گفتگو با یک کارگر شهرداری که خبرساز شد
کد خبر: ۲۰۹۵۷۴
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: 2021 April 21    -    ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۶
خبر پاکدستی یکی از کارگران زحمتکش شهرداری موسیان استان ایلام به تازگی در فضای مجازی پربازدید شده است.

خبر پاکدستی یکی از کارگران زحمتکش شهرداری موسیان استان ایلام به تازگی در فضای مجازی پربازدید شده است.

سلیمان رحمتی، راننده 58 ساله خدمات‌شهری شهرداری حین انجام وظیفه با پیداکردن یک کیف حاوی پول، جواهرات و کارت‌های بانکی به ارزش 500 میلیون تومان و برگرداندن آن به صاحب سالخورده‌اش که از مهمانان شهرشان هم بود، در میان اهالی موسیان فراتر از سفیر پاکیزگی ظاهر شد و با وجود مشکلات اقتصادی فراوان و خودروی شخصی ‌اش که ماه‌ها به علت تصادف در تعمیرگاه خاک می‌خورد و قادر به پرداخت هزینه تعمیرش نبود، رسم امانتداری را به جا آورد و حتی حاضر به قبول هدیه از صاحب کیف هم نشد. در مینی‌پرونده امروز با رحمتی گپی زدیم تا ماجرای پیداکردن کیف را برایمان روایت کند.

کیف پر از طلا را در گوشه خیابان پیدا کردم

رحمتی ماجرای یافتن کیف مملو از پول و جواهرات را این طور روایت می‌کند: «20 سال است در شهر مرزی موسیان به‌عنوان راننده خدمات شهری شهرداری مشغول کارم. یک روز تعطیل همراه عده‌ای از پاکبانان عزیز مشغول کار بودیم و من هم با خودروی زباله در حال رانندگی بودم که از آینه، چشمم به یک کیف در کنار خیابان افتاد. با خودم گفتم حتما داخلش چیزی هست، چون خیلی تمیز و نو بود. حتی یک نفر هم از آن جا رد شد اما تعجب کردم چطور متوجه کیف نشد؟ پایین آمدم و یک لحظه کیف را باز کردم و دیدم حاوی مقداری پول و مدارک است. بعد با مسئول‌مان تماس گرفتم و قضیه را برایش تعریف کردم. گفتم می‌روم منزل و اگر کسی دنبال کیف می‌گشت، خبرم کنید. حین بازگشت به منزل داخل کیف را با دقت نگاه کردم که دو عدد کارت عابربانک با رمزهایش، مقدار زیادی وجه نقد و همچنین طلا و جواهرات گران‌قیمت داشت. وارد خانه که شدم دخترم گفت این کیف زنانه چیست؟ ماجرا را که تعریف کردم، همسرم گفت بده تا امانت نگه دارم و شما هم صاحبش را پیدا کن، ما باید خودمان را جای صاحبش بگذاریم.»

گفتم میلیاردی هم که باشد، مال صاحبش است

«حتی دوست نداشتم پول‌ها را بشمارم». رحمتی با این مقدمه از ثابت قدمی‌اش در امانتداری می‌گوید: «بالاخره پول است و آدم موقع شمارش وسوسه می‌شود. حتی همسرم طلاها را سریع جمع کرد و گفت یک جا پنهان‌شان می‌کنم تا صاحبش پیدا شود. به‌نظر من انسانی که برای خدا کار کند، دیگر وسوسه نمی‌شود و روی تصمیم درست و صحیحش پافشاری می‌کند. هیچ وقت چنین فکری به سراغم نیامد که پول‌ها را برای خودم بردارم. گفتم میلیاردی هم که باشد، مال صاحبش است. حتی فرزندانم هم چنین درخواستی نداشتند. پدر و مادری که عمل‌شان درست باشد، فرزندانشان هم همان راه را می‌روند.»

ارزش پول‌ها و جواهرات 500 میلیون تومان بود

کارگر زحمتکش شهرداری موسیان به نحوه پیداکردن صاحب کیف طلا و جواهرات و بازگرداندن امانتی این طور اشاره می‌کند: «خودم تلفن همراه ساده‌ای دارم و به دوستان و همکاران سپردم تا در فضای مجازی اطلاعیه دهند که یک کیف پیدا شده و با دادن مشخصات تحویل بگیرند. با کسی هم درباره محتویات کیف صحبتی نکردم و فقط گفتم اطلاع دهید تا صاحبش پیدا شود. بعد از چند روز پسرم گفت انگار یک نفر در کانال تلگرامی «موسیان خبر» شماره تلفن داده است. تماس که گرفتم، مسئول اطلاع‌رسانی کانال گفت گویا این کیف متعلق به یک مسافر عرب است. زمانی هم که با مسافر تماس گرفتم با شنیدن خبر، شادی زیادی کردند. به منزلم که آمدند همان اول کیف را نشان‌شان ندادم و از مشخصات و محتویاتش سوال کردم. بعد از دادن مشخصات صحیح، امانتی را تحویلشان دادم. صاحبش گفت پول نقد، جواهرات و موجودی کارت‌های عابربانک مجموعا 500 میلیون است. در ضمن اهل شادگان خوزستان و مهمان شهر ما بودند. آن طور که برایم تعریف کردند یک سگ هار به یک نفرشان حمله کرده و زمانی که برای درمان به خانه بهداشت موسیان می‌آیند، صاحب کیف دستپاچه می‌شود و کیف از دستش می‌افتد. خوشحالم از این که توانستم دل مهمانان شهرمان را شاد کنم.»

مژدگانی صاحب کیف را قبول نکردیم

«صاحب امانتی اصرار داشت تا به خودم، همسر و فرزندانم مژدگانی و هدیه دهد اما هیچ کدام‌مان قبول نکردیم.» رحمتی با این مقدمه ادامه می‌دهد: «ما فقط به خاطر رضای خدا این کار را کردیم. صاحب پول که خانم سالمندی بود حتی از طلا و جواهرات هم تعارف‌مان کرد که ما قبول نکردیم. پیرزن از خوشحالی زیاد، اشک از چشمانش جاری شد و گفت این طلاها تمام سرمایه زندگی‌ام هست که از قدیم نگهداری‌شان می‌کنم. همسرم را بوسید و گفت خدایا شکرت تمام زندگی‌ام دست خانواده شریفی افتاد که حاضر نیستند حتی هدیه و مژدگانی قبول کنند. به آن مادر گفتم وظیفه دینی‌مان را انجام دادیم.

خیلی خوشحالم که دل پیرزن را شاد کردم و خدا را شاکرم که توفیق داد رسم امانتداری را به جا آوریم.» رحمتی که آوازه پاکدستی‌اش در شهر پیچیده، درباره واکنش و بازخورد مسئولان شهرشان هم می‌گوید: « فرماندار، شهردار و بخشدار شهرمان از من تشکر و تقدیر کردند. شهردارمان، آقای رحیمی بسیار فرد خوبی است و حتی بنده خدا یک کارت هدیه 500 هزارتومانی به من اهدا کرد که همان را هم از جیب خودش هزینه کرده بود و اصلا راضی به این کارش نبودم.»

تمام زندگی‌ام یک پراید بود که واژگون شد

رحمتی صحبت‌هایش را این طور به پایان می‌رساند: «تمام زندگی‌ام، یک پراید بود که پسرم حدود سه ماه پیش با آن تصادف کرد و خودرو کاملا واژگون شد. خدا را شکر که پسرم صدمه زیادی ندید. تمام درها، اتاقک، بدنه و جلوبندی پراید آسیب دید. حقیقتش چون بودجه زیادی نداشتم، سه ماهی هست که خودرو در تعمیرگاه افتاده و 35 میلیون هزینه تعمیرش می‌شود. از قطعه‌فروش قرض کردم تا بتوانم یواش‌یواش تعمیرش کنم تا زیر پای بچه‌ها باشد و بی وسیله نمانند. بعضی‌ها گفتند با این همه گرفتاری چرا پولی که پیدا کردی را تحویل صاحبش دادی و خرج مشکلات خودت نکردی؟ به آن‌ها گفتم این حرف‌ها چیست؟

مگر می‌شود مال مردم را برای خودم خرج کنم؟ خدا را شکر می‌کنم که با وجود تمام مشکلات امانت مردم را پس دادم. زمانی که می‌خواهم برای رضای خدا کار کنم اما وسوسه شوم، فکر نکنم دیگر مسلمان باشم. فقط خدا را شکر می‌کنم پسرم سالم است و انگار که دنیا را به من دادند. حقوقم هم ماهی سه میلیون تومان است اما هنوز عیدی پارسال و امسال‌مان را پرداخت نکرده‌اند. با این همه توکلم به خداست. خداوند هیچ گاه بندگانش را در سختی و فشار نمی‌گذارد.»

روزنامه خراسان

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
Ali
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۲/۰۱
0
5
یه خاطره بگم
یه بار گوشی ام رو گم کرده بودم که البته خیلی هم گرون نبود اون موقع ای که گم کرده بودم 100 هزار تومن میارزید.
چندین بار با شماره ام تماس گرفتم تا بالاخره یه آقایی جواب داد
به زور و خواهش تمنا توی یه منطقه گرون قیمت تهران آدرس داد که بیا بگیر گوشی ات رو ولی قبل اش حتما باید دو کیلو شیرینی خوب بگیری
من هم به خاطر اینکه سرم شلوغ بود و نمیخواستم دنبال خرید گوشی - سوزوندن سیم کارت و صدور مجدد سیم کارت و مهم بودن اطلاعات توی گوشی ، برای اون آقا نصف قیمت گوشی شیرینی خریدم
یکی مثل این کارگر شهرداری پیدا میشه که نیاز داره ولی دل اش بزرگه
یکی هم مثل این کسی هست که گوشی ما رو پیدا کرد که منطقه گرون قیمت تهران زندگی میکرد ولی هنوز نیازمند بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار