زیبا، دختری که ماجرایی شبیه به مونا مهرجویی را تجربه کرد
کد خبر: ۲۹۴۷۷۴
تاریخ انتشار: 2023 October 22    -    ۳۰ مهر ۱۴۰۲ - ۱۸:۲۴
قرار بود شام را به خانه مادر و پدرش برود، وقتی رسید با جسد آنها روبرو شد. این چند کلمه پشت سر هم حالا، شرح حال دختری است که اسمش در یکی از پر سر و صداترین پرونده‌های جنایی چند سال اخیر زیاد تکرار شده است، اما مهم است بدانیم که این شرح حال تنها محدود به این یک نفر نیست.

قرار بود شام را به خانه مادر و پدرش برود، وقتی رسید با جسد آنها روبرو شد. این چند کلمه پشت سر هم حالا، شرح حال دختری است که اسمش در یکی از پر سر و صداترین پرونده‌های جنایی چند سال اخیر زیاد تکرار شده است، اما مهم است بدانیم که این شرح حال تنها محدود به این یک نفر نیست.

 
 

زیبا، دختری که ماجرایی شبیه به مونا مهرجویی را تجربه کرد

 

«زیبا»، دختر جوانی که از یک سرقت مسلحانه جان به در برده است، در مورد تجربه خودش می‌گوید: «بعد از اینکه ازدواج کردم، یک خواستگار حسود که از دستم عصبانی بود، یک سرقت مسلحانه به خانه من انجام داد، من در خانه تنها بودم، آنها همه‌چیز را بردند؛ هنوز هم نمی‌توانم درست فکر کنم و بگویم که چه اتفاقی افتاد، چه چیزی شکسته شد، یا چطور وارد خانه شدند. بعد از این ماجرا، خانه را عوض کردیم، تمام آن چیزی که از جهیزیه‌ام باقی مانده بود را دور ریختم، یک بار دیگر برای زندگی‌ام خرید کردم، اما با وجود اینکه هیچ‌چیز از آن خانه همراه خودم نیاورده بودم و حتی لباس‌های کشوها را هم دور ریخته بودم، شاید ماه‌ها نمی‌توانستم در خانه تنها بمانم، در حمام و دستشویی را نمی‌بستم، شوهرم نمی‌توانست من را در اتاق تنها بگذارد، بیشتر آن مدت را در خانه مادرم، یا در خانه مادر همسرم زندگی کردم، تا وقتی دزد را دستگیر نکردند، واقعا نمی‌توانستم زندگی کنم، به زحمت و با قرص و دارو می‌خوابیدم، وقتی هم دزد را دستگیر کردند او ما را تهدید کرد که دوباره زندگی‌مان را به هم می‌ریزد، فشار این مساله آن‌قدر زیاد بود که در مقطعی به مهاجرت فکر کردیم، آخر هم تصمیم گرفتیم برای مدتی از شهری که در آن زندگی می‌کردیم دور شویم و در یک شهر دیگر خانه اجاره کنیم.»

 

تعداد کسانی که با جرایم خشن روبه‌رو می‌شوند آن‌قدرها هم کم نیست

آنچه برای مونا مهرجویی، یا زیبا اتفاق افتاده است، می‌تواند برای هر کس دیگری هم رخ دهد، در واقع از میان ده‌ها راهی که برای کشف وقوع یک جرم وجود دارد، یکی از معمول‌ترین آنها همین ماجرا ست، ورود یکی از اعضای خانواده به محل جرم و روبه‌رو شدن با یک وضعیت آشفته، جسدی روی زمین، یا زندگی به‌هم‌ریخته و خانه‌ای خالی شده؛ سرقت، برخوردی خشونت‌آمیز، یا قتل. اتفاقی که بعد آن رخ می‌دهد، تا حدود زیادی به جرمی که اتفاق افتاده و همینطور به ویژگی‌های شخصیتی کسی که با جرم روبه‌رو شده است، بستگی دارد.

زیبا، دختری که ماجرایی شبیه به مونا مهرجویی را تجربه کرد

یک کارآگاه جنایی که مایل نیست از او نام برده شود می‌گوید: «راه‌های زیادی برای کشف اینکه جرمی رخ داده است، وجود دارد. وقتی سرقت یا قتلی در خیابان رخ می‌دهد، عابران هستند که آن را گزارش می‌کنند. وقتی کسی را جایی دفن کرده‌اند، حضور حیوانات ولگرد در محل دفن جنازه، جلب نظر می‌کند و معمولا این غریبه‌ها هستند که موضوع مشکوک را گزارش و از پلیس در خواست کمک می‌کنند. اما وقتی جرمی در خانه اتفاق می‌افتد، آن کسی که جرم را گزارش می‌کند معمولا یکی از اعضای خانواده است. حال و واکنش افراد وقتی جرم را گزارش می‌کنند هم به اینکه چه نسبتی با ماجرا دارند، بستگی دارد. نوه‌ای که با جسد مادربزرگش رو‌به‌رو می‌شود در حالی که پدر، مادر، خواهر، برادر و بستگان دیگری هم دارد، احتمالا در شوک کمتری فرو می‌رود تا بچه نوجوانی که با جسد تنها والدش روبرو می‌شود. وضعیت جسد و میزان خشونت جرمی که اتفاق افتاده هم در حال کسی که آن را گزارش می‌کند، موثر است. فرض کنید که یک مرد جوان به خانه می‌رسد و می‌بیند پدر پیرش جوابش را نمی‌دهد و یک گوشه افتاده و انگار به خواب رفته است. احتمالا اولین فرضی که مطرح می‌شود این است که حالش بد شده و اولین کسی که به او تلفن می‌زنند، اورژانس است و تازه بعد از اینکه در خانه می‌گردد و متوجه سرقت می‌شود ممکن است فکر کند که اتفاقی غیر از یک چیز طبیعی برای پدرش رخ داده است. این موقعیت با موقعیتی که یک دختر جوان وارد خانه می‌شود و در خون پا می‌گذارد و با جسد گرم پدر و مادرش روبه‌رو می‌شود که خون هنوز از رگ‌های آنها جاری است، فرق می‌کند و طبیعتا واکنش این دو نفر و حال‌شان هم در مواجهه با این صحنه‌ها یکی نیست».

با این وجود، وقتی قطعی می‌شود که جرمی رخ داده است، طبیعتا گریزی از تماس گرفتن با پلیس نیست و وقتی تیم‌های کارآگاهی آگاهی و مقامات قضایی وارد می‌شوند، اولین کسی که مورد سوال قرار می‌گیرد، همان کسی است که جرم را گزارش کرده و تماس اول را با پلیس گرفته است. این کارآگاه آگاهی در مورد آغاز روند تحقیق می‌گوید: «اولین سنگ بنای تحقیق، سوال کردن از همان کسی است که جرم را گزارش داده است. بسته به نوع صحنه، معمولا حال آدم‌هایی که اولین شاهدان بوده‌اند باهم فرق می‌کند، با این حال این طبیعی است که تحقیق در این مرحله اجتناب‌ناپذیر است و نمی‌توان آن را به زمان دیگری موکول کرد، هم به این دلیل که سرعت در تحقیقات جنایی مساله مهمی است و هم به این دلیل که کار را باید از همان صحنه آغاز کرد. اگر اجازه دهیم که زمان بگذرد ممکن است آدم‌ها چیزهایی را فراموش کنند، یا چیزهایی را اضافه و کم کنند. به همین دلیل تحقیق در همان ورود به صحنه مهم است، اینکه حال آدم‌ها در مواجهه با جرم بد است، طبیعی است، البته باید در نظر داشت که بعضی از حال‌های بد هم نمایش‌هایی برای رد گم کردن هستند. از آنها که بگذریم، آدم بی‌گناه وقتی با صحنه جرم روبرو می‌شود، طبیعی است که به هم بریزد، اما تحقیق هم باید انجام شود. حالا ممکن است نیاز باشد آبی به دست آن فرد داده شود، یا کمی جو را برایش آرام کنند، اما نمی‌توان در آن موقعیت تحقیق نکرد. معمولا هم این‌طور نیست که آدم‌ها همکاری نکنند. اما حال و نحوه همکاری آنها به نحوه برخورد قاضی و ماموران تحقیق بستگی دارد، مامور و قاضی که با دقت و محکم سوال می‌کنند، به سرعت هم آنچه می‌خواهند را به دست می‌آورند».

وقتی صداها خوابید

حالا آن وقتی است که «تحقیق» اقلا در این ساعت‌های اولیه وقوع جرم تمام شده است، کسی که جرم را گزارش کرده چه می‌کند؟ معمولا آدم‌ها در چنین موقعیتی به آغوشی دیگر پناه می‌برند، به خانه‌ای که امن باشد و آدم‌هایی که بتوانند آنها را در این وضعیت حمایت کنند. اقوام و آشنایان و دوستان می‌توانند اولین کسانی باشند که در این موقعیت به کمک می‌آیند. اما روز بعد هم می‌رسد و روزهای بعد و علاوه بر ادامه تحقیقات پلیسی در مورد جرم، در مواردی که جرم به شهرت هم آلوده باشد، رسانه‌های زرد هم دست از سر ماجرا بر نمی‌دارند.

زیبا، دختری که ماجرایی شبیه به مونا مهرجویی را تجربه کرد

به غیر از جواب دادن به ماموران تحقیقات، قرارهایی که لازم است با وکلا گذاشته شود و تکرار بازجویی‌های پلیسی در دفتر وکلا چه بسا با فشارهای بیشتر و به مدتی طولانی‌تر، تماس‌های مکرر پاپاراتزی‌ها هم شروع می‌شود. حضور همیشه حاضر خودشان و دوربین‌های حریص‌شان به ضبط هم چیزی که بتواند نظر دیگران را جلب کند، تبدیل به واقعیتی آزاردهنده می‌شود و گزارش‌های لحظه‌ای از جدید‌ترین گمانه‌زنی‌ها در مورد جرم و عاملان و آمران و نتایج و پیامدهایش، مثل صدای یک گله زنبور وحشی همه جا را پر می‌کند. حال کسی که جرم را گزارش داده است، آن کسی که در خون پا گذاشته و علاوه بر اینکه عزیزانش را از دست داده، نمی‌تواند به خانه خودش برگردد و نمی‌تواند در اتاق را روی خودش ببندد و نمی‌تواند حتی برای عزاداری لحظه‌ای فضای خصوصی داشته باشد، یا آن کسی که خانه‌اش صحنه جرم بوده، جای دیگری را ندارد که به آن پناه ببرد، کسی نیست که از او مراقبت کند، مطبوعات در مورد داستانش نمی‌نویسند و باید تنهایی با یک سکوت و احساس ناامنی محض روبه‌رو شود، چگونه خواهد بود؟

این هر دو وضعیت بعد از بروز یک حادثه دردناک و روبه‌رو شدن با یک جرم می‌تواند آسیب‌های خودش را داشته باشد. در وضعیتی که تحقیق و پیگیری جنایی و قضایی جرم طولانی می‌شود، حضور مکرر در پایگاه‌های پلیس، دادسراها و دادگاه، یادآوری دوباره و دوباره موضوع هم در جریان پیگیری و هم در جریان سرک کشیدن پاپاراتزی‌ها به پرونده، شنیده شدن مدام اسامی و احتمالات از رسانه‌ها و به خصوص شبکه‌های اجتماعی، دنبال کردن آن چیزی که مردم در مورد حادثه می‌گویند و سلب حریم شخصی سانحه‌دیده‌ها، راه پیدا کردن عکس‌ها و نوشته‌ها و زندگی خصوصی‌شان به فضای عمومی و در وضعیت دوم، احساس نادیده گرفته شدن، احساس طرد شدن، احساس محق نبودن در مورد عزادار بودن و احساس شنیده و حمایت نشدن، می‌تواند منجر به وضعیت‌های روانی شود که سلامت عمومی افراد را برای مدتی قابل ملاحظه، دستخوش تغییر می‌کند.

آن سرگیجه روزهای اول

واکنش معمول به مواجهه یا جان به در بردن از حوادثی مانند جرایم خشن، در سطحی که برای حادثه‌دیدگان قابل به خاطر آوردن است، واکنش فیزیکی بدن است که ناشی از ترشح هورمون‌های مربوط به استرس است و با افزایش ضربان قلب و تنفس، سفت شدن عضلات و تعریق قابل تشخیص است، در این مرحله بدن برای «جنگیدن» یا «فرار» آماده می‌شود و اغلب به آدم‌ها کمک می‌کند که از پس شرایط بربیایند. بعد از این اگر عوامل استرس‌زا همچنان وجود داشته باشد و واکنش‌های ناشی از ترشح هورمون‌ها نتواند از پس کنترل آنها بر بیاید، نوبت مرحله دوم واکنش‌ها می‌رسد، در این مرحله بدن با استرسی که به آن وارد می‌شود سازگار می‌شود، اما نباید تصور کرد که این چیز خوبی است.

زیبا، دختری که ماجرایی شبیه به مونا مهرجویی را تجربه کرد

تکنیک‌های دفاعی مانند انکار یا نادیده گرفتن واقعیت‌ها سر بلند می‌کند که البته اگر استرس برطرف شود، این واکنش‌ها هم به مرور از بین می‌روند. اگر استرس باز هم بیشتر باقی بماند، نوبت خستگی است، بی‌حالی و بی‌رمقی، دسته‌ای از واکنش‌ها هستند که به آنها واکنش‌های «یخ‌زدگی» می‌گویند، در این مرحله مقاومت در برابر عوامل استرس‌زا به‌طور قابل ملاحظه‌ای کم می‌شود، سیستم ایمنی بدنی توان خود را برای مقابله با بیماری‌ها از دست می‌دهد، ممکن است بیماری‌هایی که به‌طور معمول در یک هفته یا کمتر از آن خوب می‌شوند، به مدت بسیار طولانی‌تری در بدن باقی بمانند. اینها مراحل سندرم عمومی مواجهه با اضطراب شدید است که از آن جمله در مورد مواجه شدن با جرایم خشن رخ می‌دهد.

معمولا بعد از طی کردن سندرم عمومی، عزاداری آغاز می‌شود. عزاداری برای فردی که در این خشونت جان خود را از دست داده است، عزاداری برای چیزهای مهمی که از دست رفته. در کنار عزاداری آدم‌ها برای خودشان، به این دلیل که از بین این همه آدم، آنها و عزیزان‌شان بوده‌اند که باید با این جرایم روبه‌رو می‌شدند و چیزهای آرزومندشان را از دست می‌دادند. سوال پرسیدن از اینکه «چرا این اتفاق برای من رخ داده است» نشانه‌ای از ورود به مرحله عزاداری است. عزاداری، همراه خودش عوارض روانی، اجتماعی، بدنی و رفتاری می‌آورد. باید این را در نظر گرفت که عزاداری با مویه و زاری برای کسان و چیزهایی که از دست رفته‌اند فرق می‌کند. عزاداری آن مرحله‌ای است که در آن با سوگ خود به صلح می‌رسیم و آن را می‌پذیریم، به آن به عنوان یک تجربه احترام می‌گذاریم و کم‌کم از آن عبور می‌کنیم تا دوباره به زندگی در زمان حال وارد شویم. عزاداری آن مرحله‌ای است که معمولا به تنهایی نمی‌توان از آن خارج شد. کسانی که تجربه مواجهه با جرایم خشن را دارند، مانند دیگرانی که به دلایل دیگری در وضعیت عزاداری هستند، نیاز دارند که رنج‌شان توسط دیگران به رسمیت شناخته شود و با آن همدردی شود. معمولا اگر سانحه‌دیدگان هنوز در مرحله مواجهه با جرم باشند یا درگیر دادگاه و رسیدگی‌های قضایی باشند یا با پاپاراتزی‌ها و مزاحمانی که در مورد حادثه سوال و گمانه‌زنی می‌کنند درگیر باشند، عبور از این مرحله سخت‌تر اتفاق می‌افتد و حتی ممکن است فرآیندهای سوگواری را متوقف کند.

اگر سوگواری ناتمام بماند

دلایلی وجود دارد که سوگواری نمی‌تواند مسیر خودش را طی کند و در نتیجه اوضاع حادثه‌دیده باز هم بد‌تر می‌شود. وقتی فرد حادثه‌دیده بابت حضور یا نبودنش در جایی، یا دست نزدن به کاری سرزنش می‌شود، وقتی غم او به رسمیت شناخته نمی‌شود، وقتی حمایت‌های اجتماعی و خانوادگی لازم را دریافت نمی‌کند، وقتی از او خواسته می‌شود احساسی نداشته باشد یا احساساتش را نادیده بگیرد، یا وقتی به او گفته می‌شود که باید دست و پایش را جمع کند و با مساله کنار بیاید، سوگواری به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه از مسیر خودش منحرف می‌شود و تاثیرات بعدی را به همراه خواهد داشت.

زیبا، دختری که ماجرایی شبیه به مونا مهرجویی را تجربه کرد

بعد از مواجهه با جرایم خشن، یک‌سری واکنش‌های روانی و فیزیکی شایع هستند. نشخوار ذهنی در مورد آنچه رخ داده است، خودداری از فکر کردن، یادآوری کردن، حرف زدن در مورد سانحه و دوری کردن از هر چیزی که فرد را به یاد ماجرا می‌اندازد، ترس، احساس دایم در خطر بودن، فاصله گرفتن از دیگران، کناره‌گیری و اشک‌ریختن‌های بدون دلیل مشخص، در کنار عوارض بدنی مانند مشکلات خواب، از جمله سخت به خواب رفتن و خواب سبک، مشکلات غذا خوردن، تعریق و احساس سرما و لرزش بدن، تپش قلب، احساس تنگی نفس و احساس خستگی مداوم، از جمله عوارضی هستند که تا به حال برای این موقعیت فهرست شده‌اند. بروز احساساتی مانند افسردگی و اضطراب به شکل بیمارگونه، یعنی ادامه خلق پایین یا احساسات ناخوشایند اضطرابی برای بیش از چهار هفته، اختلال افسردگی حاد که باعث کاهش قابل‌ملاحظه انگیزه زندگی، عدم مشارکت در فعالیت‌های روزمره، اختلال‌های خوردن و خواب، بی‌تعهدی و کناره‌گیری و مانند آن می‌شود، بعد از مواجهه با جرایم خشن و عدم رسیدگی به بازماندگان شایع است.

تعداد کمی از مردم بعد از مواجهه با جرایم خشن تا این مرحله از بحران روحی پیشروی می‌کنند. خانواده‌ها، دوستان و نزدیکان، حمایت‌های گروه‌های همسالان و همکاران، رسیدگی‌های همسایه‌ها و گاهی هم مراقبت‌های حرفه‌ای می‌تواند مردم را از پیشروی در این سرازیری نجات دهد یا سرعت آنها را کند کند و بالاخره به طریقی آنها را به زندگی عادی برگرداند.

با این حال آمارها نشان می‌دهد که قریب به ده درصد مردم هیچ‌کدام از این ساز و کارهای حمایتی را دریافت نمی‌کنند. اینها کسانی هستند که علاوه بر تجربه‌های ناخوشایند کودکی، بعد از روبه‌رو شدن با جرایم خشن هم مراقبت‌هایی که به آن اشاره شد را دریافت نمی‌کنند، تنها می‌مانند، در پروسه‌های طولانی رسیدگی قضایی گرفتار می‌شوند، سرک کشیدن پاپاراتزی‌ها و فعالان شناخته‌شده و شناخته‌نشده فضای مجازی در زندگی و حریم خصوصی‌شان پایان نمی‌یابد، امکان تغییر اساسی در زندگی‌شان را پیدا نمی‌کنند و سرازیری برای‌شان تمام نمی‌شود. این گروه از بازماندگان، دچار «اخلال اضطراب پس از سانحه» می‌شوند.

اوضاع می‌تواند باز هم بدتر شود

تشخیص اختلال اضطراب پس از سانحه، اغلب بعد از آنکه فرآیندهای درمانی برای اختلال افسردگی حاد پاسخگو نبودند، مورد توجه قرار می‌گیرد. تفاوت اختلال اضطراب پس از حادثه با اختلال افسردگی حاد در این است که برخی از علایم کناره‌گیری شدید از زندگی روزمره که در اختلال افسردگی حاد دیده می‌شود در اختلال اضطراب پس از سانحه کمتر است، در نتیجه این اختلال کمتر تشخیص داده می‌شود و برای درمان آن‌هم راه‌های شناخته‌شده کمتری وجود دارد. از علایمی که به تشخیص اختلال اضطراب پس از سانحه کمک می‌کنند، پراکندگی و به هم‌ریختگی ذهن، خاطرات و احساسات و همچنین تصورات ناقص و مختل در مورد هویت است، افرادی که از اختلال اضطراب پس از سانحه رنج می‌برند، معمولا دچار برگشت خاطرات می‌شوند، افکار مزاحم و نشخوار فکری دارند، تلاش می‌کنند از یادآوری موقعیتی که آسیب را در آنها ایجاد کرده خودداری کنند، ممکن است دچار ترس‌های مرضی و حملات اضطراب بشوند، ممکن است برای فرار کردن از بازگشت خاطرات، دست به دامن مصرف الکل و مواد مخدر شوند، ممکن است سبک زندگی پر خطر از قبیل رانندگی با سرعت زیاد، ارتباط جنسی محافظت‌نشده و آسیب به خود را تجربه کنند. اختلال اضطراب پس از سانحه می‌تواند علایم فیزیکی هم به همراه بیاورد؛ دردهای مزمن بدنی که توضیح فیزیولوژیکی برای آنها وجود ندارد، مشکلات گوارشی، سردرد، اختلال خواب، مشکلات تنفسی، آسم، اختلال‌های خوردن، و احساس خستگی مزمن همگی از نشانه‌ها و عوارض اختلال اضطراب پس از سانحه هستند.

اما همیشه راه دیگری هم هست

در کشورهایی که سلامتی بزه‌دیدگان برای دستگاه قضایی و پلیسی مهم است، نهادهای نیمه دولتی، گروه‌های مردم‌نهاد و همین‌طور بخش‌های تخصصی در درون ساختار پلیس، دستگاه قضایی و سیستم بهداشت و درمان ایجاده شده‌اند تا به کسانی که تجربه مواجهه با جرایم خشن را داشته‌اند، کمک کنند. پژوهش‌های بسیاری با هزینه دستگاه‌های دولتی برای شناسایی مراحلی که مردم بعد از تجربه مواجهه با جرایم خشن از سر می‌گذرانند، انجام شده که نتایج آنها در ژورنال‌های علمی مربوط به بررسی‌های جامعه‌شناسی، روانشناسی و جرم و امنیت و مدیریت اجتماعی منتشر شده است. در ایران طبعا نه تلاشی برای درک مردم بزه‌دیده به عنوان چیزی غیر از یک دستگاه بی‌جان که باید به سوالات پاسخ دهد انجام شده، نه پول و انگیزه‌ای برای پژوهش در این مورد وجود داشته است. در شرایطی که حوزه‌های روان‌شناسی و روان‌پزشکی به خصوص در سال‌های اخیر بودجه‌های پژوهشی بسیار بیشتری از حوزه‌های مطالعات اجتماعی و برنامه‌ریزی و سلامت عمومی دریافت کرده‌اند، اگر هم تلاشی در این زمینه انجام شده به برخی سعی و خطاها در حوزه‌های روان‌پزشکی محدود بوده است. برای مثال یک گروه آموزشی روانپزشکی تروما در دانشگاه علوم پزشکی ایران تشکیل شده و برنامه آموزشی دوره تکمیلی تخصصی روانپزشکی تروما هم تازه اوایل سال جاری به تصویب وزارت بهداشت رسیده است.

زیبا، دختری که ماجرایی شبیه به مونا مهرجویی را تجربه کرد

در سایت این مرکز اطلاعاتی در مورد روند کمک این گروه به آسیب‌دیدگان و به‌طور خاص کمک به آسیب‌دیدگان جرایم خشن وجود ندارد، توضیحی در مورد اینکه این مرکز چگونه به مردم کمک می‌کند هم در دسترس نیست، برای کمک گرفتن از این مرکز باید از یکی از متخصصان آن‌که عموما روانپزشک هستند وقت بگیرید، روندی که اقلا یک هفته زمان می‌برد. تلاش‌های ما برای تماس با اعضای این مرکز برای پرس‌وجو از نحوه کمک و خدمات آنها برای بازماندگان جرایم خشن به نتیجه نرسیده است.

تنها کمکی که می‌توان به آسیب‌دیدگان جرایم خشن کرد، از این مرکز سرچشمه نمی‌گیرد. در بسیاری از مواقع دوستان و خانواده و کسانی که به حادثه‌دیده نزدیک هستند، در هفته‌ها و ماه‌های ابتدایی بعد از حادثه یعنی زمانی که هنوز نشانه‌های سندرم عمومی اضطراب وجود دارد، می‌توانند کمک‌های مهمی انجام دهند، «مریم امید قائمی»، روان‌درمانگر تحلیلی در این مورد می‌گوید: «یک آسیب، تهدید یا خطر زمانی می‌تواند تروما تلقی شود که دو ویژگی را حتما داشته باشد، یکی اینکه آدم احساس کند که خطر جانی واقعی و قریب‌الوقوع زندگی او را تهدید می‌کند و دیگر اینکه احساس کند، نمی‌تواند از این خطر فرار کند، برای مثال اینکه کسی چاقو روی گلوی شما گذاشته باشد و بخواهد گوشی یا وسیله همراه شما را بدزدد، می‌تواند یک حادثه تروماتیک باشد، چون شما احساس می‌کنید که او همین حالا می‌تواند جان شما را بگیرد و علاوه بر آن احساس می‌کنید که هیچ کاری در این مورد نمی‌توانید بکنید. واکنش به این حادثه هم می‌تواند شکل‌های مختلفی داشته باشد. بسته به افراد، ممکن است عوارض چنین حادثه‌ای متفاوت باشد. بعضی‌ها ممکن است اصلا دوست نداشته باشند که در مورد حادثه صحبت کنند، بعضی‌ها ممکن است بخواهند مدام در مورد این حادثه حرف بزنند و آن را برای همه تعریف کنند. اگر خود ما دچار چنین حادثه‌ای شده باشیم، باید بدانیم که ما حق داریم ترسیده باشیم و حق داریم احساسات بدی را تجربه کنیم، اگر کسی در اطراف ما دچار چنین حادثه‌ای شده است هم باز این حق که در مواجهه با این ماجرا که برای نزدیکان ما پیش آمده بترسیم و احساسات بدی داشته باشیم، برای ما وجود دارد. باید واکنش خودمان را با کسی که حادثه دیده است تنظیم کنیم، اگر او می‌خواهد در مورد ماجرا حرف بزند، نباید تلاش کنیم که او را ساکت کنیم یا با سرزنش مجبورش کنیم که از ماجرا عبور کنید یا در مورد آن حرف نزند، اگر مایل نیست که در مورد آن حرف بزند نباید سعی کنیم او را مجبور کنیم که در مورد ماجرا حرف بزند یا او را تحت فشار بگذاریم که موضوع را برای ما یا دیگران مرور کند. اگر ما در مورد ماجرا احساسات بدی داریم و مایل هستیم از شنیدن آن فرار کنیم باید بدانیم که این ناشی از ترس و اضطراب خود ماست، شناسایی این احساس به کنار آمدن با آن کمک می‌کند. اگر کسی می‌خواهد در مورد ماجرا حرف بزند، کار ما باید این باشد که مسوولانه به او گوش کنیم، احساس خود را در صورت و بدن خودمان به او نشان بدهیم و به او بگوییم که ماجرا حتما سخت بوده است و تحمل و فکر کردن به آن دشوار است. همدلی نشان دادن در این مرحله کار مهمی است که دوستان و خانواده و اطرافیانی که فرد حادثه‌دیده به آنها اعتماد دارد، می‌توانند از خود نشان بدهند.»

امید قائمی در ادامه می‌گوید: «ممکن است فردی که حادثه‌دیده است تا ماه‌ها بعد از حادثه علاقه‌ای نداشته باشد که در مورد آن حادثه صحبت کند، این مساله باید مورد احترام قرار بگیرد. ممکن است آدم‌ها در حین حوادث آزاردهنده یا بعد از آن بخواهند که حواس خود را از آن حادثه پرت کنند تا از روان خودشان محافظت کنند. این یک رفتار طبیعی و کاملا سودمند است. بعد از گذشت چند ماه، اگر هنوز ناراحتی‌هایی وجود دارد، اگر کارهای روزمره عقب می‌افتد و علایم افسردگی ظاهر می‌شود، شاید زمان مناسبی برای کمک گرفتن از یک مختصص باشد. به هر حال چه حادثه‌دیده‌ها، چه اطرافیان آنها و درمانگران باید متوجه این مساله باشند که عجله در بازگشتن به این حوادث و تلاش برای روبه‌رو شدن با آنها می‌تواند آسیب‌هایی به همراه داشته باشد. برای پرداختن به این موضوعات باید اول یک صمیمیت و رابطه امن شکل بگیرد و بعد از آن تلاش شود که به حادثه و ابعاد آن پرداخته شود.»

