وقتي فردي متوجه ميشود بيمار است ديگر زندگي برايش چندان خوشايند نيست. شايد دنيا در نظر اين فرد تيره و تار شود. با وجود اين، عدهاي هم با بيماري بسيار محكم برخورد ميكنند. حالا اين تازه يك طرف ماجراست، طرف ديگر ماجراي غم انگيز بيماران صعب العلاج، خانوادههايي هستند كه با وجود حمايت، در اثر خستگي از به دوش كشيدن بار مخارج سنگين درمان با نگاه ترحمآميز به اين بيماران آنها را خستهتر ميكنند و بالاتر از آن اجتماع و همه ماهايي كه تصور ميكنيم اگر فردي بيمار شد اين يعني ته خط و با همين طرز نگاهمان اين افراد را از توان میاندازیم. به اعتقاد روانشناسان زندگي تا لحظهاي كه يك فرد در قيد حيات است جريان دارد و كيفيت رقم خوردن آن تنها بستگي به نگاه خود افراد دارد.
امير هوشنگ مهريار از آن دست روانشناساني است كه معتقد هستند افراد محكم با شخصيت اجتماعي قوي هيچوقت حتي زماني كه متوجه ميشوند به بيماري صعبالعلاجي دچار شدهاند خسته نشده و از پا نمينشينند. او معتقد است درمان بيماري صعبالعلاج بيشتر از درمان دارويي به واكنش رواني خود فرد به بيمارياش و روحيه و نشاط او بستگي دارد و همچنين برخوردي كه اطرافيان فرد بيمار با او دارند.
وقتي فردي متوجه ميشود به يكي از انواع بيماريهاي صعبالعلاج مبتلا شده بايد چگونه با اين خبر كنار بيايد؟
ميزان انعطافپذيري و پذيرش اين مساله تلخ تا اندازه زيادي در شخصيت فرد و فاكتورهايي مانند ايمان، دانش و بينش او ريشه دارد. افراد داراي تيپ شخصيتي محكم در مواجهه با هر نوع گرفتاري در زندگي اعم از مسائل كوچك و پيش پاافتاده تا مسائل حاد و بغرنج در درجه اول واقعيت را قبول ميكنند و در درجه دوم براي آن راهكاري ميانديشند تا جلوی ضرر را گرفته و آن را تخفيف دهند. در حالي كه افراد داراي شخصيت ضعيف چون از جاهاي مختلفي تحت فشار هستند و اضطراب و استرس بيوصفي را دائما در درون خود احساس ميكنند، نميتوانند با اين واقعيت كنار بيايند و برخورد نادرستي با آن ميكنند. اين افراد حتي اگر به خودكشي و پايان دادن زندگي هم فكر نكنند سازگاري اجتماعي آنها بهشدت كم ميشود. نكته جالب توجه اين است كه در جدال با بيماري نيز تنها افراد داراي شخصيت قوي موفق ميشوند آن را شكست دهند، زيرا بر اساس بررسيهاي علمي سيستم دفاعي بدن افراد به ويژه در بيماريهايي مانند سرطان تا حد زيادي متاثر از عملكرد روان و خلق و خوي افراد است و براي مثال استرس و اضطراب تا حد زيادي باعث پايين آمدن مقاومت دفاعي بدن در برابر بيماري و افزايش آن ميشود.
روانشناسان و روانپزشكان چه توصيههايي براي اين افراد دارند تا بتوانند هنگام مواجهه با بيماري روحيه خود را حفظ كرده و بهتر با آن كنار بيايند؟
اين افراد بايد در درجه اول به يك محيط حمايتكننده براي خود بينديشند و اطرافيان بيمار بايد اين امكان را براي او ايجاد كنند. در مواردي كه فرد روحيهاش چندان خوب نيست و شخصيت قوي ندارد، حمايتهاي اجتماعي و خانوادگي تا حد زيادي راهگشاست و باعث ميشود فرد بهتر بتواند با اين بيماري كنار بيايد. قرار گرفتن در دايره حمايتي براي اين افراد يك الزام است، زيرا در اين دايره حمايتي آنها ميتوانند درباره بيماري خود با اطرافيانشان صحبت كنند و از آنها نظرخواهي كنند. در كشورهاي غربي و آمريكا افرادي كه به بيماريهاي مزمن و صعبالعلاج مبتلا ميشوند با همكاري يكديگر گروههاي مختلفي را شكل داده و تشكيل يك ائتلاف ميدهند. ائتلافهاي مختلفي از اين بيماران در كشورهاي غربي شكل گرفته كه باعث ميشود فرد ديگر احساس نكند تنهاست و بايد همه بار مشكلاتش را خودش به تنهايي به دوش بكشد.
كار كردن و ايفاي مسئوليتهاي اجتماعي براي اين بيماران تا چه اندازه توصيه ميشود؟ آيا اساسا كار كردن براي بيمار صعبالعلاج ضرري ندارد؟
بستگي به نوع كار دارد. اگر كار سخت نباشد و براي فرد انجام آن لذتبخش و رضايتبخش باشد بسيار هم مفيد است و باعث افزايش روحيه ميشود اما اگر كاري سخت باشد كه هدف فرد از انجام آن تنها امرار معاش باشد بايد آن كار را ترك كند و تا جاي ممكن در محيطهاي خوب و انگيزهبخش قرار بگيرد. احساس تعلق و عشق و علاقه به يك هدف باعث افزايش اميدواري و شوق و ذوق بيماران ميشود و اينها همه در افزايش انگيزه و اميد به زندگي موثر است. به عبارت ديگر بيماري صعبالعلاج مانند باتلاقي است كه فرد در آن فرو ميرود. اگر فرد بيمار نتواند با اين مساله به خوبي كنار بيايد و خودش و اطرافيانش درباره بيماري منفيبافي كنند اين فرد به مرور در باتلاق بيماري پيش رفته و در نهايت غرق ميشود و در مقابل اگر فرد بتواند با اين مساله كنار بيايد و خودش و اطرافيانش بتوانند روحيه خود را حفظ كنند بازهم فرد در اين وضعيت فرو رفته و در نهايت به جايي ميرسد كه ميبيند توانسته بر بيماري خود غلبه كند. به نظر من همه اينها بستگي به نوع نگاه افراد دارد.
خانواده فرد بيمار چگونه بايد با اين مساله برخورد كند؟ برخي افراد متاهل ممكن است با فهميدن اينكه طرف مقابل به بيماري سختي مبتلا شده او را ترك كرده و تنها بگذارند، در ضمن اینکه هزينههاي درماني برخي بيماريها براي خانوادهها سنگين است.
هيچ كس نبايد به بهانه بيمار شدن فردي او را ترك و طرد كرده يا برخورد نامناسبي با او داشته باشد با اين وجود واقعيتهايي نيز وجود دارد. ممكن است خانوادهاي نتواند از پس مخارج سنگين درمان برآيد و به همين دليل كلافه شده و برخورد نادرستي با بيمار داشته باشند. مخصوصا اگر بيماري پيشروي كرده باشد و بيمار در مراحل نهايي حيات خود باشد، ممكن است خانوادهها انرژي لازم را نداشته باشند و در اثر خستگي بيمار را رنجيده خاطر كنند. توجه به اين نكته ضروري است كه نه خانواده و نه محيط بيمارستان محيطهاي مناسبي براي بودن و ماندن اين بيماران نيست و بايد آنها در مكانهايي نگهداري شوند كه تلفيقي از اين دوفضاست. به عبارت ديگر بيماران صعبالعلاج هم به مراقبت پزشكي و حضور پرستاران نيازمند هستند و هم به محيطي كه مانند خانه گرم باشد و بتواند براي آنها راحت و رضايت بخش باشد. اين بيماران در كشورهاي ديگر در محيطهايي خاص نگهداري ميشوند كه تلفيقي از اين دو فضاست و در آن انواع و اقسام مراقبتهاي پزشكي در كنار بودن در محيطي گرم و آرامشبخش در نظر گرفته شده است. به هر حال طبيعي است كه خانوادهها از درمان و نگهداري طولاني مدت اين بيماران خسته شوند و در كنار اينها امكانات پزشكي و درماني نگهداري از بيماران صعب العلاج در خانه وجود ندارد.
در اجتماع، مردم بايد چگونه با اين مساله برخورد كنند؟ بيماران صعبالعلاج در برخي جاها از كار خود اخراج ميشوند و درباره برخي بيماران مانند افراد مبتلا به ايدز در اجتماع از آنها كنارهگيري ميشود.
بسته به نوع بيماري اين افراد برخورد مردم متفاوت است. براي مثال اگر فردي سرطان داشته باشد مردم با نگاهي ترحمآميز به او مينگرند، در حالي كه درباره بيماران مبتلا به ايدز چون از راههاي غيرمتعارف نيز افراد به اين بيماري مبتلا ميشوند قضاوتهاي نادرستي وجود دارد. بايد پيش از همه، قضاوتهاي سطحي و اجتماعي را درباره اين بيماران تصحيح كنيم. بيماري نبايد و نميتواند مجوز تغيير رفتار يا بيمهري ما با فردي باشد و اين رفتار غيرانساني است.
آرمان