راز عجیب کوله‌پشتی در کلانتری فاش شد
کد خبر: ۲۱۸۳۵۴
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار: 2021 July 28    -    ۰۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۸:۰۰
موتورسواری که مورد ظن نیروهای گشت انتظامی قرار گرفته بود، پس از انتقال به کلانتری سپاد مشهد، راز عجیب کوله پشتی را فاش کرد.
موتورسواری که مورد ظن نیروهای گشت انتظامی قرار گرفته بود، پس از انتقال به کلانتری سپاد مشهد، راز عجیب کوله پشتی را فاش کرد.
 
چند روز قبل ماموران گشت کلانتری سپاد هنگام انجام وظیفه در حوزه استحفاظی، به رفتارهای موتورسواری مشکوک شدند که کوله پشتی بزرگی را بر دوش داشت. ماموران که او را به طور غیرمحسوس زیرنظر گرفته بودند، هر لحظه بیشتر به حرکات اضطراب آمیز او ظن می بردند چرا که احتمال می دادند، موتورسوار مذکور درحال جابه جایی مواد مخدر باشد. به همین دلیل ماموران به او نزدیک شدند و مدارک موتورسیکلت را درخواست کردند اما موتورسوار که کلاه کاسکت بزرگی بر سر داشت، تلاش می کرد تا حد امکان کمتر سخن بگوید به این دلیل فقط به گفتن کلمه «ندارم» اکتفا کرد.
 
این رفتارها در حالی شک ماموران را بیشتر کرد که درون کوله پشتی موتورسوار فقط مقدار زیادی پارچه کهنه بود. به گزارش خراسان، حالا دیگر فرضیه سرقت موتورسیکلت بدون مدارک هم به دیگر احتمالات پلیسی افزوده شده بود که آن ها به ناچار وی را برای بررسی های بیشتر به کلانتری هدایت کردند.
 
با آن که هوای گرم تابستان، شرایط تحمل ناپذیری را ایجاد کرده بود اما موتورسوار کلاه کاسکت را حتی درون اتاق اطلاعات کلانتری هم از سرش برنمی داشت و باز هم سعی می کرد بیشتر با ایما و اشاره سخن بگوید. در این هنگام افسر اطلاعات کلانتری از او خواست کلاه کاسکت را از سرش بردارد و به سوالات پلیس به درستی پاسخ دهد اما ناگهان صحنه عجیبی رقم خورد که همه نیروهای پلیس مات و مبهوت ماندند.
 
زمانی که موتورسوار در میان شک و تردید کلاه کاسکت را برداشت، مقنعه مشکی او نمایان و مشخص شد که موتورسوار مذکور زن جوانی حدود 30 ساله است. او که بغض غریبی گلویش را می فشرد درباره این ماجرا گفت: 16 ساله بودم که سر سفره عقد نشستم و با همسرم که کارگر ساختمانی بود زندگی شیرینی را آغاز کردم اما مدتی بعد پدرم را به دلیل ابتلا به یک بیماری از دست دادم.
 
او اگرچه با کارگری و زحمت کشی، مخارج زندگی را تامین می کرد اما نیازی به فرزندانش نداشت و به هر طریق ممکن مخارج زندگی و مادرم را می پرداخت با این حال بعد از مرگ پدر، شوهر من به مادرم نیز از نظر مالی کمک می کرد ولی از بخت بد من و در حالی که صاحب دو فرزند کوچک بودم، همسرم از بالای ساختمان درحال احداث سقوط کرد و از دنیا رفت. من دیگر بی کس و بی پناه شدم به طوری که نمی توانستم اجاره خانه ام را بپردازم.
 
به همین دلیل لوازم منزلم را جمع کردم و نزد مادرم رفتم اما از شدت شرم نمی توانستم به چهره رنجور و بیمار مادرم نگاه کنم! من فرزند بزرگ خانواده بودم و کارگری در منازل مردم نیز پاسخ گوی نیازهای مادی خانواده ام نبود. در این شرایط چشمم به تنها دارایی باقی مانده از همسر مرحومم افتاد. موتورسیکلت او را تمیز کردم و تصمیم به مسافرکشی گرفتم. برای آن که مسائل شرعی را رعایت کنم مجبور شدم لباس های بیشتری بپوشم!
 
یک کوله پشتی بزرگ هم تهیه کردم و درون آن پارچه های کهنه ریختم تا از تماس نامحرم دور بمانم. کلاه کاسکت را هم روی سرم گذاشتم و خیلی تمرین می کردم تا با مسافران صحبت نکنم چرا که خیلی زود لو می رفتم. خلاصه به این ترتیب روزی 80 هزار تومان کار می کردم تا مادرم را خوشحال ببینم. او نمی دانست من با موتور مسافرکشی می کنم ولی زمانی که داروهایش را می گرفتم لبخندی می زد که دنیا را به فراموشی می سپردم.
 
اگرچه این مبلغ برای هزینه های فرزندان و خواهر و برادرانم کافی نبود ولی هر روز خدا را شکر می کردم که نان حلال سر سفره می برم و مادرم را شاد می کنم! با این حال امروز که توسط پلیس به کلانتری هدایت شدم، از چشمان مادرم خجالت می کشم اگرچه فرزندانم نیز چشم به در دوخته اند تا با شکلاتی طعم عشق مادر را بچشند و ... هنوز سخنان این زن جوان به پایان نرسیده بود که اشک از چشمان رئیس اطلاعات کلانتری سرازیر شد.
 
او به آرامی و به بهانه بازرسی کوله پشتی مبلغ 80 هزار تومان را درون آن گذاشت و سپس با هماهنگی قاضی «فرهمندنیا» موتورسیکلت زن جوان را تحویل داد تا او به دنبال شغلی برود که منع قانونی نداشته باشد و ... آن لحظه بود که با خود گفتم آیا مسئولان هم با درد و رنج آشنا هستند؟ آیا قلب آن ها، گهگاه در تاریکی های احساسات مدفون می شود؟ آیا این صحنه های دردناک را می بینند و فقط اشک می ریزند؟! خلاصه این ماجرا را نگاشتم نه این که فقط مردم بخوانند برای آن که مسئولان بدانند و اشک بریزند!
روزنامه خراسان
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۴۲ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
2
3
این داستانهای هندی رو کی مینویسه؟
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۱:۱۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۷
ببخشید، اشتباها" مثبت زدم.
ارش
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۵۸ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
0
6
خواهرم تو باعث افتخار هستی که کسب حلال رو انتخاب کردی . شرمگین باید مسئولین باشند که شرایط جامعه رو به این سمت سوق دادند. لعنت بر بی غیرتها
مجید
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
0
5
شرافتمندانه زندگی کردن یعنی این
مسئولان این کشور از شرمندگی نمی میرید!؟
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۴۶ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۶
0
6
ایرانی است، لبنانی یا فلسطینی نیست که قلب مسئولان از شدت درد ترک بردارد، سیلاب اشکشان عالمگیر شود، ناله هایشان به اسمان برخیزد و از فرط غم و اندوه زمین را گاز بزنند!!!!
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۴۹ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۷
0
4
ای کاش مسئولین کلانتری لااقل پول بیشتری تو کوله ی این خانم میذاشتن…..اون همه آدم تو اون کلانتری اگه هر کدوم نفری ۸۰ تومن میذاشتن نیازی به اشک ریختن نبود….چه فجایعی دور و برمون داره میگذره….خدایا اگه ما خوابیم ما رو بیدار کن اگه مسئولین خوابن دیگه بیدارشون نکن.
ناشناس
|
France
|
۲۰:۱۴ - ۱۴۰۰/۰۵/۰۷
0
0
اخه ۸۰دتومن هم چیزیه که راجع بهش قلمفرسایی کردی؟اگه این داستان واقعی باشه اون رییس کلانتری وبقیه باید خجالت بکشن که چرا بیشتر به این خانم کمک نکردن.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار