چگونه متوجه می‌شوید دچار محرومیت هیجانی هستید؟
کد خبر: ۲۲۸۰۵۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: 2021 November 12    -    ۲۱ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۰
از آنجا محرومیت هیجانی علائم کمی وجود دارد، تشخیص آن در ابتدا دشوار است، اما این محرومیت هیجانی یکی از رایج‌ترین مواردی است که افراد در زندگی دارند. این احساس مبهم است که چیزی در زندگی شما کم است. نمی‌توانید بگویید دقیقا چه چیزی، اما می‌دانید چیزی کم است. این مانند یک خلأ یا احساس خالی بودن است.

چگونه متوجه می شوید که دچار اختلال محرومیت هیجانی هستید؟

چگونه متوجه می شوید که دچار اختلال محرومیت هیجانی هستید؟«تابناک با تو» - از آنجا محرومیت هیجانی علائم کمی وجود دارد، تشخیص آن در ابتدا دشوار است، اما این محرومیت هیجانی یکی از رایج‌ترین مواردی است که افراد در زندگی دارند. این احساس مبهم است که چیزی در زندگی شما کم است. نمی‌توانید بگویید دقیقا چه چیزی، اما می‌دانید چیزی کم است. این مانند یک خلأ یا احساس خالی بودن است. اما کاملاً واقعی است. این خلا ناشی از نیاز‌های عاطفی برآورده نشده است.

نشانه‌های محرومیت هیجانی

اگر عبارات زیر بتوانند حس شما را توصیف کند؛ ممکن است محرومیت هیجانی داشته باشید:

• من انتظار ندارم که نیاز‌های عاطفی من در روابطم برآورده شود.

• من کسی را نداشتم که برای مشاوره یا راهنمایی به او اعتماد کنم.

• من هرگز احساس حمایت احساسی نکرده ام.

• در کودکی، احساسات و عواطف به رسمیت شناخته نمی‌شد.

• احساس می‌کنم یک خلأ در زندگی من وجود دارد (چیزی از دست رفته است)، اما مطمئن نیستم که چیست.

• من واقعاً برای کسی احساس خاصی نکرده ام.

• من واقعاً احساسات یا نیاز‌های خودم را درک نمی‌کنم.

• در بیشتر زندگی من، مردم از نظر احساسی برای من نبوده اند.

• من به ندرت احساس خود را با دیگران در میان می‌گذارم.

• وقتی بزرگ شدم والدینم از نظر احساسی با هم فاصله داشتند.

چگونه متوجه می شوید که دچار اختلال محرومیت هیجانی هستید؟

چه چیزی باعث محرومیت هیجانی می‌شود؟

محرومیت هیجانی در اوایل کودکی در افرادی که مراقب اصلی از نظر احساسی حمایت کننده نبود توسعه می‌یابد. این با محرومیت جسمی متفاوت است. کودک به خوبی تغذیه می‌شد، اسباب بازی‌هایی برای بازی داشت و سایر نیاز‌های جسمی آن‌ها نیز برآورده می‌شد، اما نیاز‌های عاطفی آن‌ها نادیده گرفته می‌شد. در واقع اینطور است که کودکان در این شرایط بسیار استرس دارند و می‌خواهند روش‌هایی را برای درک آن‌ها و واکنش‌های آن‌ها ایجاد کنند.

وقتی نیاز‌های عاطفی کودک برآورده نشود، او احساس می‌کند نامرئی، مراقبت نشده و بی اهمیت است. اساساً، آن‌ها احساس می‌کنند وجود آن‌ها مهم نیست. آن‌ها قادر به ایجاد ارتباط با اطرافیان خود نیستند.

این می‌تواند ما را به سمت جستجوی تأیید یا طرح نقص سوق دهد. ما رفتار‌هایی را شروع می‌کنیم که باعث می‌شود احساس بهتری نسبت به خود داشته باشیم. سعی می‌کنیم اطرافیانمان را دوست داشته باشیم، بنابراین "تأیید جو" هستیم. متقاعد می‌شویم که به نوعی "معیوب" هستیم. شروع به این باور می‌کنیم که دچار نقص هستیم، زیرا مشکلی جدی در ما وجود دارد. در نتیجه، ما شروع به تجربه شرم می‌کنیم.

محرومیت هیجانی چگونه بر فرد تأثیر می‌گذارد؟

افراد مبتلا به محرومیت هیجانی احساس تنهایی، تلخی و افسردگی می‌کنند، اما از دلیل آن آگاه نیستند. آن‌ها به عنوان بزرگسالان دیگر انتظار ندارند دیگران از آن‌ها کمک، محافظت یا حتی درک کنند. آن‌ها گاهی احساس می‌کنند که توجه کافی یا محبت و گرمای کافی را ندارند.

آن‌ها قادر به ابراز احساسات خود نیستند. آن‌ها امید خود را از دست داده اند که همیشه کسی وجود خواهد داشت که پشتیبانی و قدرت را ارائه دهد. اغلب، آن‌ها احساس سوء تفاهم می‌کنند و تنها هستند. آن‌ها ممکن است احساس پوچی، نامرئی یا فریب خورده بودن کنند.

چگونه متوجه می شوید که دچار اختلال محرومیت هیجانی هستید؟

انواع محرومیت هیجانی

سه نوع محرومیت هیجانی وجود دارد. اولین مورد محرومیت از حفاظت است، جایی که مردم احساس می‌کنند هیچ کس برای راهنمایی و محافظت از آن‌ها وجود ندارد. اغلب، آن‌ها کسانی هستند که به دیگران محافظت و راهنمایی می‌کنند (این اغلب به شرایط خود قربانی مربوط می‌شود.)

افرادی که احساس می‌کنند از همدلی محروم هستند، متوجه می‌شوند هیچ کس واقعاً به آن‌ها گوش نمی‌دهد یا سعی در درک آن‌ها و احساسات آن‌ها ندارد.

سرانجام، افرادی که از پرورش محروم هستند احساس می‌کنند هیچ کس آنجا نیست که به آن‌ها توجه کند یا (به معنای واقعی کلمه) از آن‌ها نگهداری کند.

برای بسیاری از افراد، این بیماری به صورت ترکیبی از هر سه مورد ارائه می‌شود. آن‌ها احساس تنهایی و جدایی می‌کنند حتی زمانی که توسط افراد دیگری که می‌شناسند احاطه شده اند، حتی افراد نزدیک، مانند دوستان و بستگان.

آن‌ها ممکن است بر این باور باشند که ارتباطات آن‌ها بسیار عجیب است، بدون این که بخواهند دیگران را آزرده کنند، آن‌ها را آزرده خاطر می‌کنند و هرگز نمی‌توانند دلبستگی عاطفی یا ارتباط واقعی ایجاد کنند. علاوه بر این، آن‌ها مصمم هستند که اجازه ندهند این موارد نشان داده شود، زیرا آن‌ها در آن زمان احساس آسیب پذیری بیشتری می‌کنند.

به طور معمول، افراد مبتلا آنچه را که نیاز دارند از عزیزان خود نمی‌خواهند. آن‌ها آرزوی عشق یا آرامش را بیان نمی‌کنند.

آن‌ها چیز‌های زیادی درباره خود به اشتراک نمی‌گذارند. در عوض، آن‌ها روی دیگران تمرکز می‌کنند. آن‌ها علاقه زیادی به زندگی دیگران نشان می‌دهند. آن‌ها تمایل دارند طوری رفتار کنند که بسیار قوی هستند، اما این یک نما است. آن‌ها درخواست حمایت عاطفی نمی‌کنند، زیرا انتظار دریافت آن را ندارند. تبدیل به یک پیشگویی خودکفا می‌شود. شما چیزی را بدست نمی‌آورید که نه می‌خواهید و نه انتظارش را دارید.

چگونه متوجه می شوید که دچار اختلال محرومیت هیجانی هستید؟

چرا افراد مبتلا به محرومیت هیجانی نمی‌توانند درخواست حمایت عاطفی کنند؟

افراد مبتلا به محرومیت هیجانی نمی‌دانند چگونه درخواست حمایت عاطفی کنند. این قابل درک است، زیرا درخواست چیزی سخت است. بیان احساسات به معنای واقعی کلمه ناخوشایند است، زیرا احساس ضعف می‌کنید، و اعتقاد به این که به خواسته خود نخواهید رسید، احساس ضعف بیشتری می‌کنید.

پاین افراد دیوار‌های بسیار بلندی در اطراف خود می‌سازند، از ترس نزدیک شدن به دیگران از ترس طرد شدن، خیانت یا از دست دادن ("من دیوارهایم را خراب کردم و به شما اجازه ورود دادم تا فقط به خاطر بیاورید که چرا آن‌ها را اینقدر بلند ساخته ام").

این بدان معنا نیست که محرومان هیجانی قوی نیستند. آن‌ها در واقع بسیار قوی هستند برای این گونه زندگی کردن به شخصیت و فداکاری زیادی نیاز است. آن‌ها زمان زیادی را صرف کرده اند و تلاش زیادی برای تقویت و تقویت دفاعی خود انجام داده اند. آن‌ها یاد گرفته اند که چگونه از خود مراقبت کنند. آن‌ها فقط نمی‌خواهند مردم از ترس اینکه به این نقاط حمله شود نقاط ضعف خود را تشخیص دهند.

آن‌ها غالباً افرادی را انتخاب می‌کنند که خود محوری و نیازمند هستند و بیماری خود را تداوم می‌بخشند. افراد بیشتر اجتنابی تنها می‌شوند. آن‌ها نمی‌خواهند در روابط صمیمی باشند، زیرا انتظار ندارند چیزی از آن‌ها به دست آورند. آن‌ها یا به طور کامل از روابط اجتناب می‌کنند یا در روابط بسیار دور می‌مانند.

جبران خسارت محرومیت هیجانی

برای جبران محرومیت عاطفی، افراد می‌توانند مطالبه گر بوده و هنگامی که نیاز‌های آن‌ها برآورده نمی‌شود عصبانی شوند. گاهی اوقات، این افراد خودشیفته هستند. آن‌ها به دلیل این واقعیت که در دوران کودکی مورد تحمل و محرومیت قرار گرفته اند، احساس می‌کنند که نیاز‌های خود را برآورده می‌کنند.

آن‌ها معتقدند برای بدست آوردن هر چیزی باید اصرار زیادی داشته باشند. ED را می‌توان با نیاز مفرط بیش از حد نیز بیان کرد. این افراد ممکن است چسبیده و درمانده به نظر برسند. آن‌ها اغلب مریض هستند و از آن شکایت می‌کنند تا بتوانند مردم را مجبور به توجه به آن‌ها و مراقبت از آن‌ها کنند. بیشتر اوقات، آن‌ها از انگیزه سود ثانویه خود آگاه نیستند.

چگونه متوجه می شوید که دچار اختلال محرومیت هیجانی هستید؟

دریافت راهنمایی برای بهبود محرومیت هیجانی

اولین قدم برای بهبودی آگاهی از نیاز‌های عاطفی شما است. اکثر افراد مبتلا واقعاً نمی‌دانند چه مشکلی دارند و نیازهایشان چه هستند. هدف دیگر در درمان این است که مردم بفهمند نیاز‌های عاطفی آن‌ها طبیعی است. درست مانند کودکان، بزرگسالان نیز نیاز به حمایت، مراقبت و همدلی دارند.

فرد باید بیاموزد که افراد مناسب را انتخاب کند و آنچه را که نیاز دارند به شیوه مناسب بخواهد. در این صورت به آن خواهد رسید. افراد دیگر عمداً یا ذاتاً محروم نیستند. مشکل این است که افراد مبتلا دارای رفتار‌های ناسازگار هستند که افراد را از برآوردن نیاز‌های آن‌ها منصرف می‌کند یا آن‌ها را به انتخاب افرادی که نمی‌توانند ارائه دهند، سوق می‌دهد.

مثال: فردی احساس تنهایی و بی مهری می‌کند و می‌خواهد دوست یا خویشاوندی زمان بیشتری را با او بگذراند. آن‌ها از آن‌ها می‌خواهند که بیایند و آخر هفته بمانند، "... اگر می‌خواهید ...، اما آب و هوا اینجا واقعاً بد است و همه چیز واقعاً گران است، بنابراین بهتر است پول کافی داشته باشید" و چند مساله احتمالی دیگر در مورد سفر؛ بنابراین دوست یا خویشاوند مودبانه دعوت به آمدن و تعطیلات آخر هفته را رد می‌کند و فرد مبتلا حتی احساس تنهایی و غم بیشتری می‌کند.

دلیل چنین واکنشی چیست؟

این نوعی خود خرابکاری است. اگر مدتی تنها بوده اید، به فردی نیاز دارید که بیاید و با شما وقت بگذراند، اما انتظارات بسیار بالایی از فرد و کیفیت تعامل خود با او دارید. هرچه محروم‌تر باشیم، انتظارات ما از جبران این امر بیشتر می‌شود. ما همچنین می‌ترسیم که انتظارات ما برآورده نشود، بنابراین از ترس برنامه‌های خود را خراب می‌کنیم. چرخه خود را ادامه می‌دهد.

منبع: بیتوته

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
پدرام
|
France
|
۰۲:۱۵ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۲
1
2
مقاله خوبی بود ولی خیلی وقتا شده واسه یه سرماخوردگی یا مریضی ساده چندتا دکتر رفتم تا اخرش یکی تجویز درست کرده خوب بشم, باور کنید وقتی برای درمان و مشاوره میریم انگار نه انگار....انقدر تشخیص و توصیه های نامربوط میشه که خودمون رو بیشتر گم میکنیم,تو زمینه بیماریهای روانی و عصبی همه چی خیلی ناامید کننده است
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار