درباره جزئیات ماجرا اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما آنچه از خبرها درز پیدا کرد این بود که این گروه جویندهی طلا، در برف کوههای راکی، گیر افتادند و از میان آنها فقط پارکر زنده ماند. پس از بازگشت پارکر، دربارهی سرنوشت آن پنج نفر دیگر از او پرسیدند. پارکر ادعا کرد که پایش شکسته است و همکارانش او را در منطقهای صعبالعبور رها کردهاند و بدینترتیب...
اختصاصی «تابناک با تو»؛ فیلم «خیلیگرسنه» Ravenous محصول سال ۱۹۹۹ میلادی با الهام از ماجرای واقعی «آلفرد پارکر»، بدنامترین آدمخوار تاریخ آمریکا ساختهشدهاست. ماجرا از این قرار است که در زمان بالاگرفتن تب طلا در آمریکا در اواخر سدهی نوزدهم میلادی و به طور ویژه در سال ۱۸۷۴، پاکر و پنج جستجوگر طلای دیگر تصمیم گرفتند به جای اینکه برای پیداکردن طلا منتظر بهار باشند، در زمستان به معادن طلای کالِرادو سفر کنند. با وجود هشدارها، آنها عزم خود را جزم کرده و در فصل سرما به معادن طلای منطقه یادشده رهسپار شدند. در این سفر، همه به جز پارکر مردند اما چگونه؟!
درباره جزئیات ماجرا اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما آنچه از خبرها درز پیدا کرد این بود که این گروه جویندهی طلا، در برف کوههای راکی، گیر افتادند و از میان آنها فقط پارکر زنده ماند. پس از بازگشت پارکر، دربارهی سرنوشت آن پنج نفر دیگر از او پرسیدند. پارکر ادعا کرد که پایش شکسته است و همکارانش او را در منطقهای صعبالعبور رها کردهاند و بدینترتیب او از سرنوشت بقیه همراهان خود چیزی نمیداند. اما بعد از گذشت مدتی، پول و متعلقات آن پنج نفر را در خانه پارکر پیدا کردند و از او درباره سرنوشت آن پنج نفر، اعتراف گرفتند. پارکر اعتراف کرد آنها بعد از گیر افتادن در برف، بر اثر خستگی و گرسنگی شروع به کشتن یکدیگر کردند و هر فردی که میمرد توسط همراهانش خورده میشد تا اینکه در پایان کسی جز پارکر باقی نمیماند.
اما فيلم:
داستان فیلم Ravenous، در دوران جنگ آمریکا و مکزیک در حد فاصل ۱۸۴۶ تا ۱۸۴۸ سالهای میگذرد. کاپیتان «بوید» با نقشآفرینی «گایپیرس» به دلیل گرفتن ترفیع بر اثر شجاعتی تصادفی، به قلعهی مرموز اسپنسر فرستاده میشود. در یکی از شبها، مردی با حالتی رقتانگیز خود را به قلعه میرساند. حضور او اسرار زیادی درباره آدمخواری در منطقهای دورافتاده را برملا میکند که شبیه ماجرای پارکر و آن پنجنفر است. این فیلم که جنگ آمریکا و مکزیک را بستر روایت کانیبالیسم یا آدخواری کرده در دقایق ابتدایی با جملهی معروفی از نیچه آغاز میشود: «آنکس که با هیولا میجنگد، باید مراقب باشد که خود به هیولا تبدیل نشود»، قسمت نگفتهی جملهی نیچه در فیلم هم این است: «اگر مدتی طولانی به پرتگاهی بنگری، پرتگاه نیز به تو مینگرد». اینکه هیولاهای مدنظر سازندگان فیلم چه کسانی بودهاند نیاز به تدقیق نظر و نوشتن بیشتر دارد، صرفنظر از ایدهی جنگیدن با هیولا، آنچه بیش از هر چیزی در ساختار فیلم اهمیت مییابد این است که داستان براساس یک ماجرای هولناک واقعی که در در دوران تب طلا در جامعه آمریکا رخ داده، ساخته شدهاست. شاید همین الهام تلخ از واقعیتی آمریکایی بود که فیلم را در مهجوریت و نادیدهشدن قرار داد و کمتر منتقدی برای نوشتن از آن دست به قلم برد و درباره محاسن و حتی معایبش قلمفرسایی کرد.