مک کللند دانشمند و روانشناس آمریکایی قرن بیستم میلادی است که در سال ۱۹۱۷ به دنیا آمد و در سال ۱۹۹۸ در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
او سهم بزرگی در گسترش روانشناسی در قرن بیستم داشته است که بحث انگیزش و مدیریت انگیزه تنها یکی از آنهاست.
تلاش او در حدی ارزشمند بوده که در فهرست روانشناسان برتر قرن بیستم منتشر شده توسط APA، پانزدهمین جایگاه را به خود اختصاص داده است (یونگ در آن فهرست در ردیف ۲۳ و سلیگمن در ردیف ۳۱ قرار گرفته است).
مک کللند و موفقیت شغلی
یکی از محورهای اصلی در مدل ذهنی دیوید مک کللند، موفقیت شغلی است.
او به بهانههای مختلف به سراغ این موضوع میرود و حتی بخش مهمی از دستاوردهای او در نظریه انگیزش در توجه به عوامل موفقیت شغلی ریشه داشته است.
او از آزمون های شخصیت شناسی که در دوران خودش رواج داشت، چندان راضی نبود و بهره هوشی (IQ) را هم یک شاخص پیش بینی کننده مناسب از موفقیت فردی و شغلی نمیدانست.
البته میدانیم که در نیمهی دوم قرن بیستم، دانشمندان دیگری هم مانند مک کللند وجود داشتند که از جدی گرفتن بیش از حد بهره هوشی خوشنود نبودند.
به عنوان مثال، پیتر سالووی و دنیل گلمن هم بحث هوش هیجانی را در همین راستا مطرح کردند و بر این باور بودند که جنبههای دیگری غیر از بهره هوشی میتوانند موفقیت شغلی را رقم بزنند.
اما دستاورد مک کللند این بود که دو ویژگی دیگر را در نظر گرفت و توجه محیط دانشگاهی را به آنها جلب کرد:
*توانایی انجام یک کار
*نیاز به موفقیت
شاید در نگاه نخست، چنین حرفی واضح به نظر برسد؛ اما به خاطر داشته باشید که موفقیت به عنوان یک نیاز حرف تازهای بود و حتی امروز هم برای بسیاری از ما تازه است.
ما نیاز به آب و غذا و امنیت و احترام و دوستی و رابطه با دیگران را میفهمیم؛ اما اینکه نیاز به موفقیت را به عنوان یک نیاز واقعی انسانی در نظر بگیریم، نکتهی کوچکی نیست.
فقط کافی است به این نکته توجه کنید که بخش مهمی از ادبیات آموزش و پرورش در کشورهای توسعه یافته در اثر تلاشهای مک کللند و همکارانش به چنین سوالهایی اختصاص یافته است:
*چگونه نیاز به موفقیت را در دانش آموزان و دانشجویان تقویت کنیم؟
*نیاز به موفقیت به چه فاکتورها و عواملی بستگی دارد؟
*کدام رفتارها و کدام شرایط محیطی، این نیاز را تضعیف کرده یا سرکوب میکند؟
*چه اقدامها، تجربهها و آموزشهایی میتواند این نیاز را به مسیر رفتارهای اخلاقی / غیراخلاقی هدایت کند؟
حاصل ایجاد و تقویت این دغدغه، مجموعهی گستردهای از مطالعات کاربردی و عمیق در زمینهی موفقیت به عنوان یک انگیزه در جامعهی دانشگاهی است که کتابها و مجموعه مقالات زیر نمونههایی از آنها هستند:
*Development of Achievement Motivation
*Leading for Excellence
*17000 Classroom Visits Can’t Be Wrong
تصور این نکته دشوار نیست که جدی نگرفتن نیاز به موفقیت در فرهنگهایی مانند فرهنگ ما، باعث شده فضا برای آموزش های انگیزشی غیرعلمی و سخنرانی های انگیزشی به دور از مبانی علمی بازتر کند.
این ادعای متمم، برای تأیید نیازمند مطالعه و بررسی علمی و میدانی است. اما شاید در حد فرض اولیه بتوان به این نکته فکر کرد که آموزشهایی مانند بازاریابی شبکهای و فروش نتورکی در کشور ما و برخی کشورهای مثل ما، صرفاً قرار نیست یک شغل باشند و بیشتر، به هدایت و تشویق نیاز به موفقیت میپردازند.
نیازی که اگر به شیوهای علمی و کاربردی پرورش و رشد داده میشد، فضایی برای رشد و تثبیت نگاه دوقطبی در جامعهی فروشندگان (به شکلی که دنیا را به نتورکرها و دیگران تقسیم کنند) شکل نمیگرفت.
به هر حال، همهی این توضیحات و مقدمهها و ادعاها در این راستاست که مک کللند و نیاز به موفقیت را به عنوان یک بحث کلاسیک انگیزشی مربوط به چند دههی گذشته نبینیم و به خاطر داشته باشیم که هنوز هم، توجه به دیدگاهها و مطالعات او، میتواند راهگشای بهبود کیفیت آموزش و نیز پرورش نیروی انسانی کارآمد باشد.
متمم