«تابناک با تو» - آیا به جای آنکه نگران باشیم این عروسکهای تازه از راه رسیده الگوی ناخواسته و نامناسبی برای کودکان مان شوند، بهتر نیست علت پیدایش و ظهورشان را جدی بگیریم؟
سالهاست که میشنویم درون همه ما کودکی وجود دارد. کودکی که بسیاری از تعارضات ما را شکل میدهد. میگویند وقتی کودک آسیب خورده درون ما سکان را به دست میگیرد و ما شیوهی مراقبت از او را ندانیم، به اختلالات رفتاری و ناهنجاریهای اجتماعی مبتلا میشویم.
همه میدانیم که کودک درون، مفهومی انتزاعی است، اما اگر قرار بود شکل وشمایلی به خود بگیرد به نظر چطور دیده میشد؟
این مقدمه لزوم پرداخت به شخصیتی است که این روزها به شکل فزاینده و غریبی توجه مخاطبانش را در فضای مجازی و غیرمجازی پر کرده …. او کسی نیست جز «بچه».
عروسکی دوست داشتنی با موهای سیاه فردار، چشمانی درشت و شفاف ومعصوم، با صورتی گرد و صدایی شیرین بچه گانه و اندکی نخراشیده … که لباسی آبی رنگ به تن و دسته گلی در دست دارد و صاف به چشمان ما زل میزند و با همه کوچکی اش مسحورمان میکند.
به واقع چرا انقدر مجذوب این کودک شده ایم؟ پاسخ روشن است، بچه همان کودک آشنای درون ماست که نمود عینی پیدا کرده…
وقتی که با ما حرف میزند انگار که این صدا را نه از او که از کودک درون سرکوب شده خود میشنویم. همانی که در اوج معصومیت و سرزندگی از سوی دنیای بزرگسالی نادیده گرفته شده و حالا در شکل وشمایل کودک کار که غم نان و معیشت دارد به ناگهان، چون میهمانی ناخوانده سر از یک میهمانی دراورده و میخواهد در کمترین زمان ممکن به همه نیازهای از دست رفته اش پاسخ دهد.
آنقدر ناامن و نگران است که ترجیح میدهد در یخچال بخوابد تا گرسنگی را تجربه نکند، خشمگین است که ساندویج ماکارونی اش را خورده اند و ذوق و شوق زده است که در مراسم عروسی با بابانو شرکت کند تا غذای مجانی بخورد.
گل هایش را فقط به شرط خرید ازخودش جدا میکند حتا به مهربانترین حامی. تکه کلامش توروخدا…ست. ترجیع بندی آشنا که پشت چراغهای قرمز زیاد شنیده ایم و از کنارش عبور کرده ایم.
این اولین بار نیست که ایرج طهماسب خالق عروسکهایی ست که از کودکان آسیب دیده جامعه ما شکل میگیرند، او در ابتدای دهه شصت به عنوان مجری در کنار دو کاراکتر آسمون و ریسمون قرار گرفت و در میان دهه پنجاهیها طرفداران پرو پا قرصی هم پیدا کرد.
پس از آن و از ابتدای دهه هفتاد تاکنون با حضور کلاه قرمزی، پسرخاله و بسیاری دیگر از این کوچکهای دوست داشتنی جهان تازهای برای عروسک هایش خلق کرد. شخصیتهای متنوعی که با افت و خیز بسیار، به تدریج مسیر رشد خود را در طول چهار دهه طی کردند.
بسیاری جذابیت کاراکترها را در برداشت مدرن و تا حدی معکوس از الگوهایی کهن نظیر مرشد وبچه مرشد، اوستا و مبارک میدانند بعضی هم آن را مدیون نقد طنازانه عروسکها از شرایط اجتماعی روز و نگاه نوستالژیک وار متنهای نمایشی میدانند. در مقابل منتقدانش بر این باورند که رفتارهای نامتعارف و خارج از قواعد تربیتی عروسکها الگو و آموزههای نامناسبی برای کودکان میسازد.
اما تمایز عمده این عروسکها در چیست؟
دست کم یکی از ان موارد تفاوت میان نسل هاست. کلاه قرمزی و پسرخاله نمونه کودکان نسل به اصطلاح سوخته اند نسلی که از فضای تغییرات ناگهانی رویدادهایی نظیر انقلاب و جنگ و بحران اقتصادی پس از آن آسیب دید و به عبارتی دچار سندرم پس از حادثه شد.
ناچار بود در آن شرایط ناامن به حداقلها بسنده کند و بسیاری از نیازهایش ما بین بحرانهای مرگ و زندگی نادیده گرفته شد و همین نادیده انگاری موجبات کاهش اعتماد به نفس و سرکوب بسیاری از نیازهای طبیعی اش را فراهم کرد.
پرحرفی وبیقراری، برون گرایی افراطی، مهر طلبی کلاه قرمزی، در مقابل کم حرفی و کج خلقی و انزوا طلبی ودرون گرایی افراطی پسرخاله، ترس از مواخذه شدن و پناه گرفتن و پنهان شدن در موقعیتی امن، نیاز به دیده شدن وجلب توجه حداکثری از سوی آی مرجی، تهیه مایحتاج ضروری زندگی (نفت ونان) همه از تجربه زندگی نسلی میاید که کودکی هایش زیر اوار جنگ و عواقبش از دست رفت.
وحالا بچه کودکی نسلی را نمایندگی میکند که اگر چه همانند بسیاری ازدهه پنجاهیها و شصتیها بی اعتماد به نفس بزرگ نشده و نیازهایش را به خوبی میشناسد ومطالبه گراست، اما باز هم از خشم و اضطراب درونی رنج میبرد و هراز گاهی از اعماق وجودش فحش و ناسزا فوران میکند. نسلی که فارغ از جایگاه اجتماعی خود برای رسیدن به خواسته هایش سلاح به دست میگیرد وبزرگسالان را تا مرز تخریب بی محابا درو میکند.
این آشناهای خشمگین، گاهی بیرحم، اما در عین حال مهربان و دوست داشتنی را دریابیم. از خود بپرسیم با کودکیهای خودمان و کودکیهای هر نسل چه کرده ایم و چه میکنیم که اینچنین دچار ناهنجاری شده اند و از تضادها تعارضات درونی رنج میبرند و احساس ناامنی میکنند؟
آیا به جای آنکه نگران باشیم این عروسکهای تازه از راه رسیده الگوی ناخواسته و نامناسبی برای کودکان مان شوند، بهتر نیست علت پیدایش وظهورشان را جدی بگیریم؟
فارغ از انتخاب شیوه برند سازی عروسکها و حضور در رسانهای متفاوت، کیفیت برنامه و جایگاه آن در میان دیگر اثار پدیداورنده و میزان رشد یا افول آن در حیطه اجرا و برنامه سازی که موضوع مورد بحث این مطلب نیست، ایرج طهماسب و تیم دوست داشتنی اش از صداپیشگان تا عروسک سازان و عروسک گردانها چند دهه است که رنجیدگی کودکی هایمان را در عین شیرینی فریاد میکنند.
ساده و بی پیرایه مینویسند، زیبا طراحی میکنندواثر گذار اجرا میکنند و تصویری میسازند که در ذهنمان جاودانه میشود. از هر نسلی وطرفدار یا منتقد هرکدام از این عروسکها باشیم، ایرج طهماسب سهم بزرگ و غیرقابل انکاری در بازآفرینی کودکیهای ما دارد.
به این سبب میخواهم مراتب قدردانی خود را از آقای مجری و تیم فوق العاده اشاز ابتدای حضورشان تاکنون ابراز کنم: «ممنون که تمام این سالها هوای کودک درونمان را داشتید…آفلین»
منبع: عصرایران