ادبیات و سرطان خودشیفتگی
کد خبر: ۲۰۶۸۷
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار: 2015 December 10    -    ۱۹ آذر ۱۳۹۴ - ۱۳:۰۵
نسلی که بیشتر از آنکه کتاب خوانده باشد، اسامی قلمبه سلمبه ی نویسندگان آن ور آبی را حفظ کرده است. یا فوق فوقش صادق هدایت و بوف کور ش یعنی؛ در زندگی زخم هاییست که مثل خوره... ؛ نسلی که تا مشفق کاشانی می میرد او را از یک شاعر درجه ی چندم تبدیل به اسطوره می کنند و چپ و راست شعرهایش را کپی پیست می کنند.
 یادم می آید چند سال پیش یکی از مصاحبه های احمد شاملو را می خواندم که گفته بود، روزی هشت ساعت به شعر و تحقیق در مورد ادبیات می پردازم و هشت ساعت به ترجمه ی اشعار جهان.

یک حساب سرانگشتی کردم و دیدم تنها هشت ساعت می ماند تا به دیگر زوایای زندگی اش بپردازد، به غم نان، به روز مرگی هاش، به همسر بودن، به عشقش آیدا و... .

این ها را گفتم تا برسم به خودمان، به نسل تهی و عاجزی که یا کتاب نخوانده شاعر است یا با چند ورق مطالعه ی ادبیات فست فودی مدعی است که نیچه و میلان کوندرا و فروید و خیلی های دیگر را زندگی کرده و آثارشان را خط به خط خوانده، خورده، جویده.

تا می آیی حرف بزنی چند جمله ی بی ربط به بحث، از فلان نویسنده ی خارجی می کند توی چشم آدم که یعنی من را ببینید من خیلی خیلی بلدم. و در عین بی سوادی به خودش اجازه نقد آثار کوچک تا بزرگ ادبیات را می دهد و نظراتش را (دقت کنید نظراتش را) نقدی علمی و اصولی و راهگشا می داند. و صد البته هیچ اثری خوب و قابل تامل نیست و همه یک مشت چرندیات سخیف و به درد نخور می نویسند که به درد لای جرز دیوار می خورد.

نسلی که دچار سرودن یا خواندن و تبلیغ شعرهای تک بیتی و یک خطی شده است و سعی دارد همه را در لذت بردن از هر مزخرفی که می نویسد یا می خواند شریک کند و در آن واحد با کپی پیست کردن رگباری فضای مجازی را پر می کند از این آثار فاخر.

بروز این علائم در افراد نشان از ابتلا به سرطان خودشیفتگی دارد که نه تنها خود فرد را بلکه سطح شعور و درک قشر عام ادبی را از پای درمی آورد, سرطانی که در عصر ادبیات لاین و تلگرام دو دستی یقه ی شعر را گرفته و تا به گند نکشدش ول نمی کند.

ادبیات فست فودی که سریع یک مجموعه ی عریض و طویل را می پیچد لای یک جمله و آن را به خورد مخاطب می دهد که یعنی گور پدر نویسنده، کل این کتاب یعنی همین دو خط.

نسلی که بیشتر از آنکه کتاب خوانده باشد، اسامی قلمبه سلمبه ی نویسندگان آن ور آبی را حفظ کرده است. یا فوق فوقش صادق هدایت و بوف کور ش یعنی؛ در زندگی زخم هاییست که مثل خوره... ؛ نسلی که تا شاعر... می میرد او را از یک شاعر درجه ی چندم تبدیل به اسطوره می کنند و چپ و راست شعرهایش را کپی پیست می کنند. نسلی که پشت سر یغما گلرویی ها نماز می خوانند و از لحظه ی دستگیری به بعد هر چه که سروده بوده، طلا می گیرند و با سلام و صلوات می کنند توی حلق مخاطب بیچاره و نمونه های بی شمار اینچنینی.

ما دچار نوعی بیماری مهلک خود بزرگ بینی و پزهای روشنفکری هستیم که دست کم دارد شناسنامه ی ادبیات این دهه را نابود می کند و مخاطبانی تنبل و سطحی و بی سواد بار می آورد.
و بعید به نظر می رسد که از این خیل عظیم لاک پشت ها، تعداد کمی شاعر و نویسنده ی قابل احترام و قابل تأملی به دریا برسد.
عباس فرجی


نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۹
0
0
نقد خوب و به جایی بود.
اما در بین نقدتان بهتر بود اسم شاعری را بیان نمیکردید یا لااقل لقب دست چندمش نمیدادید.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۱:۴۷ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۹
0
3
لایک
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۲:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۹
0
2
احسنت
هدي
|
Canada
|
۰۸:۳۸ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۲
0
1
هزار افرين.
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار