اختصاصی تابناک باتو ــ این غزل از نظر خود حافظ شاهکاری بلند است و همچون بسیاری از غزلیاتش باید آن را با آوازی خوش خواند تا آسمان هدیهای بی مثال همچون ستارگانش را بر آن نثار کند. غزلی است عارفانه و عاشقانه همراه با احساسات میهنپرستانه که حافظ نقد حال و شهر شیراز را با بهشت عوض نمیکند.
حافظ اهل نصیحت نیست و گوش نصیحت نیوشی هم ندارد ولی خود گاهی نصیحتهایی خردمندانه میکند مثل همین غزل که در آن ما را به بی توجهی به مسائل و مشاغل دنیایی دعوت میکند. (شاید نیز ما را به نشنیدن و ندیدن و سکوت در مقابل مشغلهها و همهمههای دنیایی دعوت میکند)
معنای تفالی غزل
آنچه میخواهی به آن خواهی رسید ولیکن برای رسیدن به مقصود باید تلاش کرد و البته صبوری اختیار کرد.
باید به نصیحت اطرافیان و بزرگانگوش فرا دهی آنان صلاح تو را میخواهند.
باید حساسیت بیجا و بیمورد را به کنار بگذاری و به سرزنش و همچنین منفی بافیهای دیگران و سخنان گزافه توجهی نکنی و بهخود ادامه بدهیتا به هدف خویش دست پیدا کنی.
رازت را و اگر خوابی دیدی این روزها با دیگران در میان نگذار.
آنقدر به او عاشق و وابسته شدهای که همواره به او میاندیشی و حاضری برای رسیدن به او هستی خود را نیز فدا کنی.
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک زیباروی شیرازی ما را به خواسته دلمان برساند شهرهای سمرقند و بخارا را به عنوان هدیه به خال هندوی او میبخشم.
ترک شیرازی: ترکان در ادب فارسی به زیبایی و طنازی مشهورند و ترک شیرازی ترکی است که در شیراز به سر میبرد و گویا مانند ترک ختایی از نامهای مشهور است.
خال هندو: خالی است که به رسم هندویانبرای زیبایی بر چهره میزنند یا خالی که مانند هندویان سیاه است و منظور همان خال سیاه روی چهره است.
سمرقند و بخارا:شهرهایی بزرگ در ترکستان که در گذشته بسیار بزرگ و آباد بوده و در عالم از این دو شهر زیباتر کمتر بوده.
در شرح هروی به نقل از تذکره دولتشاه سمرقندی حکایت ملاقات امیر تیمور آمده که تیمور چون حافظ را دید که آثار فقر و ریاضت در او ظاهر است و گفتای حافظ من به ضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب کرده تا سمرقند و بخارا را آباد کردم و تو آن را به یک خال هندو بخشیدی؟ خواجه حافظ گفت: از این بخشندگی هاست که بدین فقر و فاقه افتاده ام. امیرتیمور خندید و برای حافظ وظیفه لایق تعیین کرد. هروی با توجه به مستندات میگویند دلیلی بر تکذیب این قضیه ملاقات نداریم. (هروی ۱۳۸۶ ج ۱ ص ۱۵)
مقصود بیت: اگر آن محبوب شیرازی به خواسته من پاسخ مثبت بدهد تمام هستی خود را به او میبخشم.
بده ساقی میباقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را
ای ساقی از آن می باقی مانده بده که در بهشت هم جایی به زیبایی کنار جوی آب رکناباد و گردش در مصلی را پیدا نمیکنی.
مصلی:عیدگاه شیراز که جایی بسیار زیبا و خوش و خرم و محل گردش است (دهخدا به نقل ازغیاث اللغات)
آب رکناباد:نهر معروفی در شیراز که رکن الدوله دیلمی آن را در ۳۳۸ قمری احداث کردهو منبع آن در یک فرسخ و نیمی شمال شرقی شیراز است و آب آن از تنگ الله اکبر عبور کرده و مکانهایی در شیراز را ازجمله صحرای مصلی مشروب میکند (دهخدا)
میباقی:باقیمانده می ته ماندهشراب.باقی دربافت این بیتو در کنار جنت میتواند یادآور جهان باقی یعنی آخرت هم باشد
گلگشت: به اعتقاد دکتر هروی واژه گل اگرچه اسم است، به اعتبار اوصاف خود گاهی صفت واقع میشود چنانکه در ترکیبات گلبانگ و گلخند دیده میشود و در اینجا معنی زیبا میدهد؛ گشتی مثل گل زیبا (هروی ۱۳۸۶ ج۱ ص۱۶)
حافظ به ساقی اشاره میکند که باقی مانده شراب را بده چرا که در بهشت هم جایی به این زیبایی و مطبوعی را پیدا نمیکنی. این بیت میتواند رضایت خاطر و قناعت و خشنودی حافظ به آنچه دارد را نشان دهد.
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
آه و افغان که این زیبارویان خوش حرکات و گستاخ و غوغا گر آنگونه آرام و قرار را از دل من بردند که ترکان سفره یغما را بردند.
لولیان: لولی سرود گوی کوچه ها نازک و لطیف و ظریف.در ادبیات ما داستانهایی در باب شادخواری رامش جوییوخنیاگریو سرگردانی و بی سر و سامانی آنهاو همچنین در تاریخ ما حکایاتی در باب اصل و منشاء آنها آمده. گروهی گفتند که بهرامگور عدهای از آنها را برای رامشگری و خنیاگری از هند به ایران آورد و در سراسر ایران پراکند و نیز گفتهاند که شاپور هنگام بستن بند شوشتر چند هزار از این طایفه را از کابل به خوزستان احضار کرده...در ادبیات ما از چنگ و نای لولیان بسیار یاد شده و نیز از راهزنی و طراری آنها سخن گفته اند. (دهخدا ذیل لولیان)
خوان یغما: سفرهای بوده که غالباً سلاطین و حکام در ایام عید مخصوصا عید قربان میچیده اند و عوام و محتاجان آن را غارت میکرده اند
شاعر از دست زیبارویانی که آشوبگری در دلها به پا کردهاند با آن عشوه و ناز و نمکی که در رفتار و کردار خود دارند به فغان آمده و میگویدآنها چنان دل مرا برده اند که گویی غلامان ترک خوان یغما راغارت کرده اند.
شوخ:بی حیا و پررو و گستاخ و وقیح و شیطان و بازیگوش دلربا لوند افسونگر زیبا و جمیل و خوشگل و دلاویز (دهخدا ذیل شوخ)
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی ست
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
زیبایی روی معشوق نیازی به عشق ورزیدن ناقص ما ندارد. روی زیبا چه نیازی به آب و رنگ و خط و خال دارد.
جمال:قشنگی زیبایی خوش سیمایی.
آب و رنگ و خال و خط:کنایه از آرایش است.
زیبایی روی معشوق ما ذاتی است و حاصل آرایش و رنگ و لعاب نیست و در حد کمال است و به عشق ناقصی چون عشق ما نیاز ندارد و عاشقی کامل میخواهد.
حدیث ازمطرب و میگو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
از مطرب و میسخن بگو و کمتر به دنبال اسرار روزگار باش که هیچ کس با حکمت این معما را حل نکرده و نخواهد کرد.
حدیث: سخن سخن نو چیزی نو مطلب (دهخدا)
مطرب: سرودگوی خنیاگر آواز خوان. نزد صوفیه فیض رسانند گان و ترغیب کنندگان را گویند که به کشف رموز و بیان حقایق دلهای عارفان را معمور سازند و نیز به معنی آگاه کنندگان عالم ربانی آید و مطرب پیر کامل و مرشد مکمل را گویند. (دهخدا)
حکمت:دانش علم فلسفه
معما:غلبههای عشق که در اثر یاد حق در دل صوفی پیدا شود. (دانش پژوه ۱۳۷۹ ص۶۷)
در عرفان به معنای عشق و محبت به کار میرود. شاعر میگوید از عشق و محبت سخن بگو و کمتر به دنبال اسرار خلقت و ماورای طبیعت و فلسفه آفرینش باش که کسی با علم و فلسفه و حکمت نتوانست به اسرار خلقت دست پیدا کند. شاعر در اینجا راه عرفان و دل را برای راه یافتن به اسرار آفرینش پیشنهاد میکند.
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
من از آن زیبایی فراوانی که یوسف داشت میدانستم که بالاخره عشق زلیخا را از پرده حیا و شرم و بیگناهی بیرون میآورد.
زلیخا:نام صاحبهو عاشقهیوسف زن پاتیفار عزیز مصر. زلیخا به ضم اول و فتح لام از زلخ که به فصل اول به معنی جای لغزیدن پا است. چون زن معلومه به حسن و جمال محل لغزیدن پای عقل بینندگان بود به این اسم موسوم شد و نام اصلی او به زبان سریانی راحیل بودهو اسم زلیخا که شهرت دارد وضع کرده عرب است. (دهخدا)
مقصود این است که من از حکایت یوسف و زلیخا این قضیه را فهمیدم که در مقابل کمال زیبایی محبوب انسان نمیتواند شکیبایی و پرهیزکاری از خود نشان دهد.
