
«تابناک با تو» - همه ما انسانها کم و بیش “بیماران خیالی” هستیم. همین که قلبمان کمی تندتر میزند، نگران و دلواپس میشویم و اگر تنها یک مورد فلج اطفال در شهرمان دیده شود، یا اگر گردنمان کمی درد کند، آشفته و مضطرب میشویم، اگر تبمان کمی بالا برود، زندگی را از دست رفته میپنداریم. خوشبختانه، برای بیشتر ماها این نگرانیها گذرا هستند. اما عدهای هم وجود دارند که براستی و تقریبا همیشه خود را بیمار میپندارند و همین پندارشان خود نوعی بیماری است. اینان “بیماران خیالی” واقعی هستند که تصور بیماری برایشان نوعی وسوسه بیمارگونه شده.
در این مورد بهتر است نخست به سخنی از دکتر هلن فلاندرز دنبار اشاره کنیم. او درباره بیماران خیالی مینویسد:
” اینان کسانی هستند که در اعماق وجود خویش و به اراده خود، بیماری خیالی خود را برگزیدهاند. اینان با همان وسواسی بیماری خیالی خود را انتخاب میکنند که دیگران لباسهای خود را، مردم وقتی میخواهند الباسی بخرند، سعی میکنند دوخت و اندازه و مد لباس متناسب با قد و اندام و سن و سال آنان باشد. بیماران خیالی هم همین وسواس را دارند و میکوشند بیماری خیالی خود را چنان انتخاب کنند که باصطلاح به آنها بیاید، و اطرافیان و آشناهایشان را تحت تاثیر قرار دهد. ”
بیماری خیالی، گونهای از انواع اضطراب است که معالجهاش براستی دشوار است و مشکلات و مسائل پیچیدهای هم برای پزشک و بیمار پدید میآورد. چون این بیماری حالات بسیار متنوعی دارد، جمعآوری آمار و ارقام در مورد آن آسان نیست، با این همه، بسیاری از پزشکان معتقدند که دست کم ده درصد اشخاص مبتلا به بیماریهای خیالی هستند و ظاهرا تعداد این بیماران دروغین هرروز افزایش مییابد.
بیماریهای معمولا رایج منحنی خاصی دارند که با تغییر فصول در ارتباط است. اوج افزایش بیشتر بیماریها در اواخر زمستان است، در تابستان، تا آخرین ماه این فصل، بیماریها کاهش مییابند. اما این تقسیمبندی در مورد بیماریهای خیالی صادق نیست. پزشک بسیار با سابقه و پرتجربهای میگوید:
“بیماریهای خیالی بیشتر در فصل بهار شیوع مییابند. در اوایل تابستان، آغاز فصل امتحانات و نزدیک شدن موعد ازدواج، شخص مضطرب بیماری خیالی خود را وخیمتر و شدیدتر مییابد. حالت افسردگی و خستگی و بیماری دروغین، با نزدیک شدن ایام عید نیز تشدید میشود. شادمانیهای پیش از عید، گوبی بر جان و دل بیمار خیالی سنگینی میکنند. ناقوسها، اگر نوای جشن و سرور سردادهاند، برای او نیست، برای دیگران است. بیمار خیالی، در این شادمانیها سهمی ندارد. ”
داروهای دروغین برای بیماران دروغین بیماران خیالی را به چند گروه مشخص میتوان تقسیم کرد. هستند کسانی که داروهای مختلف را با لذت حیرتانگیزی میخورند، پنداری داروی تلخ برای آنان عسل شیرین است. اینان حتی کلکسیونهایی از انواع و اقسام داروها دارند، همچنانکه دیگران به کلکسیون تمبر یا سکه میپردازند. پدر خود من به این گروه تعلق داشت. او کلکسیون کاملی از انواع شیشههای پر از قرصهای رنگارنگ داشت، و همین که داروی تازهای به بازار میآمد، تازهها جای قدیمیها را در کلکسیون دارو میگرفتند!
بیشک همه ما کم و بیش بر این تصوریم که گویا آخرین داروی کشف شده معجزهها خواهد کرد. اساسا اعتقاد به داروهای شفابخش معجزآفرین، بخشی از روانشناسی است. در مورد بیماران خیالی، این اعتقاد چهرهای بسیار افراطی و اغراق آمیز دارد. در پژوهشها و آزمایشهای متعددی ثابت شده است که وقتی قرصهای رنگارنگی از قند معمولی را – که هیچ گونه خاصیت درمانی هم ندارد – به برخی از بیماران خیالی میدهند، آثار و علایم بیماری از میان میرود. مثلا به ۱۹۹ نفر که از سردرد شدید شکایت داشتند، از همین قرصهای قند رنگین دادند، و نتیجه حیرت آور بود: ۱۲۰ نفر از این بیماران شفا یافتند و اعتراف کردند که سردردشان بکلی رفع شده است. در آزمایش دیگری ثابت شده است که همین داروهای دروغین و قلابی ۵۳ درصد از کسانی را که بعد از یک عمل جراحی از دردهای مختلف شکوه دارند، شفا میبخشد؛ و باز ثابت شده است که ۵۸ درصد از کسانی را که دچار دریا گرفتگی و تهوع و سرگیجه میشوند، میتوان با همین داروهای دروغین درمان کرد
گروه دیگری هستند که در هر محفل و مجلسی، مدام از بیماری خود و تازهترین دارویی که برای معالجه آن کشف شده است، سخن میگویند و با شور و حرارت بسیار به تبلیغ معجزات داروی جدید میپردازند.
یک گروه دیگر را کسانی تشکیل میدهند که مدام از مطب این پزشک به نزد پزشک دیگری میروند. اینان تقریبا بلافاصله بعد از مراجعه به یک پزشک، پیش خود بدین نتیجه میرسند که از دست او برای بیماری آنها کاری ساخته نیست، پس به دنبال پزشک دیگری میروند. به عنوان مثال میتوانیم از خانمی یاد کنیم که در عرض پانزده روز به ۱۲ پزشک مراجعه کرده است، درحالی که اصلا بیمار نیست، یا بهتر است بگوییم: یک بیمار خیالی است.
گروه چهارم از کسانی تشکیل میشود که سن و سالی را پشت سر نهادهاند، اینان معمولا بازنشستههایی هستند که بیکارند، مشغولیت و مشغلهای هم برای پر کردن ساعات فراغت خود ندارند، به علت بازنشستگی، ارتباط ذهنی خود را با مسائلی که عمری مورد توجه آنان بوده، بریدهاند و به دلایل یاد شده توجه افراطی به خود، بدن خود، و صحت و سلامت خود پیدا میکنند، باصطلاح از فرط بیکاری به خود پیله میکنند و انواع و اقسام بیماریهای خیالی برای خود میتراشند. دکتر ادوارد باس و دکتر جان ریکلس در مجله جورنال آف د امریکن مدیکال آسوسیشن درباره این گروه از بیماران مینویسند:
“زندگی برای بیماران خیالی دشوار است، اما به نظر میرسد که با بالا رفتن سن و سال مسئله پیچیدهتر هم میشود. همهمان پیرمردان و پیرزنانی را میشناسیم که تا دور همدیگر جمع میشوند، شروع میکنند به شکوه و شکایتهای پایان ناپذیر از بیماریهای خیالیشان.
تو بیماری؟ من که باور نمیکنم! بیماران خیالی به هریک از گروههایی که برشمردیم تعلق داشته باشند، درهرحال زندگی را برای خود و اطرافیانشان تحمل ناپذیر میکنند. اینان که معمولا در خیالپروری استعداد درخشانی دارند، در پشت هر حرکت کوچک بدن یا هر درد خفیفی، فاجعهای را به کمین نشسته میبینند. دون هرولد، کاریکاتوریست مشهور، که خود یکی از افراد این گروه بوده است، اعترافات جالبی دارد. سخنان او نشان میدهد که بیماری خیالی و افراط در تخیل و خیالپردازی، کار آدمی را تا به کجا میکشاند.
هرولد میگوید:
“شبهای متمادی بود که تا صبح خواب به چشمانم نمیآمد. احساس میکردم که در درون بدنم چیزی مثل ساعت مدام تیک تیک میکند. این صدای مرموز جانم را به لب رسانده بود. سرانجام تصمیم گرفتم به پزشک مراجعه کنم. از این مطب به مطب دیگر. هرجور آزمایشی از من کردند. از قفسه سینهام عکس برداشتند. نوار قلبی گرفتند. خلاصه آزمایشی نماند که نکرده باشند. بعد از پانزده روز دوندگی و خوف و هراس، سرانجام منشا آن صدای مرموز کشف شد و معلوم گشت که آن تیک تیک عجیب چیزی نیست جز صدای ترموستات پتو برقی که شبها روی خودم میاندازم! ”

به راستی علت و ریشه بیماریهای خیالی چیست؟
متخصصان میگویند که بیماریهای خیالی ریشههای روانی دارند. درواقع بیمار خیالی سعی میکند با اختراع یک بیماری خیالی برای خود، از قبول واقعیتهای زندگی – که گاهی هم تلخ هستند – طفره برود. کارگری که کارفرمایی تندخو و خشن دارد، کارمندی که رئیس سختگیر دارد، میکوشد یک بیماری خیالی برای خود بتراشد و در پشت آن پناه گیرد. بیماران خیالی، نا آگاهانه احساس میکنند که انسانها نسبت به اشخاص بیمار رفتار دلسوزانه و ترحم آمیزی دارند و مراعات حال آنها را میکنند. پس، پناه بردن به یک بیماری خیالی، درواقع تلاشی است برای جلب دلسوزی و ترحم دیگران.
در این مورد یک مثال تاریخی بسیار گویا و مشهور وجود دارد:
الیزابت برت براونینگ یکی از مشهورترین شاعرههای انگلستان است که بدبختانه پدری بسیار مستبد داشت. پدری که زندگی را برای دختر حساس خود به دوزخی مبدل ساخته بود. الیزابت در کودکی، در جریان حادثهای، آسیب مختصری در ناحیه ستون فقرات خود دیده بود و همین را بهانه قرار داد و از خود یک علیل زمینگیر ساخت. درواقع او از استبداد و خشونت پدر به بیماری خیالی پناه آورد. آسیب مختصر ستون فقرات را بسیار مهم و وخیم جلوه داد و تا چهل سالگی مثل یک علیل بستری زیست. خوشبختانه در این سن و سال با رابرت براونینگ آشنا شد که خود شاعر بود و مردی بسیار با اراده و مهربان و شکست ناپذیر. همین مرد بود که به بیماری خیالی چهل ساله الیزابت پایان داد، یعنی در یک چشم به هم زدن دست او را گرفت و از رختخواب بیرون کشید و گفت: “تو اصلا بیمار نیستی، یاالله راه بیفت ببینم! ”
الیزابت نه تنها راه افتاد، بلکه بعد از ازدواج با رابرت براونینگ کوهنورد ماهری نیز شد و از سنگها و صخرهها بالا رفت و مادر بچهای هم شد. بیمارند، اما بیمار محبت میل به جلب محبت دیگران یکی از علل و انگیزههای اساسی بیماریهای خیالی است. کودک آشکارا میبیند که وقتی مریض میشود، خشونت و بیاعتنایی پدر و مادرش به محبت و ملایمت و توجه افراطی مبدل میگردد. کودک این تجربه را هرگز فراموش نمیکند، و وقتی بزرگ شد، خاطره همین تجربه در مرحلهای از زندگیاش، در ضمیر ناخودآگاه او بیدار میشود. بدین سان، هربار که در محیط زندگی خود با بیاعتنایی و خشونت مواجه شود، با الهام ناآگاهانه از تجربهٔ دوران کودکی، یک بیماری خیالی برای خود میتراشد تا محبت دیگران را جلب کند.
همسر مردی فعال و پرکار و پرمشغله، روزی سرانجام احساس میکند که شوهرش کار و حرفه خود را بیشتر از او دوست میدارد، پس خود را به بیماری میزند تا نظر شوهرش را به سوی خود جلب کند. کم کم رفتار بیمارگونه برای او یک عادت ثانوی میشود، چنانکه گویی براستی بیمار است و حتی خود نیز باور میکند که بیمار است.
مادری که تنها یک دختر عزیز دردانه دارد که مونس و غمخوار او است، وقتی میبیند که دخترش بزودی ازدواج خواهد کرد و او را تنها خواهد گذاشت بیمار میشود، چرا که یک بیماری براستی جدی مادر ممکن است حتی نقشه ازدواج دختر را برهم ریزد. باید توجه داشت که این حالات بیماریهای خیالی با آنچه باصطلاح تمارض خوانده میشود فرق دارند، بیماریهای خیالی، اغلب ناخود آگاهانه و خالی از دوز و کلک است. واکنش اضطرابها و دلهرههای روانی شخص است، نه حاصل حسابگریها و برنامه ریزیهای قبلی.
گروه دیگری از بیماران خیالی را باید “دوستداران عمل جراحی ” نامید. اینان کسانی هستند که آرزو میکنند تحت عمل جراحی قرار بگیرند و سرانجام هم یک بیماری خیالی برای عمل شدن پیدا میکنند. چرا؟ برای اینکه اینان تشنه محبت و توجه و دلسوزی هستند و فقط هنگامی که تحت عمل جراحی قرار گرفتند و در بیمارستان بستری شدند، از چنین محبت و توجهی برخوردار میشوند. یک پژوهش پزشکی بسیار مشهور حقایقی را نشان داده است که براستی باورنکردنی است. این پژوهش در مورد زنانی انجام شد که تخمدان یا زهدان (رحم) آنان را با عمل جراحی درآورده بودند.

حقیق علمی دقیق نشان داد که ۷۸ درصد تخمدانها و ۳۰ درصد زهدانها کاملا سالم اند و نیازی به درآوردن آنها نبوده است! ممکن است سئوال شود که: پس چرا پزشکان به این اعمال جراحی غیرضروری دستزده اند؟ واقعیت این است که آن گروه از بیماران خیالی که دوستدار اعمال جراحی هستند، با مهارتی حیرتانگیز همه نشانههای بیماری را از خود نشان میدهند، و بیشتر اوقات چنان نقش بیمار را خوب بازی میکنند که حتی پزشکان بسیار با تجربه را نیز به اشتباه وامی دارند، پژوهش مشابهی نیز در مورد ۲۵۰ بیمار دیگر به عمل آمد که از ناراحتیها و دردهای معده و روده شکایت داشتند، اما در معاینات دقیق نیز هیچ گونه عارضه عضوی در نزد آنان دیده نمیشد. بیش از نیمی از این بیماران تحت عمل جراحی معده با روده قرار گرفتند، بیآنکه در بیماریشان بهبودی حاصل شود. اما در عوض، این بیماران خیالی، دست کم چند روزی آنچه را میخواستند به دست آورده بودند: استراحت مطلق در یک بیمارستان، محبت و توجه دلسوزانه پرستارها و پزشکان، دیدارها و ملاقاتهای آشنایان و دوستان و همسر و فرزندان، و علاوه بر اینها، موضوع تازهای برای گپ زدنهای طولانی با اطرافیان!
بیمار بودم و باور نمیکردید … یکی از بدترین نتایج بیماریهای خیالی این است که پزشک را نیز به اشتباه میاندازد. بیمار به اصرار از دردهای خیالی مینالد. پزشک هم وظیفه دارد که پیش از هرچیز این دردها را تسکین دهد، و، چون درد خود خیالی است، به احتمال زیاد پزشک نیز گمراه میشود و نمیتواند بیماری واقعی را تشخیص دهد و معالجه کند.
با یک بیمار خیالی چگونه باید رفتار کرد؟
این پرسش، برای هر پزشکی پرسشی است بسیار دشوار. بسیاری از پزشکان که باصطلاح سرشان خیلی شلوغ است، در معالجه این بیماران بردباری و خونسردی حرفهای خود را از دست میدهند. آنان، معمولا بعد از یک معاینه مختصر و چند آزمایش رایج و معمولی دست بر شانه بیمار خیالی میگذارند و رک
و راست به او میگویند: “شما هیچ مرضی ندارید! حالتان از حال رستم دستان تیز خیلی بهتر است! ”
این نوع معالجه، معمولا بدترین نتایج را دارد. بیمار خیالی دریوزه محبت و دلسوزی است. او اصلا نزد دکتر آمده تا از زبان او بشنود که: “حالتان خوب نیست! باید خیلی مواظب خودتان باشید! ” صراحت پزشک در این مورد بخصوص چندان هم با مصلحت کار جور در نمیآید. شاید بهتر آن است که به توصیه مجله مینسوتا مدسین عمل کنیم. در این مجله چنین میخوانیم “گاهی عاقلانهتر آن است که به بیمار خیالی اجازه بدهیم حفظ ظاهر کند و با او همدردی کنیم. ” گاهی بیمار خیالی براستی به این بیماری نیاز دارد تا ناکامیها و شکستها و کم و کسرهای زندگی خود را به نوعی توجیه کند. وقتی پزشک صلاحیتدار این بیمار را از سر خود را میکند و دست رد به سینه او میزند، معمولا بیمار به سراغ اشخاص بیصلاحیت و کلک باز و مکاری میرود که با او همدردی میکنند. بازار شفادهندگان قلابی و رمالها و فالگیران و جادوگران را همین بیماران خیالی گرم میکنند. شفادهنده دروغزن بیمار خیالی را با آغوش باز میپذیرد، با درد او به ظاهر همدرد میشود، شکوه و شکایتهایش را مزورانه تایید میکند، و آنگاه معالجهای طولانی و پایان ناپذیر آغاز میشود که برای بیمار خیالی بسیار خرج برمی دارد و برای شفادهنده قلابی بسیار سودبخش است و کیسهاش را پر میکند.
وانگهی، امروزه بسیاری از پزشکان معتقدند که بیماری خیالی، براستی هم نوعی بیماری است و پزشک باید این مورد خاص را هم بفهمد، جدی بگیرد و در حد امکانات معالجه کند. دکتر هیوگ ماتیوس در مجله پست گراجوئیت مدسین مینویسد:
بیماران خیالی نیاز دارند که در فواصل معینی به پزشک مراجعه کنند و مطمئن باشند که پزشک به همه شکوه و شکایتهای آنان از دردهای خیالیشان با حسن نیت گوش فرا خواهد داد. در فاصله میان دو دیدار، باید به بیمار خیالی توصیه کرد که به طور منظم به ورزشهای سبک بپردازد، و نیز باید یک رژیم خاص زندگی و تغذیه را تجویز کرد که هدف آن تقویت جسمی و بخصوص بهبود روانی و عاطفی بیمار باشد. اگر تشویش و اضطراب رفع نشد، آنگاه حمام گرم و استفاده از قرصهای آرامبخش را توصیه میکنم، وقتی هم که بیمار خیالی از من نسخه و دوا میخواهد خواهش او را رد نمیکنم، و برایش نسخهای مینویسم از ویتامینهای مختلف. ”
بیمار خیالی، تنها برای پزشک مسئله پیچیدهای نیست، بلکه برای خانواده و اطرافیانش نیز مشکل عمدهای است، یکی از مشکلات هم این است که اگر اطرافیان بیش از حد در حق بیمار خیالی دلسوزی و ترحم نشان دهند، خود بیمار هم کم کم به حال خود دل میسوزاند و براستی خود را بیمار واقعی میپندارد. از سوی دیگر، عقل و مروت مانع آن است که در حق یک بیمار خیالی به خشونت متوسل شویم، زیرا بعید نیست که او براستی بیمار بوده باشد. فراموش نکنیم که نوشته روی سنگ قبر یکی از گورهای قدیمی چنین است:
“به شما گفته بودم که بیمارم. حالا باور میکنید؟ ”
منبع: یک پزشک