سینا حجازی متولد 1361 است.سبک کاری او
رگی است و از سال 1386 تا کنون کار خود را در زمینه موسیقی و خوانندگی آغاز
کرده است. تا به امروز سی تک آهنگ منتشر کرده که در اینترنت در دسترس
همگان قرار گرفته است. بیشتر ترانههای سینا حجازی را خود او گفته، چهار
ترانه از حسین صفا و یک ترانه از محسن شیرالی خوانده است.از جمله
کارهای او میتوان به همراهی محسن چاوشی در میکس و مستر آلبوم ژاکت و همچنین
میکس و مستر دو آهنگ در آلبوم پرچم سفید و تنظیم آهنگهایی برای ایمان
قیاسی و ... اشاره کرد.سینا حجازی فرزند صدرالدین حجازی یکی از پیشکسوتان
بازیگری در ایران است.او با خواندن تیتراژ سریال مسیر انحرافی وجهه یک
خواننده رسمی را به خود گرفت و در مدت زمان کوتاهی خودش و آثارش را به
جامعه موسیقی معرفی کرد.
چرا خوانندگی؟سوالتان خیلی کلیشهای بود! (میخندد)
داشتم درسم را میخواندم. به دانشگاه رفتم و در رشته مدیریت دولتی مشغول تحصیل شدم، ولی ترم هشتم درحالیکه فقط شش واحد برایم باقی مانده بود، به این نتیجه رسیدم که تنها چیزی که از دانشگاه یاد گرفتم، این است که باید از آنجا بزنم بیرون، چون هیچ چیز در دانشگاه یاد نمیگیرید! به سراغ موسیقی رفتم. همه چیز را از صفر شروع کردم. آهنگسازی، تنظیم و ترانهسرایی را خودم به صورت تجربی آموختم و اولین کارم «لیلی» را منتشر کردم.
- یعنی همه چیز را تجربی یاد گرفتید؟بله همه چیز را خودم یاد گرفتم و تئوری موسیقی را از روی کتابهای آموزشی آموختم. البته بهصورت پراکنده کلاسهایی رفتم که تجربه ناموفقی بود. مثلا در جلسه دوم کلاس آواز با استاد دعوا کردم و در جلسه سوم کلاس پیانو به استاد گفتم چیزهایی را که درس میدهید، نمیخواهم. شما طبق قواعد و اصولی پیش میروید که به درد من نمیخورد. نه اینکه بگوییم چیزهایی که من میخواستم بیشتر بود نه، اما چیزهای دیگری بودند. برای همین میبینید کسانی که در رشته موسیقی تحصیل میکنند، کاملا یکدست میشوند. خلاقیتی در کارهایشان وجود ندارد و خلاقیت را در کارهای کسانی میبینید که در فضایی بیرون از محیط آکادمیک، موسیقی را یاد گرفتهاند و فضایی مستقل را تجربه کردهاند.
- تعریفهای زیادی از خلاقیت وجود دارد، منظور شما از خلاقیت چیست؟خلاقیت یعنی اینکه از عرف بیرون میزنید، کما اینکه بچههای رشته موسیقی هر چیزی را که از عرف خارج باشد، قبول ندارند، اما وقتی از چهارچوب فراتر میروید، دیگر پایبند اصول نخواهید بود. البته یکسری از اصول پایهای موسیقی وجود دارد که غیرقابل تغییر است، ولی موسیقی کلاسیک ساختار ذهن را میبندد و درنهایت شما یک اثر کلاسیک را به خوبی فلان آهنگساز بزرگ اجرا میکنید و من این را نمیخواستم. یادم است به استاد پیانو گفتم قطعهای را که شما به من آموزش میدهید، استادان به بهترین شکل ممکن اجرا میکنند و در این صورت من باید تمام عمرم را صرف تمرین کنم تا بتوانم مانند آنان ساز بزنم، ولی من به دنبال فضای متفاوتتری بودم. به همین دلیل خودم بر اساس چیزهایی که به صورت تجربی کسب کردم و موسیقیای که از بچگی شنیده بودم و در ناخودآگاهم حضور داشت، شروع به تمرین و یادگیری کردم.
- آن موقع چه آهنگهایی گوش میدادید و کدام روی کارهای امروز شما تاثیرگذار بوده؟باب مارلی، مارک نافلر گیتاریست و خواننده گروه دایر استریتس (انیا خواننده ایرلندی که در دو سال ابتدایی قرن بیستویکم پرفروشترین خواننده زن دنیا بود) و... البته در هر دورهای موسیقی خاصی به من لذت میداد. مثلا در دورهای کارهای گروه دایر استریتس را گوش میدادم که برایم سقف موسیقی بودند. درمجموع اینها گروههای تاثیرگذار در موسیقی من بودند.
انیا رویایی است. زمانی که انیا گوش میکردم، چشمانم را میبستم و برای خودم رویابافی میکردم. تاثیرش در موسیقی من هم قابل لمس است و در خیلی از کارهایم آواهایی با صدای زن و شبیه به کارهای انیا در زیر موزیکم وجود دارد. در چند ترک از آلبوم جدیدم مخاطب اینچنین فضایی را تجربه میکند. انیا به من کمک کرد رویاپرداز خوبی باشم، همانطور که باب مارلی در بهتر شدن ریتم موزیکم تاثیرگذار بود. از طرفی موسیقی ایرانی به بهتر شدن ملودی کمک میکند. فکر میکنم موزیک من تلفیقی از تمام اینهاست.
- ایرانی چطور؟همه را گوش میدادم. ببینید زمانی بود که شما قدرت انتخاب نداشتید، مثلا در اتوبوس و تا خود اصفهان باید صدای جواد یساری را میشنیدید، یا در مسیر شمال باید تصنیفهای قدیمی را گوش میدادیم. از طرفی مادر من عاشق یکی از خوانندههای قدیمی بود و تمام دوران کودکی من با صدای او گذشت، البته تا زمانی که برق بود. برق که میرفت، خودش آهنگهایش را میخواند. پدرم ولی عاشق موسیقی سنتی بود و همیشه شجریان و ناظری گوش میداد.
- انتخاب خودتان چه بود؟تا قبل از آن که انتخابی نداشتم و از زمانی که میتوانستم انتخاب کنم، دایراستریتس بود.
- موسیقی ایرانی لذتبخش نبود؟راستش موزیک ایرانی بهم لذت نمیداد. البته شاید من جزو بچههای آن نسلی بودم که همه چیز حالشان را بد میکرد و ناخودآگاه به این فکر میکردم که این موسیقی هم از برآمده از همین فضاست. به همین دلیل به سراغ موسیقی دیگری رفتم. از بچگی عاشق موسیقی رگه بودم که به سمت موسیقی آمریکای لاتین رفتم و کارهای کارلوس سانتانا را گوش میدادم. در عین حال معتقدم هر چیزی که میشنویم، بر روی ما تاثیر دارد، حتی در ایام محرم، ملودی آهنگهای هیئت هم روی حافظه موسیقایی ما تاثیرگذار است. فکر میکنم کارهای من تنظیمهای متفاوتی دارد، ولی ملودیها کاملا ایرانی است و حتی در آلبوم جدیدم این کار را بیشتر انجام دادهام.
- اما از ملودیهای ایرانی استفاده کردید...بله. برای اینکه توی ذوق نزند. ببینید ما همیشه یا از این طرف بام میافتیم، یا از آنطرف بام. یا آنقدر کارهایمان ایرانی است که شنونده را خسته میکنیم، یا یک کپی محض خارجی ارائه میدهیم. این کار باعث میشود هیچیک از دو طیف مخاطب راضی نباشد. اگرچه با استفاده از ملودیهای محض ایرانی مخاطبان زیادی از این نوع موسیقی را جذب خود میکنید، اما حرف تازهای برای گفتن ندارید و با آمدن کاری جدیدتر مخاطب از شما رد میشود. مثل این است که هر سال پراید مدل جدیدتری به بازار عرضه میشود. این اتفاق در گذشته بارها رخ داده است که از یک خواننده چندین نسخه تکراری وجود دارد و بین کارهایشان هیچ تفاوتی نیست. تازه جالب اینجاست که در هر دوره استقبال خوبی از آنان میشود، اما حرف تازهای برای گفتن ندارند و فقط تکرار میشوند.
- مثل سلسلههای پادشاهی؛ مثلا داریوش اول، داریوش دوم و...بله دقیقا همینطور است. زمانی شادمهر عقیلی شروع کرد و بعد از آن چندین خواننده راه او را ادامه دادند و مطمئن باشید در آینده این اتفاق باز هم میافتد. کارهایشان شنیده میشود، چون که پاپ محض است. آنها فقط به این فکر میکنند که مردم چه چیزی را دوست دارند و گوش میدهند. معتقدند چه کاری است که ریسک کنم و اثر متفاوتی ارائه دهم. همان راه را ادامه میدهم. کافی است چند آلبومم فروش کند و خرج زندگی در آمده است. وقتی نگاه میکنید، متوجه میشوید در موسیقی پاپ چند الگوی ایرانی وجود دارد و بقیه خوانندگان دقیقا زیرمجموعه آنها هستند و شابلونوار به پیش میروند.
- در این فضایی که توصیف کردید، آیا کسانی هستند که از این قاعده پیروی نکنند و موسیقی متفاوتی را منتشر کنند؟بله هستند؛ مثلا دارکوب یکی از گروههایی است که با استفاده از ملودیهای فولک ولی با تنظیمهای جدید و امروزی کارهای قوی و خوبی ارائه میدهند.
- در موسیقی پاپ چطور؟ مثلا مرتضی پاشایی.وقتی درباره مرتضی پاشایی حرف میزنیم، بحث ما فراتر از یک خواننده یا یک صداست. مرتضی نماد نسلی بود که نرسیدند! یک همذاتپنداری در بچههای همنسل مرتضی وجود دارد، بچههایی که تلاش کردند، ولی درست قبل از رسیدن به هدف از بین رفتند.
- موسیقی خودتان چیست؟ پاپ؟به نظرم کمی تعاریف ما از موسیقی پاپ و غیره به هم ریخته است. مثلا موزیسینی ادعا میکند که موزیک راک ارائه میدهد، اما درحقیقت اینگونه نیست و یک پاپ محض است. به نظر خودم تا الان پاپ نبودم، چون پاپ استارها دقیقا برای سلیقه مخاطب و به خواسته مارکت کار میکنند، ولی من هیچوقت اینطور کار نکردم.
- از همان ابتدا همین راه را برای خودتان در نظر داشتید؟بله، از اولین کارم به فکر این نبودم که نیاز روز مارکت چه نوع موسیقی است. شما شک نکنید که اگر موسیقی شیش و هشت بسازید، کارتان گل میکند، اما من هرگز این کار را نکردهام. ریسک بالایی هم دارد، ولی در هیچکدام از کارهایم حتی در ترانههایم سعی نکردهام که پاپ باشم.
- یعنی مخاطب برای شما اهمیتی نداشت؟این حرف را چندین بار دیگر هم گفتهام که کار من شبیه به محصول نیست. معتقدم در هر دورهای که هستی، اگر نظر خودت را که ترانه تو است و ملودیای را که احساس و تنظیم موسیقی کارهایت است ارائه بدهی یک عده از آدمهایی را که شبیه به تو فکر میکنند، جذب میکنید.
- حالا مخاطبان امروز شما در چه حالوهوایی هستند؟من مخاطبانم را مشخص نمیکنم. تمام تلاشم این است که موسیقی خودم را ارائه بدهم تا همفکران خودم را جذب کنم. فقط کافی است که خودتان را درست نشان بدهید. به همین دلیل است که آلبوم اول همیشه موفقترین کار موزیسین است، چون به این فکر نمیکند که در حال حاضر کارهای پرفروش در مارکت کدام هستند و فقط درگیر خودش و موزیکش است. بعد از استقبال از آلبوم اول، برای آلبوم دوم درگیر مخاطب و حاشیههای دیگر است که باعث میشود نتواند خودش را بهخوبی ارائه بدهد. من در اولین کارم واقعا عکسالعمل مخاطب برایم مهم نبود و در ترانه آن کار بارها با کلماتی مثل احمق به خودم حمله کردم. یا در جایی دیگر میدانستم مشکل قافیه در ترانه وجود دارد، اما صادقانه اعتراف میکنم که نتوانستم از این بهتر بنویسم. در کارهای بعدی حساسیتم بیشتر شد و این باعث شد که حسم در کار گم شود و از خودم دور شوم، ولی از یک جایی به بعد دوباره سعی کردم حس شخصی خودم و کاری را که دوست دارم، انجام بدهم. وظیفه هنرمند ارائه درست احساس است که باعث لذت شنونده میشود. این اتفاق باعث میشود شما به صورت ناخودآگاه به شنونده احترام بگذارید، اما اگر بخواهید آگاهانه به سلیقه مخاطب توجه کنید، نمیتوانید بهخوبی هنرتان را ارائه بدهید.
- راهی برای بالا بردن سلیقه مردم وجود دارد؟سلیقه مردم روز به روز بالاتر میرود. دوران نوجوانی نسل ما ماهواره وجود نداشت، یادم میآید وقتی تمام کارهای دایر استریتس را روی کاست گرفته بودم، داشتم دیوانه میشدم، انگار تمام جهان را به من داده بودند. هر بار یکی از کاستها را روی ضبط صوت میگذاشتم و بعد دوباره آن را با وسواس زیادی در باکس خودش قرار میدادم. در آن زمان فقط چیزهایی را که در دسترس بود، میتوانستیم بشنویم. آنوقتها در میدان انقلاب فقط فول آلبوم ونجلیس، کیتارو و یانی و تعدادی از کارهای غیرقانونی خوانندههای لسآنجلسی پیدا میشد. اما برای نسل بعد ماهواره وجود داشت که میتوانستند کانالهای موسیقی را بهراحتی ببینند و از آن مهمتر هر چیزی که بخواهند، در اینترنت میتوانند پیدا کنند و گوش کنند. مطمئن باشید در پنج سال آینده سلیقه مخاطب بسیار بالاتر میرود و هر چیزی را بهراحتی قبول نمیکند. مطمئن باشید که میپرسند شما واقعا این چیزها را گوش میکردید؟! و ما جواب میدهیم به خدا چیزی به غیر از اینها نبود! بههرحال موسیقی خوب سلیقه شنونده را بالا میبرد.
- موسیقی روز دنیا رو به پیشرفت است؟موسیقی روز دنیا با سرعت زیادی رو به جلو در حال حرکت است، جوری که نمیتوانیم در موردش نظر بدهیم، فقط باید بنشینیم و نظارهگر باشیم. موسیقی در دنیا کارش را سالهاست که بهخوبی انجام میدهد و بسیار موفق است. مثل این است که یک شرکت بسیار محدود و عقبافتاده در مورد پیشرفت شرکت ناسا آمریکا نظر بدهد!
- عرصه رقابتی در ایران بسیار محدود است؛ موافقید که در این موقعیت ارائه کارهای متفاوت و جدید با استقبال مردم مواجه میشود؟نه، موافق نیستم. به نظرم در ایران همه از تغییر میترسیم، در حدی که ترجیح میدهیم وقتی چهره جدیدی میبینیم، به او بگوییم که چقدر چهرهات آشناست، ما همدیگر را جایی ندیدهایم؟! وحشت داریم از اینکه بگوییم این آدم جدید است. حتی یک آرتیست جدید که میآید، میگوییم صدایش شبیه فلانی است و اگر بازیگر باشد، او را با دیگر بازیگران مقایسه میکنیم. درحالیکه یک هنرمند جدید روی کار آمده است، باید به شکل جدیدی از او استقبال کنیم تا خودش را به سمت هنرمندانی که با او مقایسهاش کردهایم، نزدیک نکند و خودش باقی بماند. من با این موافق نیستم که مردم ایران دنبال موزیک جدید هستند.
- در هر دورهای خوانندگانی روی کار آمدند که متفاوت بودند؛ مثلا کارهای بنیامین شبیه به مداحی بود، یا زمانی که محسن یگانه آمده بود، کار تازهای را انجام میداد که تا قبل از آن در ایران اتفاق نیفتاده بود. کار خودتان را چقدر متفاوت میدانید؟به نسبت کارهای پاپ داخلی متفاوت هستم، ولی در هر جای دنیا بگویی که من موسیقی رگه کار میکنم، جواب میدهند که خب کار تازهای نمیکنی. رگه سالهای سال است که در دنیا اجرا میشود.
- چرا این کار را میکنید؟سلیقه من موسیقی رگه است و تا بهحال کسی در ایران رگه کار نکرده بود. بنابراین در فضای داخل کشور کار من جدید و متفاوت است، ولی در بازار جهانی حرف تازهای برای گفتن ندارم. شاید چون تا پیش از این کسی در ایران رگه کار نکرده، این سبک برای من جذابیت زیادی داشت. البته ساز تخصصی من پرکاشن است که نقطه طلایی آن موسیقی لاتین و رگه است. یعنی به خاطر علاقه شدید به رگه به سراغ ساز پرکاشن رفتم و بیشتر و بیشتر جذب این ساز و این سبک از موسیقی شدم. واقعا دست خودم نیست، سلیقه من رگه است. مطمئن باشید اگر بهطور حرفهای به سراغ موسیقی نمیرفتم، باز هم تا آخر عمر رگه گوش میکردم.
- در ابتدا گفتید که میخواستید متفاوت باشید و کار جدیدی ارائه بدهید. احساس میکنید چقدر بتوانید این تفاوت را حفظ کنید و برای مخاطبتان حرف تازهای داشته باشید؟راستش من با این حرف مخالفم که میخواستم متفاوت باشم. اگر کلاس آواز و کلاس پیانو را نیمهکاره رها کردم، دلیلش متفاوت بودنم نبود. من به دنبال موسیقی دیگری میگشتم. به دنبال چیزی بودم که در تمام دنیا عرف بود، ولی در ایران وجود نداشت.
- وقتی سبکی را انتخاب کردید که در جهان شناخته شده است؛ آیا به حضور در بازارهای خارجی هم فکر میکنید؟برای جهانی شدن فقط موسیقی کافی نیست. مشکل اصلی کلام است؛ ما اگر تفاوت زبانی نداشتیم با همین موسیقی هم میتوانستیم در دنیا شنیده شویم.
- ولی اگر از زبان انگلیسی هم استفاده میکردید، بعید بود بتوانید در بازار جهانی رقابت کنید، چون بنا بر گفته خودتان حرف تازهای برای گفتن ندارید و موسیقی رگه قدمت زیادی در خارج از ایران دارد.اگر روزی از زبان انگلیسی استفاده کنم، شاید بتوانم در بازار جهانی حضور پیدا کنم، اما بعید میدانم میتوانستم حرف تازهای برای گفتن داشته باشم. همانطور که تا به امروز موزیسینهای ایرانی نتوانستهاند در بازار جهانی حضور موفقی داشته باشند.
- البته صحبتهای شما در مورد پاپ استارها صدق میکند، چون در موسیقی ایرانی هنرمندانی مثل کیهان کلهر در جهان شناختهشده هستند.بله، حق با شماست.
- لحن خواندن شما کمی متفاوت است. چگونه به این لحن رسیدید؟هنر با تقلید شروع میشود و با خلاقیت تمام میشود. یکی از مشکلات خوانندگان ما این است که قسمت تقلید را هم در مارکت منتشر میکنند. درحالیکه اگر صبر میکردند تا صدای خودشان را پیدا کنند و بعد از آن کارهای خود را عرضه میکردند، اکنون خوانندگان مستقلی بودند و به هیچکس شباهت نداشتند. من تمرین زیادی کردم تا به این لحن رسیدم و آزمون و خطای زیادی داشتم.
- مثلا سنتی میخواندید؟(میخندد) نه، تا به حال سنتی نخواندهام. اما قبل از اولین کارم (لیلی) حدود 20 ترک ساختم که همهشان را دور انداختم.
- هر کدامشان را با صدای یک خواننده تست کردید؟نه، ولی زمانی که قطعه را گوش میکردم، به خودم میگفتم که چرا شبیه صدای فلانی شد و حذفش میکردم و دوباره از اول شروع میکردم. این بار شاید شبیه صدای هیچ کس نمیشد، ولی به هیچ دردی نمیخورد و دوباره میانداختمش توی سطل آشغال. من 20 پروژه کامل را که برای هر کدام دو هفته تمام وقت گذاشتم، دور انداختم. اولین کاری که احساس کردم شبیه به چیزی است که میخواهم، قطعه «لیلی» بود. پس از آن و تا امروز همان مسیر را ادامه دادهام.
- قطعه «لیلی» در آلبوم جدیدتان هست؟نه.
- و به یک لحن ثابت رسیدهاید؟بله. البته بعضی موارد واقعا ارادی نیست و این لحن در طول بیش از 30 سال شنیدن موسیقی و سالهایی که فعالیت حرفهای داشتهام، به وجود آمده است و دیگر نمیتوانم آن را تغییر دهم.
- انگار لحن شما همراه با نوعی شیطنت است.این به شخصیت من برمیگردد. شوخیهایی که در زندگی واقعی و حتی حرفهایی که هیچوقت بیان نشد، در کارهای من حضور دارند. شاید من کمی خجالتی باشم، اما موزیک من اصلا این خصوصیت را ندارد. موسیقی مثل دری است که به روی من باز شد تا حرفهای نزدهام را به زبان بیاورم.
- هیچوقت پیش آمد که به خاطر موزیکتان با نظر مخالف نزدیکانتان روبهرو شوید؟بله زمانی که آهنگ «لیلی» را ساختم، دوستانم میگفتند اگر این کار را منتشر کنی، همه به تو میخندند. ولی برایم اهمیتی نداشت و فقط امیدوار بودم کمی هم به آن فکر کنند. به خودم میگفتم اشکال ندارد که به کار من بخندند، فقط امیدوارم ته آن کمی فکر کنند. ولی دوستانم معتقد بودند که حتی کسی به آن فکر هم نمیکند! حتی به من گفتند «لیلی» آهنگ مناسبی برای ورود به دنیای حرفهای نیست. ولی نتوانستم شخصیتم، نگاه و احساساستم را سانسور کنم و لیلی را منتشر کردم.
- واکنش خانوادهتان با توجه به اینکه پدر و مادرتان اهل موسیقی بودند، چه بود؟مادر از کارم رضایت داشت.
- مادرها معمولا از فرزندانشان رضایت دارند.نه، مادرم واقعا یک مخاطب حرفهای موسیقی است. ولی پدرم بهخاطر علاقه زیاد به موسیقی سنتی متعجب شد و از من درخواست کرد تا آواز بخوانم.
- کسانی که در دنیای موسیقی فعالیت دارند، یا دوستانتان که موزیسین هستند، در مورد کارهایتان نظری میدهند؟نه زیاد. نظر دادن در بین همکاران ما زمانی اتفاق میافتد که در یک حیطه قرار میگیرند. مثلا پاپ استارها در مورد یکدیگر نظر میدهند و در کل میخواهم بگویم که نظرات ما نسبت به یکدیگر بیشتر مغرضانه است. فضای من کمی متفاوت است و در بخشی که فعالیت میکنم، کسی حضور ندارد و به تنهایی به کار خودم ادامه میدهم. از آنجایی که همینجا مینویسم، تنظیم میکنم و میخوانم و با کسی معاشرتی ندارم، کمتر مورد قضاوت قرار گرفتهام. البته این روزها که به اجرای زنده نزدیک میشوم، همکارانم بیشتر در مورد کارهای من نظر میدهند، ولی خب کسی نمیآید و به من بگوید که کارهایت بد است.
- بزرگترین مشکلی که سر راه موزیکتان وجود دارد، چیست؟
مشکل طنز است. همین که خیلیها طنز من را درک نمیکنند و به آن میخندند، درحالیکه ظاهر قضیه خندهآور است و بعضی از کارهای من بهشدت غمانگیز است. نگاه من به طنز نگاهی صرفا خندهدار نیست. دوست دارم مخاطبم بعد از خنده تامل کند و بداند که این تکرار تراژدی است که او را میخنداند. خوشبختانه این اتفاق کمکم در حال رخ دادن است که مخاطب به حرف اصلی من در موزیکم توجه کند. یکی از ویژگیهای اخلاقی خودم هم این است که حرفهای ناراحتکننده را در قالب طنز بیان میکنم. حتی وقتهایی که حالم بد است، سعی میکنم بیشتر شوخی کنم. درضمن محیط جامعه طوری نیست که بتوانیم خیلی از حرفها را به زبان بیاوریم. من خیلی از حرفهایم را با طنز بیان کردم، زیرا حرفهایی نبود که بتوان بازگو کرد. به نظرم اگر این کار را میکردم، یک تندروی بیفایده بود که شاید باعث مهاجرت من از ایران شده بود.
- تا اینجا از خودتان رضایت داشتید؟ از آنجایی که همیشه اصرار داشتید خودتان باشید و تن به تغییر ندادهاید.بله. درست است که سختی وجود داشته، ولی بههرحال آن چیزی که باید اتفاق میافتاد، در حال وقوع است. اولین باری که به ارشاد رفتم، از 27 کاری که بردم، فقط دو تای آنها مجوز گرفتند. با این شرایط من باید عمر نوح داشته باشم که بتوانم یک آلبوم منتشر کنم. یعنی من برای انتشار یک آلبوم 10 قطعهای باید 135 آهنگ میساختم! ولی شرایط خیلی بهتر از گذشته شده است. قطعه «تیک تیک تیک» از آلبوم جدیدم در مورد دلسردی از فضای امروز است و اینکه از ساعت خواهش میکنم مرا به دوران کودکی بازگرداند. اگر این کار در سالهای گذشته به ارشاد میرفت، صددرصد قربانی خط قرمز میشد و از بین میرفت. در کل از شرایط رضایت دارم، اما از دست خودم راضی نیستم.
- چه برنامههایی پیش رو دارید؟این روزها درگیر مراحل پایانی آلبوم هستیم که تا پایان هفته برای انتشار آماده میشود. از هفته قبل هم تمرینهای فشردهای را برای اجرای کنسرت شروع کردهایم و تمام تلاشمان بر این است که تا پایان فصل بهار کنسرتهایی برگزار کنیم.
- تصویر رویایی که برای سینا حجازی وجود دارد...(فکر میکند) یک ضربالمثل چینی میگوید: اگر فکر بزرگی در سر دارید، به هیچکس نگویید.
ترجیح میدهم این را برای خودم نگه دارم و به هیچکس نگویم. من آدم خیالپردازی هستم، شاید اگر تصویر رویاییام را بگویم، کمی غیرمعمول به نظر برسد. مثل این میماند که فلان خواننده میگوید میخواهم جایزه گرمی را بگیرم، ولی آخر چطوری میخواهی این کار را بکنی؟! در کشور ما این روزها گفتن اینکه میخواهم جایزه گرمی بگیرم، آنقدر عجیب و خندهدار است که گالیله میگفت زمین گرد است. آنقدر به تو میخندند که از حرف خود پشیمان میشوی، پس بهتر است رویایت را برای خودت نگه داری و هیچوقت به زبان نیاوری.
منابع:چهلچراغ،سایت سینا حجازی