زلیخا در ادبیات عرفانی کنایه از عشق شورانگیز است و در کلمات شیخ اشراق قلب است که عشق از آن وارد شود. (سجادی ۱۳۷۸ ص ۴۴۴)
بدم گفتی و خرسندم عفاک الله نکو گفتی
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
به من بد گفتی ولی رضایت دارم خداوند تو را عفو کند. خوب گفتیچرا که از لب سرخ گون شیرین جواب تلخ زیبنده و شایسته است.
عفاک الله: خداوند تو را ببخشاید.
خا:از مصدر خائیدن به معنای جویدن است.
شاعر به سخن گفتن معشوق راضی و خشنود استهر چه باشد چرا که از لب شکرین او سخن بیرون میآید. (سخن هنگامی که از لب شکرین او بیرون میآید حتی اگر تلخ باشد شیرین میشود.)همانطور که درابیات دیگری نیز سخن سرزنش آمیز یار را عاشقانه میپذیرد:
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش...
یا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
در بیت اخیر دلش برای عتاب و قهر و غضب یار هم تنگ شده است.
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
ای جان من (عزیز من)گوش فرا داده چرا که جوانان سعادتمند و خوشبخت پند پیر با تجربه و دانا را از جان بیشتر دوست دارند.
نصیحت:از مفاهیم کلیدی در شعر حافظ است. حافظ همواره نصیحت ناصحان را مورد تمسخر و طنز قرار میدهد. مثال:
برو معالجه خود کنای نصیحت گو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد؟
نصیحت همه عالم به گوش من باد است…
و ابیات دیگر....
اما حافظ از دیگران انتظار دارد نصیحت او را گوش دهند. مثل بیت فوق و این ابیات:
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو... پند حکیم عین صواب است و محض خیر
فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید
- ... صد جان فدای یار نصیحت نیوش کن
نصیحت گوش نکردن حافظ ریشه در اندیشههای ملامتی او دارد و اینکه عقل و علم و درس و دفتر و نام و ناموس را دست کم میگیرد و انتظار او برای اینکه دیگران به نصیحتش گوش کنند؛ دلیلش این است که حافظ اهل نصیحت و امر به معروف عادی نیست و نصیحت او محتسبانه و در دفاع از اخلاقیات سطحی و محافظه کارانه نیست؛ بلکه حاصل حکمت و عبرت و تامل و تماشای راز جهان است (خرمشاهی ج ۱ ص ۵۸۳)
شاعر میگوید جوانانی که به سعادت و خوشبختی میرسند پند پیران دانایی همچون من را میشنوند تو نیز اگر میخواهی خوشبخت شوی پند مرا بشنو.
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
غزل گفتی و گویی مروارید را سوراخ کردی اکنون بیا و شعرت را با صدای خوش بخوان تا آسمان گردنبند ثریا را نثار شعر تو کند.
در سفتن:سوراخ کردن مروارید
عقد: گردنبند
ثریا:شش ستاره که در کنار هم به شکل گردنبند قرار گرفتهاند.
خوشه پروین.
حافظ غزل گفتن خود را مثل سفتن مروارید کاری ظریف و ارزشمند توصیف میکند و میگوید این غزل زیبا و گرانبها را اکنون زیبا بخوان تا آسمان خوشه پروین اش را نثار آن کند (یعنی آنچنان ارزشی دارد که با هیچ چیزی قابل خرید و فروش نیست).
منابع
خرمشاهی بهاالدین (۱۳۷۳) حافظ نامه انتشارات علمی و فرهنگی چاپ ششم تهران
دانش پژوه منوچهر (۱۳۷۹) فرهنگ اصطلاحات عرفانی چاپ اول نشر فرزان روز تهران
دهخدا علی اکبر (دوره جدید ۱۳۷۷) لغت نامه انتشارات دانشگاه تهران تهران چاپ دوم
سجادیسید جعفر (۱۳۷۸) فرهنگ اصطلاحات عرفانی انتشارات کتابخانه طهوری چاپ چهارم تهران.
هروی حسین علی (۱۳۶۷) شرح غزلهای حافظ به کوشش زهرا شادمان چاپ اول نشر نو تهران
... بزرگا مردا حافظا!!!
ممنون از لطف و وقتی که میگذارید
و در زمانه ما این توصیه از حافظ که:
حدیث ازمطرب و میگو و راز دهر کمتر جو...
خیلی کار بردیست.