به گزارش «تابناک باتو»؛ حکمت جعلی، جملاتی است که به نظر میآید اندیشۀ عمیقی را بیان میکند. گاهی به نثر و گاهی به نظم.
این گونه نوشتهها شبیه جملات بزرگان است؛ اما ساختگی است و بیش از آن که حرف تازهای بگوید، چیزهایی را میگوید که دل خواننده را خوش کند، به نحوی که خواننده تصور کند تصورات و اندیشههایی که او در ذهنش داشته، چه قدر شبیه این حرفهاست. مثل رمالها و فالگیرها که حرف تازهای برای گفتن ندارند و فقط بلدند باب دل مشتری حرف بزنند. مثلا به عروسهای جوان میگویند کسی قدر هنر و سلیقۀ تو را نمیداند غیر از مادر مهربانت. یک نفر از اطرافیانت هست که به تو حسودی میکند، احتمالاً زنی جوان است که روی صورتش خال دارد.
عروس بینوا هم با این حرفها احساس میکند که فالگیر، حرف دل او را زده است.
اگربه شعرها و نوشتههایی که بیانگر حکمت جعلی هستند نگاه کنید به سادگی میتوانید، تشخیص بدهید که هر کدام از آنها برای چه نوع سلیقهای نوشته شده است. برخی از مخاطبان پرشمار این نوع آثار، عبارتند از؛
- پیرانِ پر حوصلهای که به یاد گذشتۀ طلایی، آه میکشند و به جوانان میگویند که زمان آنها با پولی که امروز یک جفت کفش میخرید، میتوانستی یک خانۀ صد متری بخری؛ یعنی کسانی که در تونل زمان زندگی میکنند.
- جوانان و نوجوانانی که تجربۀ دوستیها و دلدادگیهای ناخوشایند داشتهاند و سرخوردهاند و دوست دارند به زمین و زمان و عشق و عاشق و به ویژه به معشوق، فحش بدهند.
- تازه به دوران رسیدههایی که پول و ماشین گران قیمت و لباس خارجی دارند و بعضیشان حتی تحصیلات دانشگاهی دارند، دکتر و مهندس و مدیر کل و استاد دانشگاه هستند اما اهل مطالعه نیستند. پس تلاش میکنند که فقر مطالعه و دانش عمومی خود را به نحوی، جبران کنند. آنها از فلسفه و عرفان و شعر حرف میزنند؛ از فردوسی و مولوی و حافظ و نیما و فروغ و شاملو حرف میزنند. پس باید از این بزرگان چیزی خوانده باشند. تهیه کنندگان حکمت جعلی، لقمۀ آمادۀ مورد نیاز این جماعت را با شعرهای سطحی و ساده لوحانه، تدارک دیدهاند و به راحتی زیر این شعرهای سطحی مینویسند: شاهکاری از مولوی! حتما بخوانید. شعری جنجالی از سیمین بهبهانی که به خاطر آن نام سیمین از فهرست شاعران معاصر سانسور شد! شعری جدید و بسیار زیبا از فروغ فرخزاد!
مثلاً یکی از شاهکارهای تازه یافتۀ فردوسی!! که در هیچ نسخهای از شاهنامۀ او نیست و به قلم فردوسیهای جعلی معاصر، اخیراً نوشته شده است این سطرهای سست و ناتندرست است:
چـــــو ناکس به ده کدخــــــدایی کند
کشـــــاورز بایـــــد گدایـــــی کنـــــد
به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم
کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم
بســـــوزد در آتش گرت جـــــان و تـن
بـــــه از زندگی کـــــردن و زیستـــن
اگـــــر مایه زندگی بنــــــــدگی است
دو صد بار مردن به از زنــدگی است
بیـــــا تا بکوشیـــــم و جنگ آوریـــــم
بـــــرون سر از این بار ننـــــگ آوریـم
اسماعیل امینی