ما از رنج دیگران چه تصوری داریم؟
کد خبر: ۲۲۳۸۲۸
تاریخ انتشار: 2021 September 28    -    ۰۶ مهر ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۰
یکی از تکان‌دهنده‌ترین تصاویری که رسانه‌های جمعی این روزها به سرتاسر دنیا مخابره کردند، چیزی بود که در افغانستان اتفاق ‌افتاد: ازدحام مردمی که در اطراف یک هواپیمای آمریکایی گرد آمده‌ بودند و با آخرین امیدهای خود در تلاش‌ بودند به آن سوی مرزها و زندگی بهتر راهی پیدا کنند. هواپیما شروع به حرکت می‌کند و...

ما از رنج دیگران چه تصوری داریم؟

ما از رنج دیگران چه تصوری داریم؟تابناک باتو ـ ما از رنج دیگران چه تصوری داریم؟ آیا آنچه ما به‌عنوان رنج جنگ و خشونت بر مردمان جهان می‌بینیم، دقیقا همان چیزی است که آن‌ها درک می‌کنند؟ آیا نتیجه‌ مشاهده‌ روزانه‌ رنج دیگران کرختی و سرخوردگی نیست؟ یا اینکه با آگاهی بیشتر می‌توانیم کنشگرانه جلوی بسیاری از رنج‌ها را بگیریم؟

سوزان سانتاگ در کتاب «تماشای رنج دیگران» بر آن است تا این پرسش‌ها را بار دیگر مطرح کند. اگرچه برای سانتاگ درباره‌ اینکه چه باید کرد، پاسخی قطعی وجود ندارد، امیدوار است با طرح چنین سوالاتی، مخاطب را به موضعی آگاهانه و فعالانه در قبال آنچه می‌بیند، ترغیب کند.

فیلم وحشتناکی که بازیگرانش واقعا دق می‌کنند

یکی از تکان‌دهنده‌ترین تصاویری که رسانه‌های جمعی این روزها به سرتاسر دنیا مخابره کردند، چیزی بود که در افغانستان اتفاق ‌افتاد: ازدحام مردمی که در اطراف یک هواپیمای آمریکایی گرد آمده‌ بودند و با آخرین امیدهای خود در تلاش‌ بودند به آن سوی مرزها و زندگی بهتر راهی پیدا کنند. هواپیما شروع به حرکت می‌کند و اوج می‌گیرد و مردمی که در اطرافش‌اند در حالی که می‌دوند به‌تدریج پراکنده می‌شوند. در همین حین آن تصویر وحشتناک پیش چشم مخاطب شکل می‌گیرد: نمایی دور از سقوط چند نفر که خود را به بال هواپیما بسته‌ بودند و در لحظه‌ اوج‌گیری همچون دانه‌هایی تیره‌‌رنگ بر زمین فرود می‌آیند.

اولین دریافتی که مخاطب با تماشای این تصاویر دارد، بُهت است. تصاویری چنان عجیب که گویی در حال تماشای فیلمی هالیوودی‌ایم. اما این یک فیلم نیست، یک واقعیت است و آن کسی که سقوط می‌کند، نه شخصیتی خیالی که یک انسان واقعی است.

 

ما از رنج دیگران چه تصوری داریم؟

سوزان سانتاگ در کتابش درباره‌ شدت سهمگین بودن چنین حوادثی می‌گوید: «درک جنگ برای آن‌ها که چیزی از آن نمی‌دانند محصول همین تصاویر است... (آن‌ها) فاجعه را با الفاظ «باورنکردنی»، «غیرواقعی»، و «مثل فیلم» توصیف می‌کنند. پس از چهار دهه تولید فیلم‌های پرخرج هالیوودی، نجات‌یافتگان اصطلاح «انگار فیلم بود» را جانشین «مثل کابوس بود» کردند تا از آن وضعیت هضم ناشدنی سخن بگویند.»

سانتاگ معتقد است برای کسانی که از دور چنین تصاویری را شاهدند، درک آنچه اتفاق افتاده است، ساده نیست. تنها کسانی که در متن مصیبت‌اند، حقیقت آن را درمی‌یابند.

شی‌ءشدگی رنج‌

«این قربانیان بی‌نام‌ونشان! آن‌ها حتی اگر نامی هم داشته باشند، برای «ما» ناشناخته‌اند.» وقتی مصیبتی چون جنگ اتفاق می‌افتد، بین ما که در سایه‌ امنیت خود به سر می‌بریم و روزنامه‌ صبح را ورق می‌زنیم و آن‌ها که در واقعیت رنج می‌کشند، همیشه فاصله‌ای وجود دارد که با احساساتی چون ترحم بی‌حاصل، کرختی، نومیدی، خشم و در مرتبه‌ بالاتر با تلاش فعالانه برای تفکر درباره‌ آنچه اتفاق افتاده است، پر می‌شود.

به تصاویر سقوط آدم‌ها از هواپیما نگاه کنیم؛ یکی از معدود تصاویری‌اند که اتفاقا با انگیزه‌ متاثر کردن مخاطب گرفته نشده‌اند؛ یعنی در آن از چهره‌های زخمی و درمانده، بدن‌های نزار و خرد شده و نمایش امیدهای به یغما رفته‌‌ موردعلاقه‌ رسانه‌های خبری نیست. شاید به همین دلیل است که حتی آنچنان‌ که محتوای حادثه تراژیک است، در ظاهر تراژیک به نظر نمی‌رسد. ما بی‌اختیار اشک نمی‌ریزیم؛ ما شدیدا بهت‌زده‌ایم. در واقع ما تنها زمانی که تصویر را در ذهن خود درک و تحلیل می‌کنیم، به رنج آن نزدیک می‌شویم. در این تصاویر آدم‌های رنج کشیده،‌ گمنام و ناشناس‌اند. ما صرفا نظاره‌گریم. همین نظاره‌گر بودن ما آن‌ها را به شیء شبیه می‌کند. انگار فقط ماییم که داریم به این تصاویر نگاه می‌کنیم و آن‌ها تنها دانه‌های تیره‌رنگی‌اند که گاهی از هواپیما سقوط می‌کنند!

سانتاگ می‌‌گوید: «این مشاهدات پیامی دوپهلو دارند: رنجی که در معرض دید قرار گرفته، مهر تاییدی است بر آنچه وقیحانه و ناعادلانه در حال وقوع است و باید بهبود یابد و از طرفی نیز حضور همیشگی این عکس‌ها و ترس‌ها دیگر کمکی نمی‌کنند؛ آن‌ها تنها این باور را قدرت می‌بخشند که تراژدی در بخشی از جوامع عقب‌مانده‌ جهان که حتما فقیر هم هستند، اجتناب‌ناپذیر است.»

انکار رنج

در مواقعی که رنج حادث می‌شود، مخاطب می‌خواهد بداند چرا؟ چه کسی مسئول آن است؟ از چه کسی باید خشمگین باشد؟ در این زمان، بسیاری از مسببان حادثه به‌جای پاسخگویی به افکار عمومی در تلاش‌اند تا با کمک رسانه‌ها عوام‌فریبی کنند. آن‌ها یا به فرافکنی روی می‌آورند یا تصاویر را جعلی و ساختگی می‌خوانند یا اینکه سعی دارند آن را طبیعی‌انگاری کنند؛ گویی که رخداد و تحمیل رنج بر دیگران امری اجتناب‌ناپذیر و گاه ضروری است.

سانتاگ در مثال دیگری که می‌تواند مصداق منظور ما نیز باشد چنین می‌گوید: «واکنش در برابر آن دسته از عکس‌هایی که جنایت ارتش خودی را ثبت می‌کنند، به طور معمول آن است که این عکس‌ها ساختگی‌اند؛ چنین ظلمی هرگز اتفاق نیفتاده! این اجساد را دشمن با کامیون‌هایی از غسالخانه‌ شهر آورده و آن وسط ولو کرده است.»

ما از رنج دیگران چه تصوری داریم؟


اعتراض به رنج

حال که ما با این تصاویر روبه‌رو شدیم -تصویر چند نفر که به امید زندگی در جایی دیگر خود را به کشتن می‌دهند- چه می‌توانیم بکنیم؟ سانتاگ به‌جای ارائه‌ پاسخی قاطع به چنین موقعیتی، بر تفکر تاکید می‌کند؛ اینکه آنچه به حافظه سپرده‌ایم را همانجا دفن نکنیم. گذار از حافظه به سوی تفکر می‌تواند راهی برای شناخت فعالانه‌ جهان باشد: «شاید آن‌قدر که به حافظه ارزش داده شده است، به قدرت تفکر ارزش داده نشده باشد.»

سانتاگ در تماشای رنج دیگران این پرسش را مطرح می‌کند که آیا اشباع شدن روزانه‌ مخاطب از تصاویر رنج و خشونت، باعث طبیعی شدن رنج و بی‌تفاوتی او نخواهد شد؟ در جهانی که با تصویر اشباع نه! از آن مالامال شده است، کم‌کم از ابهت عکس‌های مهم کم می‌شود: ما بی‌رحم می‌شویم (پوست‌کلفت می‌شویم) و در نهایت برای تاسف و قلقلک وجدان، جای کمی باقی می‌ماند.

با وجود این، او همچنان بر این باور است که اگر تفکری وجود داشته باشد، این تصاویر قادرند درک و آگاهی ما از رنج‌هایی را که حتی تصویری از آن ثبت نمی‌شود، بیشتر کنند. در میان این دو موضع متضاد (کلیشه شدن تصویر و تلنگر زدن به مخاطب) سانتاگ سعی دارد بگوید اگر این تصاویر به آگاهی بدل شوند، ما یاد می‌گیریم از موجوداتی که صرفا در وسوسه‌ چشم‌چرانی رنج دیگران‌اند، به موجوداتی تبدیل می‌شویم که به آنچه می‌بینند مسئولانه‌تر واکنش نشان دهند.

در واقع سانتاگ می‌خواهد که مخاطب از زشتی آنچه دیده است آگاه شود. بپذیرد که جنگ و خشونت و استیصال مردم حتی در جوامع توسعه‌نیافته هم عادی و اجتناب‌ناپذیر نیستند و به‌جای تاکید بر رنج، تاکید ما باید بر نکوهش به وجود آن باشد.

نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار