خاطرات ترسناک کارمندان اداره کالبدشکافی آمریکا
کد خبر: ۴۵۵۳۰
تعداد نظرات: ۱۱ نظر
تاریخ انتشار: 2016 August 09    -    ۱۹ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۰
ماجراهای شگفت انگیز سردخانه؛
در این گزارش داستان های عجیبی را از کارکنان سالن های تشریح از سراسر جهان گرد آورده ایم؛ داستان هایی آمیخته از احساسات انسانی، غم و گاهی ترس.
خاطرات ترسناک کارمندان اداره کالبدشکافی آمریکا  اختصاصی «تابناک باتو»؛ «جسد انسان مانند یک اقیانوس بزرگ و بی انتهاست و علت مرگ، همانند یک ماهی کوچک و کالبدشکافی؛ هنر صید یک ماهی کوچک در این اقیانوس بزرگ و ناشناخته است...».

پزشک، پرسکتور، تکنسین و دوزندگان جسد و کارگرانی که در در سالن های تشریح، کالبد شکافی و سردخانه ها فعالیت می کنند، خاطراتی از همراهی با کالبدهای بی جان داشته اند؛ خاطراتی که با احساسات مختلفی در هم آمیخته و گاه شنیدن آن مو را بر تن انسان سیخ می کند.

در این گزارش داستان های عجیبی را از کارکنان سالن های تشریح از سراسر جهان گرد آورده ایم؛ داستان هایی آمیخته از احساسات انسانی، غم و گاهی ترس.
 
 

انگشتان سرد


من تکنسین سالن کالبدشکافی (پرسکتور) بودم. وظیفه من به عنوان یک تکنسین این بود که اجزای مختلف و بافت های بدن را برای معاینه پزشک از بدن خارج کنم و آن را برای بررسی نزد او بفرستم. یک بار جسد مرد جوانی را که به تازگی مرده بود، روی تخت گذاشتند و من باید تکه ای از بافت دست او را جدا می کردم. در این لحظات ناگهان انگشتان سرد جسد به دور مچ من حلقه زده شد و تا دقایق طولانی قادر به جدا کردن آن از دست خود نبودم.

مهر مادری

وقتی وارد سالن کالبدشکافی می شوم، جز کارم به هیچ چیز فکر نمی کنم، چون کار ما بسیار حساس و دقیق است و هر گونه سرنخی که در کالبدشکافی به دست آید، می تواند روند و جریان پرونده های جنایی را با تحول روبه رو کند. به همین دلیل سر کارم یک آدم ماشینی می شوم و احساسات را در کارم دخیل نمی کنم. اما آن روز با روزهای دیگر فرق داشت. یک نوزاد دختر را که کمتر از یک سال داشت برای اتوپسی آورده بودند. خیلی حال بدی داشتم، چون من هم یک دختر هم سن و سال او داشتم.

به هر حال آماده بودم تا کارم را شروع کنم که ناگهان صدای گریه ای توجه من را به خود جلب کرد. نگاهم را به سمت در ورودی چرخاندنم. زنی را دیدم که به جسد کودک نگاه می کند و اشک می ریزد، تعجب کردم و از او پرسیدم چه طوری داخل آمده است؟

او جوابی نداد و بلافاصله اتاق را ترک کرد. چند دقیقه بعد وقتی اتوپسی دخترک تمام شد جسد دیگری را روی تخت گذاشتند. باورم نمی شد همان زنی بود که چند دقیقه پیش دیده بودم، مادر همان نوزاد. انگار آمده بود تا ببیند اوضاع و احوال دخترش خوب است یا نه ؟! هیچ کس حرفهای مرا باور نمی کند، اما این اتفاق واقعا برای من افتاده است.

کمکم کن!


یکی از  اتفاقات سختی که در اینجا می افتد موضوع تشخیص هویت و شناسایی اجساد است. روزی یک زوج آمده بودند تا جسد پسرشان را که در تصادف دلخراشی از دنیا رفته بود شناسایی کنند. دخترشان هم با آنها آمده بود. وقتی مادر جسد پسرش را دید کاملا منقلب شد. دخترش او را به بیرون از سالن برد تا از فضا دور شود، کمی نگذشته بود که آنها با حیرت بازگشتند و گفتند که صدای پسر جوان «جاکوب »را شنیده اند، اما من به آنها اطمینان دادم که پسرشان مرده و از دنیا رفته است. چند روز گذشت در نیمه های شب برای کاری به سردخانه رفتم، چراغ های ساختمان مثل همیشه سر ساعت مقرر یکی پس از دیگری خاموش می شدند، اما من در سردخانه بودم ناگهان صدایی شنیدم: کمکم کن!
 
متوجه شدم این صدا از درون یکی از یخچال ها می آید. همان یخچالی که چند روز پیش جسد پسر ر ا در آن گذاشته بودند. بر ترسم غلبه کردم و در یخچال را باز کردم، تخت آن خالی بود. با خودم گفتم شاید عوارض بی خوابی باشد. آنجا را ترک کردم و برای ادامه کارم به سالن تشریح قدم گذاشتم، باز همان صدا به گوش رسید: من جاکوب هستم، کمکم کن!
صدا دقیقا از همان تختی می آمد که چند روز  پیش جاکوب همان پسر جوان را روی آن گذاشته بودند.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
10
124
افرادی که مشاغل سخت دارند در معرض بیماریهای روحی و روانی قرار میگیرند.
مغز ما باور میکند، مغز ما تجسم میکند اگر بیشتر روی یک موضوع فوکوس کنیم مغز این تجسم را تصویر یا صدا را واقعا می بیند و می شنود
اینا بیشتر فرآیندهای مغزی هستند که افراد را در گیر میکنن و به ویژه کسانی را که بحران هایی را پشت سر گذاشته اند یا برخی مشاغل سخت را دارند
پاسخ ها
موحد
| |
۱۳:۲۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۰
بیخیال بابا نمیتونی همه چیز رو با علم توجیه کنی اگه میتونی کامه من رو توجیه کن.ما هی میگیم من رفتم من آمدم من مریض شدم و ... اما اگه از من منظور این بدنمون باشه چرا نمیتونی جلوی هضم شدن غذت رو با اراده متوقف کنی. با فکر کردن و تجسم اگه میتونی جلوی ترشح صفرا رو بگیر یا اصلا اگه میتونی فوکوس کن که هیچ بویی رو حس نکنی.
قاسم
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
10
58
چند نوشته بدون اشاره به نام و هویت افراد راوی،بدون تاریخ و مکان و فقط امریکا!!!1
این داستان ها را باور کنیم؟! اگر باور کنیم خودات در مورد ما چه قضاوتی میکنید؟
ناشناس
|
United States
|
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
6
43
داستان های متوسطی برای ساختن چند میان پرده.
علی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
15
12
عاشق اینجور داستانهای واقعی و ترسناک هستم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۲۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
5
40
یکی منو ببره ...
من گورخیدم
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
17
28
مگه نمیگین شیطان بزرگ آمریکا؟!پس از چی تعجب کردین؟خب شیطانه دیگه میتونه روح بشه زنده بشه مرده بشه!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۱۹ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
4
34
کلید اسرار .............. این داستان نجوا در سردخانه !
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۴۵ - ۱۳۹۵/۰۵/۱۹
12
15
من باور می کنم ،
نادر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۱
1
7
تو ایران خودمون که بیشترداستان داریم.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۵/۲۶
1
2
نمی شود بعد ماوراءالطبیعه انسان را انکار کرد. در هر صورت تا دلایل معتبری جهت رد مسئله پیدا نشود نمی توان ان را رد کرد.تایید نکنید اما حق رد کردن مسئله را نیز ندارید.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار