«تابناک با تو» - آیا تا به حال شده که در جمع شاد دوستان صمیمی یا خانواده تان باشید و خوش بگذرانید، ناگهان یکی بگوید: " خدا به خیر کنه؛ امروز خیلی خندیدیم، خداکنه اتفاق بدی برامون نیافته"! آیا خودتان تا حالا چنین حسی را تجربه کرده اید؟ اینکه مبادا زیاد بخندم و شاد باشم که تلافیش سرم در می آد؟!
ترس از شادی چیست؟ ریشه های این ترس کجاست؟ آیا حسی کاذب است که باید نادیده اش گرفت؟ یا اینکه حقیقتی در آن نهفته است، و گاهی چیزی به آدم الهام می شود که باید جدی اش گرفت؟
با ما همراه باشید تا با هم جوانب مختلف این موضوع را بررسی کنیم:
ترس از خندیدن و شادی کردن(Cherophobia) نوعی فوبیا است که سبب می شود فرد نسبت به شادی و خندیدن ترس و احساس گناه داشته باشد و ناخواسته نگران شود. این اصطلاح از کلمه یونانی "chero" آمده است که به معنی "شادی کردن" است.
وقتی کسی این ترس را تجربه می کند، از شاد بودن خود دلواپس می شود و اغلب از شرکت در فعالیت هایی که بسیاری از آن ها سرگرم کننده یا مهیج باشند، واهمه دارد.
متاسفانه این ترس احساس خوشی، و گام برداشتن به سمت رفاه را از فرد سلب می کند.
این ترس برآمده از تجربیات منفی ای است که شخص در گذشته یا در کودکی خود تجربه کرده است.
خیلی از افراد در زندگی فوبیا دارند. برخی از فوبیاها بسیار رایج و شناخته شده اند، مثلا ترس از ارتفاع، یا ترس از حشراتی مثل عنکبوت یا ماندن در فضاهایی تنگ. اما بهتر است بدانید ترس از شاد بودن اصلا طبیعی نیست. وقتی کسی شادی را پس می زند مطمئناً گره ای در جایی در روانش به صورت یک مشکل جدی که سلامت اش را تهدید می کند، وجود دارد.
ترس از شاد بودن پیامد تجربیات تلخی است که درد شان التیام نیافته است. تربیت بیش از حد سختگیرانه والدین در کودکی، پذیرش مسئولیت های بیش از حد توان، یا تنهایی برخی از دلایل احتمالی اند.
در ادامه راهکارهایی را به اشتراک میگذاریم که به شما در غلبه بر این ترس کمک میکنند:
چگونه مانع از خوشحالی و خوشبختی خود نشویم؟
۱- عادات خود-ویرانگر خود را شناسایی کنید
اول از همه، شما باید عادات خود ویرانگر خود را شناسایی کنید. این عادت شاید انجام روتین کارهایی باشد که شما به طور معمول یا هر چند وقت یک بار انجام میدهید، اما تأثیری ماندگار بر جای میگذارند.
مثلا وقتی کاری انجام میدهید که بلافاصله پس از انجام اش دچار احساس گناه میشوید، یا تحت تأثیر یک هیجان خاص قرار میگیرید، به موقعیتی که منجر به ایجاد این احساس در شما شده است دقت کنید.
ببینید چه چیز باعث شده است که حال تان خراب شود، نگران شوید یا بهراسید. به این ترتیب، پس از گذشت زمان، وقتی دوباره در همان موقعیت قرار گرفتید، آگاهانه مراقب آن فکر و احساسی که به سراغ تان میآید تا آن لحظه خوشایند را خراب کند، باشید.
۲- با آن مواردی که ترس تان را تغذیه میکنند، بجنگید
برخی از افراد که فوبیای شادی دارند، از آرامش میترسند، انگار که این آرامش دقیقا آرامش قبل از طوفان است. همیشه نگرانند که مبادا چیزی از راه برسد و شادی آنها را خراب کند.
آنها درکی از زندگی بدون نگرانی ندارند. متاسفانه این افراد به جای اینکه قدردان آن لحظه شاد در زندگی باشند و از آن لذت ببرند، همواره در جستجوی مواردی برای نگرانی در آینده اند.
این افراد با آرامش آشنا نیستند و به نحوی زندگی در دلواپسی یا در تنهایی و سکوت را ترجیح میدهند. فقط وقتی که میخوابند اندک آرامشی دارند. مثل این است که همیشه منتظر حادثهای اند که در کمین است و به زودی روی میدهد.
شادی حق طبیعی هر انسان، و نعمت و موهبتی است که باید قدرش را بدانیم و با دلهره و نگرانی خرابش نکنیم.
شاید بتوان گفت روی سخن ما با کسانی است که ضرب المثل "پیشگیری بهترین درمان است" را تا زیادی جدی گرفته اند و همواره در برزخ پیشگیری اند.
متاسفانه این آمادگی برای وقوع خطر بالقوهای که هر آن ممکن است به فعلیت درآید، مشکل جدیای برای سلامتی روحی و جسمانی این افراد قلمداد میشود.
۳- محدودیتهای دست و پاگیری را که برای خودتان تعیین کرده اید، بشکنید
گاهی برای خودمان محدودیتهای غیرمنصفانه و بی رحمانهای قائل میشویم. یکی از این محدودیتها بیان نکردن آنچه فکر و احساس میکنیم، است.
اگر این قانون را به خود تحمیل کنید و از آن پیروی کنید، و با این محدودیتها دست و پای خود را ببندید، برای دیگران، حتی نزدیکترین افراد به شما، سخت خواهد بود که شما را بشناسند و به شما کمک کنند.
علاوه بر این، این بیان نکردن شفاف احساسات فقط به احساسات منفی مانند خشم یا غم و اندوه مربوط نمیشود. برای بسیاری از مردم، حتی بیان احساسات مثبت هم دشوار است.
آنها معتقدند که شادی پیش زمینه وقوع گناه است. شادی زمینهای برای وقوع یک غم و ناراحتی است. این موضوع دستمایه اصلی مشهورترین کتاب اومبرتو اکو، تحت عنوان نام گل سرخ است.
۴- از شادی و خوشی خود لذت ببرید
نکته دیگری که باید در نظر داشت این است که شادی ارتباط کمی با انصاف دارد. گاهی شما برای به دست آوردن چیزی خیلی تلاش میکنید، اما متاسفانه نتیجه عمل به نفع شما نیست و شما به نحوی ناامیدی و سردی را تجربه میکنید.
از سوی دیگر، گاهی زندگی شما را با شادیهای غیرمنتظرهای غافلگیر میکند که واقعا شگفت زده میشوید و حتی خود را «لایق آن» نمیدانید. بنابراین، مهمترین چیز این است که از هر چیزی که سر راهتان قرار میگیرد لذت ببرید.
شکرگذار آن موهبت شادی باشید که نصیب تان میشود و خودتان را از شر دلواپسی خلاص کنید.
چرا از شاد بودن میترسید؟
زمانی که باور کردید میتوانید بر این ترس غلبه کنید، سعی کنید بفهمید که این ترس از کجا میآید. چه چیزهایی این حالت عاطفی خاص را تغذیه میکنند؟ شناسایی ریشهها باید هدف اصلی شما باشد.
این مشکل را جدی بگیرید و برای درمان اش بکوشید
اگر احساس میکنید این مشکل سیاهچالهای است که هیچ راه در رویی ندارد یا اگر هر بار که لحظات شادی را سپری میکنید، احساس بدی پیدا میکنید؛ شما قدم اول را برداشته اید، زیرا نسبت به آن آگاه شده اید.
اکنون باید که:
از یک درمانگر حرفهای بخواهید که به شما کمک کند
درمانگر ریشه مشکل را به طور عینی تری پیدا و تحلیل میکند. آنها همچنین میتوانند به شما در یافتن راه حلهای ممکن کمک کنند.
از درخواست کمک کردن خجالت نکشید
آیا از رفتن به دکتر برای یک مشکل جسمی خجالت میکشید؟ به یاد داشته باشید که سلامت روان شما به اندازه سلامت جسمی شما مهم است.
از کسانی که دوستشان دارید کمک بگیرید
خانواده و دوستان شما در مواقعی که مشکل دارید بهترین حامی هستند. آنها میتوانند به شما در یافتن راهحلها کمک کنند، ایدههای شما را بشنوند و دیدگاهی تازه به شما بدهند.
دریافت نظرات و حمایت واقعی از افرادی که شما را دوست دارند یک رویکرد فوق العاده است. به این ترتیب، به اشتراک گذاشتن احساسات خود با دوستان یا خانواده راهی عالی برای دیدن مشکلات خود از دیدگاهی متفاوت است.
علاوه بر این، حامی داشتن و برخورداری از نظرات کسانی که دوست تان دارند، شما را از احساس تنهایی دور میکند. به این ترتیب، کمتر احساس ترس از شاد بودن خواهید داشت.
این حمایت نوعی حمایت متقابل است. اگر کمک بخواهید، احتمالاً افراد دیگری نیز در ازای آن از شما کمک خواهند خواست. در نتیجه، روابط حمایت متقابلی ایجاد خواهید کرد که به نفع همه افراد درگیر است.
منبع: سواد زندگی