جزئیات مرگ آن ۶۰ نفرِ مظلوم در کرمان
کد خبر: ۱۶۸۴۴۴
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: 2020 January 20    -    ۳۰ دی ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۰
روزنامه شرق با مصدومان و خانواده جان‌باختگان مراسم تشییع پیکر سردار سلیمانی گفتگو کرده است که در ادامه می‌خوانید.

روزنامه شرق با مصدومان و خانواده جان‌باختگان مراسم تشييع پيكر سردار سليماني ‌گفتگو کرده است که در ادامه می‌خوانید.

رییس اورژانس کرمان با اشاره به آخرین آمار جان‌باختگان این حادثه گفته است: تعداد جانباختگان حادثه تشییع پیکر شهید سلیمانی در کرمان به ۶۰ نفر رسیده است.

روایت برخی از حادثه‌دیدگان:

بهنام توضيح مي‌دهد كه ماجرا از زماني شروع شد كه سخنراني سردار سلامي به پايان رسيد و خودرو حامل پيكر سردار به سمت خيابان بهشتی به حركت درآمد: «سخنراني كه تمام شد، آقاي نظام اسلامي که مجري بود، گفت همه پشت سر شهيد و در خيابان بهشتي حركت كنيد، خيابان پر بود». آن‌طوركه شاهدان عيني و حاضران در مراسم تشييع روز سه‌شنبه كرمان مي‌گويند، مراسمي در ميدان آزادي در جريان بود كه پس از پايان آن، همه بايد وارد يكي از خيابان‌هاي متصل به اين ميدان يعني بهشتي مي‌شدند. ابتداي خيابان تعيين‌شده براي مراسم، بهشتي نام دارد كه پس از چندصد متر و گذر از اولين چهارراه، شريعتي ناميده مي‌شود.

جمعيت ميدان به سمت خيابان بهشتي روانه مي‌شوند، اما اين خيابان باريك، پر از جمعيت بوده است: «جمعيت كه حركت كرد، جمعيت حاضر در خيابان برگشتند كه حركت كنند به سمت شريعتي. سه، چهار نفر زمين خوردند؛ درهمين‌حال كه مي‌خواستند جهت خود را تغيير دهند، زمين خوردند؛ يعني آن‌‌قدر فشار جمعيت زياد بود. چهار، پنج نفر از مأموران و بسيجيان دست هم را گرفتند كه جلوی موج جمعيت را بگيرند و اين چهار نفر را نجات دهند.

بهنام مي‌گويد: خودم را مثل غلتك روي سر مردم جلو مي‌بردم تا اين دو متر تمام شد و به آن طرف نرده‌ها رسيدم. سوار آدم‌ها رفتم. دروغ نمي‌توانم بگويم. آن طرف كه رسيدم ديگر بي‌هوش شدم و خواهرخانمم و بقيه فاميل‌ها برای كمك سراغم را گرفتند». مي‌گويند هر كس مي‌توانست سوار آدم‌ها مي‌رفت و هر كسي هم نمي‌توانست، همان‌جا زير دست و پا له مي‌شد. اين رفتارها حالا مانند عذابي وجدان احمد را آزار مي‌دهد اما مي‌گويد هيچ راه ديگري وجود نداشت: «پشت سر من يك پيرمرد دست پسرش را مي‌گرفت و هي ذكر و يا حسين يا حسين مي‌گفت و آخر هم همان‌جا پايين رفت و مرُد. خفه شد. همين كنار ما بود. ما مي‌ديديم كه آدم‌ها مي‌ميرند.

دو خانم ديگر هم كنار دست‌مان مردند. آدم‌ها كه مي‌مردند، سياه مي‌شدند و اين چند جوان بسيجي هم ترسيده بودند و نمي‌دانستند چه كاري كنند. من كه به آن طرف رسيدم بعد از چند دقيقه به هوش آمدم و ديدم دارند نرده‌ها را باز مي‌كنند». داربستي كه براي بازرسي مردم ايجاد شده بود، حدود 45 دقيقه بعد از حضور مردم در اين كوچه باز شد و جان‌هاي زخمي فراواني نجات پيدا كردند. كوچه بهشتي در ساعت 12 ظهر روز سه‌شنبه حادثه را پشت سر گذاشته بود و حالا اين چند متر پر از كفش و لباس پاره بود. احمد نجات پيدا كرد و بهنام پاهايش شكسته شد، قفسه سينه‌اش آسيب ديده بود اما در بيمارستان نجات پيدا كرد.

بهنام مي‌گويد: «الان نمي‌توانم كار كنم، يك قاشق كه غذا مي‌خورم قفسه سينه‌ام درد مي‌گيرد. پاهايم هيچ حسي ندارد. 45 دقيقه اينجا بوديم و بعد كم‌كم داربست را باز كردند. يك پزشك لباس‌شخصي سيرجاني به ما تنفس دهان به دهان داد و كمی جان گرفتيم. اينجا هيچ كسي رسيدگي نمي‌كرد. من را بيمارستان سيدالشهدا بردند. دو روز خانه جان مي‌دادم ولي بيمارستان رسيدگي درستي نداشت». مشابه اين روايت را مصدومان ديگري هم بيان مي‌كنند و از پزشكي با لباس‌شخصي مي‌گويند كه در اولين لحظات پس از بازشدن داربست، به ياري آنها شتافته و جان‌شان را نجات داده است.

پس از جان‌باختن همسر و دختر حشمت‌الله رحيمي، خانه‌اش خلوت است. او مي‌گويد: «شب به ما زنگ زدند كه فردا مي‌رويم مراسم. گفتم حواس‌تان باشد. گفت سردار كه رفت ما ديگر مهم نيستيم. چه مي‌خواهد بشود مگر؟ از سردار كه بالاتر نيستيم. اينها همه خودجوش بود و هيچ‌كس به اختيار خودش نبود. فاميل ما كه اين‌جور بود، بقيه را نمي‌دانيم. خودجوش و بي‌اختيار بودند. اختيارشان از دست رفته و قسمت بود».

محمد صابري رئيس اورژانس كرمان حادیه را اینگونه روایت می کند:

* در لحظه حادثه، نزديك به محل بوده و حتي حدود 50 كودك هم در اولين دقايق به دو آمبولانس منتقل مي‌شوند: «قبل از آنكه تراكم شديد شود، 40 نفر از بچه‌ها را از دست مردم گرفتيم و داخل آمبولانس‌ها برديم كه اگر اين كار نمی‌شد، شايد الان تلفات 50 نفر بيشتر بود. تراكم جمعيت اجازه حضور نيرو بين مردم را نمي‌داد و كسي نمي‌تواند كمك كند. در لحظه اوليه همان چهار دستگاه آمبولانس و اتوبوس آمبولانس تعداد زيادي را به بيمارستان منتقل كردند

* چندان طول نكشيد. 4 آمبولانس و يك دستگاه اتوبوس آمبولانس كه بود و بعد هم بقيه رسيدند.

* حادثه شبيه سقوط يك اتوبوس به ته دره است كه تعداد زيادي جان دادند و هرچه تعداد آمبولانس بيشتر باشد، كمكي نمي‌كند. اين حادثه بايد پيشگيري مي‌شد و نه درمان. همه تقريبا همان لحظات اول جان باختند و تمام.

* مردم خودشان بايد رعايت مي‌كردند. وقتي با اين شدت و اين تراكم جمعيت بازهم فشار مي‌آورند، همين مي‌شود. ولي مردم عملا در فضايي گير كردند.

* نه مردم حركت كردند، مردم دو ساعت قبلش در همين مکان ايستاده بودند ولي حركت كردند و اين اتفاق رخ داد. مردم حركت نمي‌كردند شايد يك نفر هم آسيب نمي‌ديد. ولي قابل پيش‌بيني بود كه وقتي ماشين حامل پيكر برسد، مردم هم حركت مي‌كنند.

* من اگر بودم، حركت نمي‌كردم. من اگر در آن جمعيت بودم، حركت نمي‌كردم. براي چه در اين تراكم جمعيت و با اين جمعيت حركت كنم؟ فقط حركت و هجوم جمعيت باعث اين اتفاق شد. آن لحظه فقط حركت نكردن جمعيت مي‌توانست مانع حادثه شود.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۷:۱۵ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
0
1
خداوند روح همه رفتگان راشاد کند.
ناشناس
|
Germany
|
۰۸:۲۸ - ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
0
1
عجب توجیهاتی!! خوب کی باید پیش بینی می کرد؟ معلومه که مردم حرکت می کنند
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار