ابوعلی حسن توسی از دهقانزادگان بیهق(سبزوار) مقلب به خواجه نظامالملک توسی در سال ۴۰۸ هجری در شهر طوس خراسان دیده به جهان گشود. از آنجا که دانشاندوزیش در شهر توس(طوس) بود توسی خوانده میشد.
وی در زمان پادشاهی غزنویان چشم به جهان گشود. و در آغاز از دیوانسالاران و پس از برکناری عمیدالملک کندری در سال ۴۵۵ (قمری)؛ که با تحریک خود او انجام شد؛ وزیر الب ارسلان و همچنین آموزگار ولیعهد خردسالش ملکشاه شد و ۲۹ سال (اندکی پیش از مرگ) در این جایگاه بود، با مرگ الب ارسلان، خواجه نظامالملک، ملکشاه را که بیش از هفده یا هجده سال نداشت به شاهی رساند و خود، کار گرداندن کشور ایران را که اکنون دچار گرفتاریها و نابسامانی های بسیاری بود به دست گرفت. به کوشش او که مرد کاردانی بود گرفتاری های بسیاری از دستگاه سلجوقی دور شد و ملکشاه به نیرو و چیرگی بسیاری در کشور رسید.
وی دارای همتی بالا بود و به ایران عشق میورزید و همواره به دنبال راهی برای رشد میهن و ساختن مدارسی بود که علم را دوباره برای هم وطنهایش رونق بخشد. خواجه در سنین نوجوانی به خدمت ابوعلی ابن شاذان، وزیر آلب ارسلان در آمد و به عنوان کاتب نزد وی خدمت میکرد. ابن شاذان به هنگام وفاتش وی را وصیت کرد که به خدمت سلطان آلب ارسلان درآید و او نیز چنین کرد.
نام اصلی خواجه نظامالملک، ابوعلی حسن و نام پدرش ابوالحسن علی بود و نام پدر او نیز علی بن اسحق بن عباس بود که از دهقانزادگان بیهق بود، علی بن اسحاق که کنیهاش ابوالحسن بود در نویسندگی و حسابداری دستی داشت. در دستگاه حکمران خراسان داخل شده بود و خدمت دیوانی میکرد. منزل اصلی خاندان او نیز بیهق بود، ولی ابوالحسن علی را پس از آنکه در مشاغل دیوانی ترقی کرده بود مأمور ادارهٔ اموال دولتی در ناحیهٔ طوس کرده بودند و او آنجا اقامت کرده و متأهل شده بود و سه پسر او در طوس به دنیا آمده بودند که بزرگترین آنها همین حسن یعنی نظامالملک بعدی بود.
خواجه نظامالملک در حدود بیست و نه سال و هفت ماه و کسری وزارت در زیر دست آلپ ارسلان و ملکشاه در ادارهٔ امور و فتح بلاد و سرکوبی مخالفین این دو پادشاه چنان کفایت و حسن تدبیر به خرج داد که دولتی وسیع از حلب تا کاشغر را تحت امر ایشان آورد و نام و نشان آن دو سلطان را در شرق و غرب عالم معلوم آن زمان جاری کرد تا آنجا که باید قسمت عمدهٔ شهرت و پیشرفتی را که در کارها نصیب آلپ ارسلان و ملکشاه شده از برکت خردمندی و کاردانی خواجه دانست. او حوزهٔ قلمرو حکومت ایران را چنان وسیع کرد که در کلیهٔ این هزار و چهارصد سالهٔ تاریخ اسلام نظیر آن دیده نشدهاست و در این حوزه جایی نبود که در انجام دادن امر او اندک تأخیری روا دارند.
اثرها خواجه نظام الملک
او نویسنده کتاب سیاست نامه (سیر الملوک) است. این اثر با تصحیح هیوبرت دارک توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب در سال ۱۳۴۰ در ۳۷۲ صفحه منتشر شدهاست.همچنین وی در پردازش تقویم جلالی با دانشمندانی همچون خیام همکاری داشت، این تقویم در سال ۴۵۱ هجری تکمیل شد. همچنین دانشگاه نظامیه بغداد که امام محمد غزالی از آموزگاران آن بود به دستور او برپا شد. نظامیههای مشهور دیگر در اصفهان، نیشابور (نظامیه نیشابور)، بصره، موصل و هرات بودند.
لقب های خواجه نظام الملک
وزیر کبیر؛ از آنجا که در دستگاه سلجوقیان به بزرگی او وزیری یافت نشده بود.
خواجهٔ بزرگ؛ برای آموزگاری ملکشاه در زمان ولیعهدی
تاجالحضرتین؛ برای وزیری دو پادشاه
قوامالدین؛ این لقبی مذهبی بود که فقیهان زمان بدو داده بودند.
نظامالملک؛ لقبی که عامه بیشتر وی را با این لقب میخواندن، پس از وی در دورههای پسین تاریخ بسیاری از وزیران معتمد شاهان در ایران و هند با این لقب خوانده میشدند.
اتابک؛ لقبی که ملکشاه پس از شاهی بدو داده بود.
رضیامیرالمؤمنین؛ لقبی که خلیفه المقتدی بامرالله در سال ۴۷۵بدو داده بود.
صدرالاسلام
آرامگاه خواجه نظام الملک
آرامگاه خواجه نظامالملک در دارالبطیخ در محله احمدآباد اصفهان و در کوچه ای به نام خواجه نظامالملک واقع است. این بنای کوچک و بی پیرایه آرامگاهی سلجوقی است و در آن حدوداً هشت قبر وجود دارد که به شاهزادگان و بزرگان سلجوقی نسبت داده می شوند.
در این محل هشت قبر به چشم می خورد كه اغلب دارای سنگ مرمر نفیس هستند. بر مدفن خواجه سنگ مرمرین بسیار زیبائی نصب است كه در اطراف آن كتیبه ای شامل آیه الكرسی و كلمات دیگر نوشته شده است.
مزار ملكشاه سلجوقی نیز در همین محل قرار دارد. تركان خاتون همسر ملكشاه سلجوقی و فرزندان او مانند بركیارق و سلطان محمد و سلطان محمود نیز در این محل مدفون هستند. بر سنگ های موجود در این محل علاوه بر تاریخ های مربوط به زمان سلجوقی، برخی تواریخ از جمله ۸۵۹ هجری قمری و ۹۳۷ و ۹۵۳ هجری قمری نوشته شده است.
شعر در مورد خواجه نظام الملک
عجب مدار که از کشتن نظامالملک سپید روی مروت سیاهفام شود
عجب در آنکه روا داشتند کشتن او بدان امید کشان ملکشاه رام شود
بزرگ سهوی کین قاعده ندانستند که تیغ زنگ برآرد چو بینیام شود
هزار سال بباید که تا خردمندی میان اهل کفایت نظام نام شود