فیلم محصول مشترک ایران و فرانسه است و همزمان با ایران قرار است در کشورهای امارات، کانادا، انگلستان، و تا چندی دیگر در یونان و آمریکا به نمایش درآید. طی روزهای اول نمایش در تهران، این اثر، به لطف تبلیغات گسترده و مؤثر آن، با استقبال نسبتاً خوب تماشاگران نیز روبرو شده است. این فیلم در جشنواره فیلم فجر سال ۱۳۸۳ در هشت رشته نامزد دریافت جایزه بود و در نهایت موفق شد سیمرغهای بلورین بهترین فیلمنامه (کامبوزیا پرتوی) و بهترین بازیگر نقش اول زن (فرشته صدرعرفایی) و جایزه اول بین المذاهب را از آن خود کند. در نهمین جشن سینمای ایران در شهریور ۱۳۸۴ که تا حد زیادی از سلیقهها و سیاستهای جشنواره فیلم فجر دنباله روی شد، این فیلم باز هم جوایز بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کرد. تاکنون این فیلم به جشنوارههای تورنتو، نیویورک، شیکاگو، تسالونیکی یونان و ریودوژانیرو برزیل راه یافته است.
خلاصه داستان
شوهر ریحان میمیرد. ناصر، برادر شوهرش که به نظر میرسد دلبسته ریحان است، به حمایت خانواده برادر درگذشته اش میآید و میخواهد زیر پر و بال ریحان و دو دخترش را بگیرد، اما به شرط ازدواج با او. ریحان زیر بار نمیرود و قصد میکند به تنهایی بار زندگی را بر دوش کشد. پس قهوه خانه متروک شوهرش را دوباره راه اندازی میکند. جدا از این که این کار، نوعی مقابله با تقاضای ازدواج ناصر به حساب میآید، از طرف خانواده شوهر نیز متهم به آبروریزی میشود. آنها با ریحان درمی افتند و مدام مزاحم و سد راه او میشوند. از طرفی به لطف فضای صمیمی کافه و ذوق آشپزی خانگی ریحان، کار و بار کافه رونق میگیرد. در میان مشتریان، دختری روس که آواره جادههای مرزی است به او پناه میآورد و مردی یونانی با دیدن ریحان و چشیدن دستپختش، دل به او میبندد. در نهایت ناصر فشار را بیشتر میکند و کافه تعطیل میشود؛ هرچند در عشق و تصاحب ریحان ناکام میماند.
پرتوی، فیلمنامه نویس
قابل تصور است که بارزترین امتیاز کافه ترانزیت، نگارش است. طرحی که طی سالیان در محفوظات کامبوزیا پرتوی حفظ میشود و راضی نمیشود این دردانه خود را به دیگری بسپارد. پس در گذر ایام و یافت شدن انواع مشتریان، هر بار چنان آب و رنگ طرح نخستین دگرگون میشود که نتیجه غایی، شاید با هیچ ترفند کارآگاهی، از مولود ابتدایی قابل شناسایی نباشد. قالب کلی قصه در طرح نهایی، هم از رسم و سنتی مانده، هم از یکی از مادر قصهها میآید: مردی میمیرد و زن تنها میماند و برادر شوهر میخواهد زن را تصاحب کند و عناد و مخالفت زن و ... قالبی که دیگر کلاسیک شده است. با این حال در روایت و پرداخت فیلمنامه طرحی نو درانداخته میشود. روایت میشکند و به نوعی غیرخطی میشود. قصه، هم واگویه چند مهمان خارجی کافه از ریحان است؛ زنی که به قول پرتوی قرار است در گسترهای فراتر از ایران پراکنده شود، هم حکایت برادر شوهرش، ناصر، چه در روایت دادگاه و چه در ناگفتههای روایت نشده اش؛ حتی به رغم حذف فصل پایانی؛ تنهایی ناصر. زاویه دیدی مدرن و چند وجهی از چند سوم شخص. از سویی دیگر، جنس سخن در دهان هر شخصیت و بازیگر، مخصوص خود اوست و در دهان دیگری نمیگنجد. عموماً گفتگوها ساده و به اندازه است؛ چنان که واژه پردازیهای نویسنده، بی هیچ تظاهری، مستور میماند. در فصلهای آغازین، ایجاز در کلام به حد اعلا رعایت میشود. با این همه، انگار کل ماجرا کشش لازم برای پرکردن زمان فیلم را ندارد، پس نویسنده ـ کارگردان به ناچار از ایجاز دلنشین آغازین عدول میکند و دست کم در تعریف قصه، گاه به اضافه گویی روی میآورد. به عنوان مثال، در شروع قصه و فصل خواستگاری، با حداقل کلام، ماجرا فهمانده میشود. دست آخر در حضور زن ناصر، یکی میگوید: "زلیخا خودش هم راضی است"؛ و کل ماجرا منتقل میشود: ناصر علیرغم اینکه زن دارد، به خواستگاری ریحان آمده، در حالی که زنش هم (بدیهی است به زور و اجبار) راضی است. اما در دنباله قصه، باز چند بار به ماجرا و رضایت اجباری زلیخا ارجاع میشود. وقتی مفهومی در بیتی کامل است، نیازی نیست قصیدهای را خرج آن کنیم. با این همه، به مدد تسلط پرتوی در پرداخت فیلمنامه، درام تا انتها با قدرت ادامه مییابد. اگر فیلمنامه کافه ترانزیت انتشار یابد، خود میتواند کلاس مطلوبی برای پویندگان نگارش فیلم باشد.
پرتوی، کارگردان
کارگردانی پرتوی ساده، ولی نه ساده انگارانه است. اگر قابها چندان ممتاز نمینماید، در عوض بازی درون قاب تابع اصولی فکرشده است. از ویژگیهای اجرا، که البته قابل تصور است که در دکوپاژهای نوشته شده پرتوی در فیلمنامه نیز آمده باشد، استفاده فراوان ازصدای off (خارج از قاب) است. آن چه که این عامل را مطلوب جلوه میدهد این است که به رخ کشیده نمیشود و تنها در توجه فنی به فیلم برملا میشود. اساساً از امتیازات کار پرتوی این است که حضور کارگردان در طول اثر پوشیده میماند. استفاده از صدای off کاملاً از تفکر کارگردان برمی خیزد که، وقتی صدا خود مابه ازاء تصویری در ذهن تماشاگر دارد، لازم است که تصویر همراه آن حالا چیز دیگری باشد و بار تازهای به اثر اضافه کند. در عین حال، با آن که شخصیت عمومی ریحان به خوبی پرداخته شده است، برای تأکید بر زحمتکش و ستمدیده بودن ریحان، انگار حتماً میبایست صحنه ناموجهی از گِل لگد کردن و مالیدن ریحان نیز به نمایش درآید. البته که دستها و پاهای ظریف زنانه و دخترانهای که با خشونت گِل درگیر است و گلولههای بزرگی را مردانه بر دیوار مینشاند، تأثرانگیز است، با این حال، با وجود گرافیک بصری جذاب، این فصل با کل اثر بی ارتباط مینماید. چنان که روایت سوزناک "سویتا" از سرگذشت غم انگیز خود نیز، کارکردی جز جلب ترحم و بازی با احساسات رقیق تماشاگر ندارد. از طرفی، آن چه که موجب رونق کافه ریحان میشود، غذاهای خانگی و حس ناپیدا، ولی جاری زنانه در کافه است. اما بیش از آن که آن را در حس و حال و فضاسازی اثر ببینیم، در گفتگوها درمی یابیم. در چنین نقاطی است که قوت نگارش بیش از پرداخت اجرایی اثر رخ مینماید.
دورشدن از کودکان
پرتوی، فیلمسازی است که همچون بسیاری از همقطاران خود مانند عباس کیارستمی، مجید مجیدی، مرضیه برومند، کیومرث پوراحمد، ابراهیم فروزش ... اعتبار خود را از سینمای کودک گرفته، ولی حالا بزرگ شده و از دنیای کودکان فاصله گرفته است. با این همه، همچون برخی از آنها هنوز زبان کودکانه آثارش را حفظ کرده و الفبای فیلمسازی اش از آن نوع میآید. شاید هم از این روست که گاه از ایجاز فیلم عدول میکند و توضیحات خود را مکرر میکند؛ و چنین است که با وجود ظرافت پرداخت و پیچیدگی مفاهیم، قصه اش روان و ساده و صریح تعریف میشود.
نظری بر ارکان فیلم
مرد یونانی، در لحظهای نامنتظر به ریحان نزدیک میشود و با فارسی دست و پاشکستهای میگوید: "من تو را دوست دارم. " ریحان به او چشم میدوزد، با نگاهی مرکب از حیرت، خشم و غیرت، دلسوزی، حیا و ... عشق. بی تظاهر و اغراقی. چیزی که با هدایت دقیق ناخودآگاه، در آنی تکرارناپذیر در بازیگر شکفته میشود. چنین لحظاتی بازی ظریف و کنترل شده فرشته صدرعرفایی را شایسته توجه کارشناسان کرده است. هرچند با پرهیز از درشت نمایی و تظاهر، بازی صدرعرفایی روندی واقع گرایانه و مستند یافته است، با این همه در نهایت کار بازیگری، خط سراسری نقش، در پارهای نقاط دچار گسستگی، و درنتیجه فراز و فرود میشود. به نظر میرسد پیوسته بودن نقشهایی که در پس سیما، در عمق جریان مییابد، در سینمای ایران دست نیافتنی است. طراحی چشم نواز و دلنشین، و در عین حال واقع گرایانه فرهاد فارسی از دیگر امتیازات فیلم است. او به درستی از موقعیت و جغرافیا و ابزار در اختیارش، استفاده بهینه و موجه میکند و تا حد زیادی با اندیشه و شیوه کلی فیلم همراه میشود. در آثاری، چون کافه ترانزیت، همراهی و هماهنگی تمام عوامل با اندیشه کارگردان، بیش از پیش ضروری به نظر میرسد. با این همه، دستیابی به چنین هماهنگی در عمل، بسیار دشوار و دور از دسترس است. ظاهراً روشهای نوظهور ارتقاء کیفیت صدا در سینمای ایران، که مطلوب بازارها و فستیوالهای جهانی است، هنوز برای صدابرداران و تدوینگران صدا نامأنوس و محل مشق است. از این منظر، پرداخت کلی صدا و توزیع آن در باندهای مختلف و حفظ واقع گرایی، هنوز به مرحله پختگی نرسیده است.
نماهای گمشده
هرچند شاید فیلم موجود، منظور سازنده را به طور مطلوب منتقل میکند، با این همه رد و اثر قیچی ممیز در فیلم آشکار است و حس جاری و پیوسته فیلم را در پارهای لحظات تحت تأثیر قرار داده است؛ تأثیری که شاید بتوان در حسرتهای نویسنده ـ کارگردان اثر دریافت.
شناسنامه فیلم
فیلمنامه نویس و کارگردان: کامبوزیا پرتوی
تهیه کنندگان: امیر سماواتی، بهروز هاشمیان فیلمبردار: محمدرضا سکوت
تدوین: جعفر پناهی
طراح صحنه و لباس: فرهاد فارسی
صدابردار: محمد مختاری
صداگذاری و ترکیب: پرویز آبنار
بازیگران: فرشته صدر عرفایی، پرویز پرستویی
محصول: ایران و فرانسه
ویستا