمی‌دانید که در چند خانواده از بستگان ما با دیدن این مطلب در شبکه‌های اجتماعی شیون به راه افتاده است. طرف مصاحبه من پدر دختر جوانی به نام (مریم. م) است که از او می‌خواهم جزئیات بیشتری از این حادثه را برای مخاطبان توضیح دهد. در پاسخ به سؤالی مبنی بااینکه با پیگیری‌های صورت گرفته باخبر شدیم وضعیت دختر شما بهتر شده؟ می‌گوید: بله الحمدالله دیروز پزشکان به ما گفتند که خطر مرگ رفع شده است و امروز اجازه خوردن مقدار کمی غذا را به ایشان دادند.

از پدر مریم اصل ماجرا را جویا شدم و اینکه آیا واقعیت دارد قصه خواستگاری و عشق در میان بوده و مخالفت خانواده‌ها در میان بوده است؟ پاسخ می‌دهد بله. اصل این موضوع به اسفندماه سال گذشته برمی‌گردد که وقتی خواستگاری از دخترم مطرح شد از آن‌ها خواستم تا دو هفته به ما فرصت دهند و پس‌ازآن با دخترم صحبت کردم و به همراه دخترم برداشتیم رفتیم خانه‌شان؛ اما دیگر از طرف آن‌ها خبری نشد و نمی‌دانم درون خانواده‌ای باهم اختلاف‌نظری داشتند یا هرچی بهر حال شاید ما را لایق نمی‌دانستند. پدر مریم در توضیح شب حادثه برای دخترش می‌گوید: آن شب شیفت بود و احتمالاً کسی خبر مرگ این پسر را به او داد که حالش خوب نبوده و همکارش به او می‌گوید بروید استراحت کنید و به خانه می‌آید و در پی غفلت ما دست به این کار می‌زند.

از پدر مریم می‌پرسم شما سال‌ها فرهنگی بودید و هم با عشق درس دادید و هم عشق را درس دادید، در این مدت چقدر دخترتان را درک کردید و چرا این اتفاق برای یک دختر دارای تحصیلات عالیه باید رخ بدهد؟ این فرهنگی بازنشسته اضافه می‌کند: من بارها با دخترم صحبت کردم و بااینکه این پسر سربازی نرفته بود و جایی هم شاغل نبود اما چون می‌دانستم دخترم احساس می‌کند خوشبخت می‌شود و دوستش دارد با خواسته دخترم موافقت کردم، شاید بسیاری از خانواده‌ها شرایطی را که من الآن در آن قرار دارم نتوانند درک کنند اما از خانواده‌ها می‌خواهم برای رسیدن دختر و پسرها این‌قدر سنگ‌اندازی نکنند و بگذارند با عشق زندگی تشکیل دهند، چه حسی از آینده خبر دارد شاید همین دختر من حتی اگر آن پسر شاغل نبود بازهم می‌توانستند باهم با خوشی زندگی کنند. پدر مریم در پاسخ به این سؤال که آیا در روزهای که رسول در بیمارستان بود با خانواده وی تماسی برقرار نمودید؟ کفت: مستقیماً با آن‌ها ارتباطی برقرار نکردیم اما هم از طریق همکاران دخترم در بیمارستان وهم آشنایان و دوستانی که در یاسوج داشتیم جویای احوالش بودیم و برای سلامتی‌اش دعا می‌کردیم، او گناهی نداشت فقط عاشق بود و عاشقی هم جرم نیست. یکی از کارکنان بیمارستان امام سجاد یاسوج می‌گوید مریم در اولین ساعاتی که به زندگی برمی‌گردد و توان تکلم پیدا می‌کند از رسول سراغ می‌گیرد و می‌گوید حال او چطور است.

قصه نرسیدن به عشق در یاسوج گذشته خوبی ندارد خیلی از خودسوزی یاسمن و خودکشی جواد نمی‌گذرد، قصه تلخی که یاسمن برای ازدواج با پسر موردعلاقه‌اش با مخالفت جدی برخی اعضای خانواده مواجه شد، بااین‌حال او برای رسیدن به شریک زندگی خود تلاش بسیاری کرد اما به‌جایی نرسید و برخی اعضای خانواده برای ممانعتش از این کار با او به‌تندی برخورد کردند. پس‌ازآن اما یاسمن و خواستگارش همچنان بر خواسته خود ایستادند، اما مقاومت آنان به‌جایی نرسید. این روایتی است از روز تلخ اقدام به خودکشی این دختر نوجوان: به یکی از اتاق‌های خالی خانه رفت، دبه را روی سر خودش خالی کرد و کبریت را کشید... آن‌سوی این ماجرا جوان عاشقی داشت به نام «جواد» ۲۰ ساله که از یاسمن خواستگاری کرده بود، ۱۰ روز از مرگ یاسمن گذشته بود از مادرش کلید انباری را گرفت، به انباری رفت، طنابی را ازآنجا برداشت و به جنگل بلوطی که انتهای کوچه بود رفت، چند لحظه بعد سروصدا و فریادی از کوچه شنیده شد، خبر دادند یک نفر بالای تپه خودش را از یک درخت بلوط حلق‌آویز کرده ...

خبرآنلاین

bato-adv
bato-adv
نام:
ایمیل:
* نظر:
bato-adv
bato-adv
آخرین اخبار
bato-adv