در برخی از کشورها برای حمایت از آدم‌های آسیب‌دیده در جرایم خشن، انجمن‌های حرفه‌ای و داوطلبانه به وجود آمده‌اند، این گروه‌ها با جست‌وجوی اینترنتی یا با راهنمایی ماموران پلیس یا دستگاه قضایی می‌توانند برای کمک به افراد آسیب‌دیده اقدام کنند، هرچند وجود این گروه‌ها خوب است، اما حرف زدن با آدم‌هایی که آسیب‌های مشابه را تجربه کرده‌اند، همیشه بهترین راه برای عبور از بحران نیست، امید قائمی می‌گوید: «بعضی از آدم‌ها ممکن است دوست داشته باشند با کسانی که تجربه‌های مشابه خودشان داشته‌اند صحبت کنند و این به آنها کمک می‌کند که بدانند تنها آنها نبوده‌اند که مورد خشونت واقع شده‌اند و کسان دیگری هم هستند که تجربه‌های مشابهی دارند. بعضی از آدم‌ها ممکن است مایل نباشند با این انجمن‌های حمایتی و گروه‌های درمانی در تماس باشند، چون این مساله باعث می‌شود که دوباره به روزهای حادثه برگردند و فشار بیشتری را تحمل کنند. بنابراین در این مورد هم باید با احتیاط اظهارنظر کرد و نمی‌توان گفت که حتما حضور در کنار آدم‌هایی که تجربه‌های مشابه را از سر گذرانده‌اند، می‌توانند مفید و آرام‌بخش باشد.»

علاوه بر گروه‌های حمایتی، حمایت‌های تخصصی روان‌درمانی و روانپزشکی و همین‌طور حمایت‌های اعضای خانواده، دوستان و آشنایان، «عدالت ترمیمی» هم می‌تواند به بهتر شدن حال حادثه‌دیدگان کمک کند، امید قائمی می‌گوید: «تحقیقات زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد دستگیر شدن مجرم و عذرخواهی او از آسیب‌دیدگان می‌تواند حال آنها را بهتر کند. وقتی کسی که به دیگری آسیب زده دستگیر می‌شود و از او بابت آسیبی که به او زده است، عذرخواهی می‌کند، این عذرخواهی برای او به این معنی است کسی که به او آسیب زده هم می‌داند که کار اشتباهی انجام داده، فرد آسیب‌دیده احساس می‌کند دنیا جای امن‌تری شده است و می‌تواند با سرعت بهتری در مسیر بهبودی پیش برود.»

وقوع جرم را نمی‌توان به صفر رساند، همین‌طور نمی‌توان برای حادثه‌ای مثل سرقت مسلحانه یا رو‌به‌رو شدن با قتل آماده شد، آنچه در صفحه حوادث روزنامه‌ها نوشته می‌شود عموما آن چیزی است که برای دیگران اتفاق می‌افتد بنابراین حرف زدن در مورد آن‌هم نمی‌تواند خاصیتی غیر از سرگرمی داشته باشد. اما حتما جامعه‌ای که نسبت به شهروندان خود مسوول است، باید برای کمک به کسانی که از جرم به عنوان یک واقعیت اجتماعی آسیب می‌بینند، برنامه‌ای هم داشته باشند. ماموران پلیس و دستگاه قضایی عموما در واکنش به این مساله می‌گویند «تحقیق را نمی‌توان به حال شاهدان متوقف کرد» و این حرف احتمالا حرف درستی هم هست، اما حتما می‌توان تحقیق و رسیدگی قضایی را به نحوی پیش برد که برای آسیب‌دیدگان آزار کمتری به همراه داشته باشد. علاوه بر آن ایجاد سمن‌ها و گروه‌های تخصصی برای کمک به آسیب‌دیدگان جرایم خشن، می‌تواند هم به تحقیقات در مورد بازماندگان این حوادث و هم به بازگشت آنها به زندگی عادی و کاهش آسیب‌های اجتماعی جرم کمک کند. 

روزنامه اعتماد

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار