«تابناک باتو» ـ تعریف افسردگی خندان را میتوان به این صورت بیان کرد: کسی که روابط خوبی با دیگران دارد و به نظر میرسد از بودن با دیگران خوشحال است و حتی میخندد ولی در عین حال در درون خود از نشانههای افسردگی رنج میبرد. بنابراین افسردگی خندان را نمیتوان به راحتی تشخیص داد.
آنهایی که مبتلا به افسردگی خندان هستند در احساسات خود اغراق می کنند. آنها حتی ممکن است از افسردگی خود آگاهی نداشته باشند و یا نمیخواهند آن را به خاطر «ترس از ضعیف به نظر آمدن» بپذیرند.
مورد اول
از اقوام دور بود. میزبان باشکوهترین مهمانی ها. هر دوسه سال یک خانه بزرگتر و قشنگتر میخرید و یک مهمانی مفصل برگزار میکرد. یک بار رنگ مبلمان سبز و طلایی بود بار دیگر نقرهای و آبی سلطنتی.
در هر مهمانی از این همه تلاش میزبان در مجلل برگزار کردن مراسم شگفت زده میشدیم. همه چیز در کمال آراستگی و بی نقصی بود؛ هم مهمانی هم دکوراسیون خانه هم میزبانی. چند سال بعد که میزبان خوش حال و همیشه در اوج ما شیرگاز را باز کرد و همه منافذ خروج هوا را بست و... تازه شروع کردیم به کارآگاه بازی و چیدن پازلهایی که نشان از افسردگی مزمن و مشکلات حل نشده او داشت؛ و ما پشت ماسک خندان و ریخت و پاشهای زندگی اش آنها را ندیده بودیم.
مورد دوم
همکار روزنامه نگار ما میتوانست مورد رشک برانگیز روزنامه نگاران جوان ایران باشد. دختری موفق در کار، وضع مالی نسبتا خوب، دبیر سرویس یک روزنامه بزرگ، گزارشهای تحسین شده فراوان، ارتباطات اجتماعی بسیار. روزی که خبر مرگ او همه ما را بهت زده کرد، یکی از دوستاتش نوشت دو روز پیش جلوی آرایشگاه دیدمش که ناخن هایش را درست کرده بود و با هم حرف زدیم و خندیدیم. یکی دیگر نوشت اگر یک نفر نماد امید به زندگی در نسل ما بود، شیده بود؛ یکی دیگر گفت مهربانیها و خنده هایت را فراموش نمیکنم یکی دیگر فیلم تبریک تولدش را گذاشت که چقدر شاد و قشنگ میخندید.
بعد از مرگ خودخواسته اش خانواده اش اعلام کردند انتخاب شیده برای ما باورکردنی نیست و میدانیم پذیرش آن همچنان که برای ما سخت و دشوار است برای شما هم همینطور است.
مورد سوم
مادری که لباس گل گلی میپوشد و رژ صورتی میزند و شالش را با لباس هایش ست میکند و کنار سفره هفت سین دست روی شانه دخترکش میگذارد و رو به دوربین لبخند میزند و سال نو را تبریک میگوید و برای فالوورهایش آرزوی سالی پر از رزق و روزی و خوشحالی و و سلامتی و موفقیت میکند زنی است که چند روز بعد از مرگش میفهمیم چقدر فاصله اتصال به زندگی و قطع کردن آخرین پیوندهای آن نازک و شکننده است. آزاده نامداری با آن همه جسارت و شور و هیاهو حتی وقتی فیلم تولدش را میگذارد و خودش تولدش را تبریک میگوید و برای خودش دست میزند میتواند نزدیکتر به مرگ باشد تا زندگی.
ما چه ناتوانیم در مواجهه با اندوهی که نمیتوانیم بر آن اسم بگذاریم. نمیتوانیم به کسی معرفی اش کنیم نمیتوانیم جارش بزنیم نمیتوانیم بغلش کنیم، نوازشش کنیم و آرامش کنیم.
پناه بر خدا از لبخندها و خندههایی که پشتشان خالی است ... خالی است. خالی است؛ و جلوی سقوط به پرتگاه را نمیگیرند.
مرگ اتفاق عجیبب و غمگینی است، انتخاب مرگ بسیاربسیار عجیبتر و بسیار بسیار غم انگیزتر!
اینک به تمامی معتقدم زندگی آدمها را نمیتوانم قضاوت کنم، مرگشان را هم. اما وای بر ما اگر سهمی در مرگ آوری زندگی کسی داشته باشیم.
خبرآنلاین