حسین دهباشی در کانال تلگرامی خود نوشت:
یک؛ بغداد:
رسما
قلقلک میدهند یا فوق فوقش نوازشکی، آنهم حوالی شکم و بازو، همچی یواش و
ازسربازکنی و الکی! ایست و بازرسیها کشک! اوضاع امنیتی افتضاح!
دو؛ کاظمین:
چه
بر سردر و چه هردو گوشواره حرم کاظمین، درشت و نستعلیق و به مینا و زر
نوشته: سلطان بن سلطان، ناصرالدین شاه قاجار! عجیب نیست که چطور حتّی صدام
دخلشان را نیاورده؟
سه؛ نجف:
زرنوشتهای از ۳۰۰ سال قبل، بر دیوارِ حرم علی(ع): تا نجف شد آفتاب دین و
دولت را مقام، خاک او دارد شرف بر زمزم بیتالحرام. با شکوه شقّه دستار و
رکن مسندت، تاج جمشیدی که و تخت سلیمانی کدام؟...
چهار؛ جادّه:
روی
سینه کنار دستیام نوشته: [ لبیک یا سیدتی!... یا جبلالصبر! ] جایی
دیگر نیز دو دوستِ نوجوان را میبینی، دست درگردنِ همدیگر انداخته. همچنین
بامعرفت و جُنوبِ شهری وار! که یکی شان لنگلنگان میرفت و دوّمی به
مهربانی و برادری و آرامی او را همراهِ خود میکشید به غایتِ
بینالحرمین.تصویر پشت پیراهن اولی این بود: Keep calm because Zeinab is
my Queen
پنج؛ جادّه:
از
نجف تا کربلا، طولانیترین سفره نذری جهان را گسترده میبینی، دسترنج
مردمانی بیشترشان فقیر. معجونی از غرورعربی، سخاوت قبایلی و مهرِ حسین (ع).
چه خوب میشد اگر چادرهای تبلیغاتی و پُرافاده و مزخرفِ دولتی از سویِ
ایران، کاسهوکوزهشان را پهن نمیکردند بر سرِ راه و لابهلایِ مناسکی
صدها ساله.
شش؛ جادّه:
دُخترکِ
فسقلی! کُلّا اندازهء یه انگشتانه! کفِ دستِ رهگذران عطر میزند! نذرِ
پدرِ مرحوماش! الکی میخندی که نبیند چشمهای که میخواهد سخت بجوشد از
کنارِ مردمکِ چشم!
هفت؛ جادّه:
موکبهایی
هم هستند که همچین... آااخیییش! قولنجِ آدم را میشکنند! طبیبان داوطلب،
زائرانِ خسته را مُشت و مال میدهند که طبعا خیلی میچسبد! پیرمردِ
محترمی آمد و به اصرارِ پاهایمان را از پنجه تا زانو غُبار زدود و مالش
داد. عکسِ فرزندِ شهیدش بر بالایِ یکی از همین عمودها بود که واحدِ مسافت
است و معیارِ شمردنِ منزلها.
هشت؛ ورودیِ کربلا:
از
دل همدیگر که خبر نداریم! و حتما هرکدام خواهشهایِ دلِ بیصاحبِ خودش
را هم دارد. دعا و تمنّای مُشترکِ همه ما اما، آزادی و آرامش و آبادی
هرچه بیشترتر ایرانِ عزیزمان است. مرض داریم مگر اینهمه مُچِ همدیگر را
بگیریم؟ وقتی یک وطن که بیشتر نداریم و چنین تنها هم که هستیم.
نُه؛ کربلا:
چه
جالب! روی منارههای حرم امام حسین، با خطِ سُرخ بر زمینهء سیاه نوشته:
«یاساقی» طبعا خطاب به برادرش! اویان ای یار وفاداریم اویان! منی تک قویما ،
علمداریم اویان! شرف النّاسیم اویان،گوزل عبّاسیم اویان!
ده؛ کربلا:
گنبدِ
حضرتِ عباس از گنبدِ سیدالشهدا بلندتر است! میپرسیم چرا؟ میگویند برادر
کوچکتر در برابرِ برادر ارشد، ادب میکند و نمینشیند! از هرسو که سر بر
میگردانی، توگویی تجلّیِ بیتعارفِ مشتیگری است در معماری!
خیلی هم خوب!
یازده؛ نجف:
در
همه این مسیر،تنها کوچهء بیت جناب آیتالله سیستانی بود که امنیتکی داشت،
با محافظانی مومن و قدم به قدم ایستاده و قدبلند و بیشوخی و دم ایشان
گرم! خانه آیتالله چندمتری بیشتر با شارعالرسول و حرمِ امیرالمونین
فاصله ندارد، امّا سی سالی میشود که نتوانسته به زیارت برود، عوضاش صبح
تا شب کتاب میخواند و مُشفقانه به احوالاتِ خلقِ خدا میرسد و... عمرش
طولانی باد!
دوازده؛ تهران:
بعضی از تعابیر حتما از آسمان آمدهاند، مانندِ این: [ همه عالم، تن است و... ایران، دل! ]
زیارتتون قبول...
ممنون که چند قدمی جامانگان از سفر رو با خودتون همراه کردین...