داریوش کبیر، شاه و سردار سازنده ی ایران یا رباینده ی نامشروع تاج و تخت پادشاهی؟!
کد خبر: ۲۰۱۵۴
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار: 2015 December 05    -    ۱۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۱
داریوش بر ''مرگ واقعی'' یا ''به مرگ خود مردن'' کمبوجیه تأکید می کند تا شاید بدین وسیله هر گونه شک و تردید در قبال فرضیه و گمان کشته شدن کمبوجیه با اطلاع یا دسیسه ی داریوش از بین برود.
داریوش کبیر، شاه و سردار سازنده ی ایران یا رباینده ی نامشروع تاج و تخت پادشاهی؟! داریوش کبیر هخامنشی، شاه و سردار سازنده ی ایران در دوره ی باستان یا رباینده ی نامشروع و غیر قانونی تاج و تخت پادشاهی هخامنشی؟

پیش از آغاز نگارش مقاله ذکر چند نکته را لازم می دانم. تاریخ، به ویژه به میزان هر لحظه و دقیقه و ساعت و روز و سالی که از حال دور می شویم جایگاه تولد فرضیه های گوناگون می شود، از دیدگاه های مختلف و زوایای گوناگون.

حال در نظر بگیرید که به کنکاش واقعه ای در حدود دو هزار و پانصد سال پیش سرزمینمان بپردازیم، یقینا فرضیه ها و گمانه ها در طول زمان و با استناد به یافته های تاریخی و باستانی بسیارند و در هر زمانی با کشف سندی یا ارتباطی فرضیه ای جدید رونمایی می شود. این ''واقعیت'' مطالعه ی تاریخ است، که هیچگاه قطعیت ندارد و تنها سعی پژوهشگر بر آن است تا شاید بتوان بدان با دیدی منصفانه و بر پایه ی اسناد مستدل و علمی از زاویه های دید ممکن پرداخت تا به نوعی به واقعیت رخ داده نزدیک تر شد. هر چند که بسیاری از انگیزه ها و نیت های خوب و بد مردان و زنان تاثیر گذار در درازنای تاریخ شاید تا همیشه برای ما مبهم و نامعلوم بماند.

با این توضیح که حکایت از ''قضاوت نکردن'' و تنها ''نظارت کردن'' بر محتوای بحث پیش روی ماست، نگارش را آغاز می کنم.
بی تردید ''داریوش کبیر'' هخامنشی بزرگترین و تأثیرگذارترین پادشاه باستانی ایران است. هر چند که نام  ''کورش کبیر'' همواره به عنوان بنیان گذار امپراتوری بزرگ سرزمینمان و نمادی با اخلاق و سیره ی دگرگونه و مردم مدار و با انصاف در اسناد تاریخی شرق و غرب و حتی کتاب های مقدس،  پر آوازه شده است و وجود فیزیکی استوانه ای که به ''استوانه ی حقوق بشر کورش'' معروف است، این اهمیت را دوچندان کرده است، اما از حیث موارد بسیار مهمی مانند:  تعریف و اجرای سیستم مدرن اداری و دیوانی، خزانه داری، مدیریت مالی، ضرب سکه و یک دست کردن امور مالی و تعریف سیستم مالیاتی واحد و قانونمند بر اساس معیارهای اقتصادی و اجتماعی هر بخش از امپراتوری، شیوه های نوین مبادلات مالی در کسب و کار و بازرگانی، تعریف و اجرای سیستم واحد در مقیاس هایی مانند وزن و طول، علوم نظامی و ارتباطات و راه سازی و قانون گذاری، درک اهمیت نظم و امنیت از یکسو با مردمداری و از سوی دیگر با استفاده از نهادهای پیشرفته ی اطلاعاتی و امنیتی، تعریف و اجرای سیستم بازرسی رسمی و مخفی برای کنترل و گزارش گیری از عملکرد حکام ایالات و مقامات حکومتی، درک اهمیت زمان،   سخت گیری در اجرای قوانین و تاکید بر مجازات متخلفان برای برقراری نظم، درک اهمیت داشتن خط مستقل برای امپراتوری ایران و دستور بر ساخت خط میخی فارسی باستان و روی آوردن به کتابت در برابر سنت شفاهی حاکم بر سرزمین با شناخت از قدرت نوشته ها در تثبیت قدرت ملی، تلفیق هنرهای گوناگون ملل در معماری تخت جمشید به گونه ای که آن را پایتخت جهان بنمایاند، کتیبه نگاری  فراوان و استفاده ی بهینه و حداکثری از تبلیغات و ... در تاریخ باستان ایران و حتی جهان باستان، شاید نبوغی و پشتکاری به اندازه ی آنچه در داریوش کبیر هخامنشی دیده شده است، نتوانیم بیابیم. گفته های فوق نیز همه بر مبنای اسناد دسته اول باستانشناسی که نوشته های الواح گلی تخت جمشید که در بایگانی تخت جمشید هنگام آتش سوزی دوران اسکندر پخته شده اند و کتیبه های داریوش بر کوه بیستون و کتیبه های باقی مانده ی کاخ های تخت جمشید  و نقش رستم است و همچنین استناد به نوشته های مورخان بزرگ باستانی یونانی و رومی همچون هرودوت و پلوتارک و پژوهش های دانشمندان ایران شناس عمدتا غربی معاصر.

و اما اصل ماجرا...


سرزمین تحت فرمانروایی '' هخامنش ''، بزرگ و سرشاخه ی خاندان هخامنشی و جد اعلای کورش و داریوش در سرزمین ایلام پس از مرگ هخامنش به پسرش '' چیش پش '' رسید. او نیز پیش از مرگ، قلمروی حاکمیت خود را میان دو پسرش به نام های '' آریارمنه '' و '' کورش (جد کورش کبیر) '' تقسیم کرد.

از همین هنگام خاندان هخامنشی که اصلی پارسی و نژاد آریایی دارند به دو شاخه تقسیم می شوند.
در زمان به قدرت رسیدن کورش کبیر قلمروی این دو شاخه پس از اتحاد با هم، قلمرویی واحد می شود و قلمروی  '' ماد '' های آریایی نژاد  نیز پس از رخ دادن اتفاقاتی بر آن افزون می گردد تا امپراتوری بزرگ هخامنشی در مرحله ی نخست گسترش خود قوام پذیرد.

به هنگام مرگ کورش کبیر، بر اساس سنت  پادشاهی باستانی ایرانی، پسرش کمبوجیه دوم بر تخت نشست. مهمترین دستاورد کمبوجیه برای ایرانیان فتح کشور مصر، پس از شکست پسامتیخ ( پسامتیک) فرعون مصر بود. در این هنگام کشور مصر هم به قلمروی پهناور هخامنشیان که در هنگام مرگ کورش بیش از نیمی از وسعت دنیای شناخته شده ی آن روزگار بود اضافه شد.

کمبوجیه با کاردانی در مصر سعی کرد تا با شیوه ی تساهل و تسامح پدر خود، آنچنان که در بابل به کار بسته بود مطابق سنت های مصری ها و اخلاقی مردمدارانه برخورد کند. این اخلاق مداری و سیاست ورزی  تا جایی بود که کمبوجیه به عنوان فرعون مشروع مصر از سوی بزرگان و مردم مصر تاج بر سر نهاد و این پیروزی بزرگ موجبات تسلیم بدون خونریزی و عمدتا خودخواسته ی قبرس، لیبی و تعدادی از شهر های یونانی را هم فراهم ساخت.

نکته حائز اهمیت و مبحث جنجالی از این بخش ماجرا شروع می شود.

داریوش رخ می نمایاند:


کورش کبیر غیر از کمبوجیه پسر دیگری به نام '' بردیا '' داشت که سرنوشت او و آینده ی سیاسی ''داریوش کبیر'' هخامنشی ارتباطی در هم تنیده با یکدیگر دارد. این نکته را به خاطر بسپاریم که در هنگام لشکر کشی کمبوجیه، شاهنشاه هخامنشی به مصر، داریوش نیزه دار کمبوجیه و همراه اوست . داریوش در بیست و هشت سالگی نیزه دار سپاه کمبوجیه در مصر بود. در پایان سال، داریوش شاه شد...چگونه؟

این ماجرا از چند دیدگاه قابل بررسی است، نخست به کتیبه ی بیستون داریوش کبیر، حک شده بر بلندای کوه بیستون که گفته های ی شخص داریوش کبیر  پس از شاهی است می پردازیم، این سند دسته اول تاریخی مهم که چند سالیست ثبت جهانی هم شده است، وقایع سال های اولیه ی به قدرت رسیدن داریوش را از زبان او به جهانیان می نمایاند که غلبه بر شورش های متعدد و بسیاری کارهای دیگر را شامل می شود و رونوشت های چندی از آن نیز به سرتاسر امپراتوری بزرگ ایران در راستای آگاهی عمومی همه ی ساتراپ نشین ها ( استان ها ) به دستور پادشاه فرستاده شده است.
این منبع با وجود اهمیت فراوانی که دارد  چون از زبان داریوش که مدعی تصاحب تاج و تخت بوده نوشته شده است، خواننده و پژوهشگر تاریخ باستان را مردد می کند.

اصرار داریوش بر پذیرش گفته های او از سوی خواننده ی کتیبه و همچنین اصرار فراوانش بر نفی دروغ و دروغگویی هر چند از یکسو می تواند ناشی از پایبندی او به راستی و اخلاقیات تاکید شده در '' آیین زردشتی گری متقدم ''  باشد اما به هر روی پنجره ی تردید را در پژوهشگر نکته بین در قرن حاضر باز می گذارد.
شاید داریوش میخواهد واقعیت هایی را پنهان کند.

داریوش در کتیبه ی بیستون می گوید که کمبوجیه پسر کورش کبیر، از خاندان ما، در اینجا شاه بود
... سپس بیان میکند که کمبوجیه برادری '' بردیا '' نام داشت که کمبوجیه بدون اطلاع سپاه خود، بردیا را می کشد و سپس به مصر می رود... بنا بر گفته ی داریوش در این هنگام سپاهیان خائن شدند  و دروغ در میان مردمان فزونی یافت، میان '' پارس ها '' میان  '' مادها '' و میان مردمان دیگر... در این هنگام داریوش از فردی به نام '' گئوماته '' نام می برد که یک مغ، شخصی آشنا به فلسفه و تعالیم زرتشت، است و در مکانی در ایران شورش میکند و نزد سپاهیان  خود را به دروغ '' بردیا '' پسر کورش می خواند و باز هم بنابر گفته ی داریوش سپاهیان در برابر کمبوجیه یاغی شدند و سپاهیان و مردم پارس و ماد و مردمان دیگر به سوی او گرایش یافتند و گئومات مغ شهریاری را غصب کرد، در همین حال داریوش میگوید کمبوجیه به مرگ واقعی ( به مرگ خود ) مرد.

بدینسان بنا بر گفته ی داریوش گئومات به گونه ای از مرگ بردیا خبر داشته است. اگر هم کس دیگری از مرگ بردیا خبر داشت حال دیگر جرات بیان کردنش را نداشت چون از سویی به پنهان کاری در قتل پسرکورش متهم می شد و از سوی دیگر به دست گئومات که خود را بردیا نامیده بود کشته می شد. داریوش بر ''مرگ واقعی'' یا ''به مرگ خود مردن'' کمبوجیه تاکید می کند تاشاید بدینوسیله هر گونه شک و تردیدی را در قبال  فرضیه و گمان کشته شدن کمبوجیه با اطلاع یا دسیسه ی داریوش از بین برود. در تاریخ باستانی ایران '' شاه کشی '' امری بسیار نکوهیده بوده است چنانکه حدود دویست سال بعد نیز اسکندر مقدونی کشته شدن  داریوش سوم شاه ایران و دشمن اصلی خود در راه فتح ایران را، با آگاهی از این نگرش ایرانیان باستان، نکوهش می کند و برای پیکر بی جان وی احترام قائل می شود و حتی، گر چه به صورت نمادین، تیم تحقیقی برای پیدا کردن قاتلان او تشکیل میدهد تا از سوی مردم باستانی ایران انگ ''شاه کشی'' بر او بسته نشود.

در سنگ نبشته ی بیستون داریوش شاه می گوید: '' پدرم ویشتاسپه است، پدر ویشتاسپه، ارشامه است، پدر ارشامه، آریا رمنه است و پدر آریارمنه، چیش پش است، پدر چیش پش، هخامنش است''  در ادمه میگوید '' ما را هخامنشیان می نامند بدین دلیل که از زمان های دور ما متمایز هستیم، از زمان های دور خاندان ما شاهی بوده است '' و در ادامه شجره ی شاهی خود را میشمارد '' از خاندان من هشت تن هستند که پیش از این شاهان بودند، من نهمین هستم، ما از شاهان هستیم، نه تن  در دوشاخه ''.

داریوش اصرار دارد تا ثابت کند، با وجود اینکه از شاخه ی دوم هخامنشیان است و کورش و کمبوجیه از شاخه ی نخست اما چون از تبار هخامنشی است شرعا و قانونا از خاندان شاهی و شایسته ی شاه شدن است به اهمیت این اصرارهای داریوش زمانی پی میبریم که در تاریخ می خوانیم حدود هزار و صدسال پس از روزگار داریوش در روزگار امپراتوری ساسانیان، بهرام چوبین سردار بزرگ و مقبول ساسانی علیه شاه ساسانی شورش می کند، تاج شاهی بر سر مینهد و سکه به نام خود می زند و خسروپرویز ساسانی را وادار به فرار به سرزمین روم شرقی می کند اما در نهایت به علت های بسیار که یکی از آن ها نداشتن تبار شاهی ساسانی نزد افکار عمومیست در برابر خسرو پرویز شکست میخورد و پادشاهی را به خسرو پرویز که تبار شاهی ساسانی دارد واگذار می کند.

حال که از نگاه باستانی به اهمیت این امر پی بردیم، به ادامه ی ماجرا می پردازیم. داریوش پس از اثبات حقانیت سنتی و قانونی خود در به دست گرفتن مقام شاهی میگوید: '' این شهریاری که گئوماته ی مغ از کمبوجیه گرفته بود، این شهریاری از مدت ها پیش از آن خاندان ما بود. پس از آن گئوماته ی مغ آن را از کمبوجیه گرفت...اریوش شاه می گوید: هیچ مردی نبوده، نه پارسی نه مادی، نه شخصی از خاندان ها... هیچ کس جرات نداشت درباره ی گئوماته ی مغ چیزی گوید تا آنکه من رسیدم، آنگاه اهورامزدا ( پروردگار ) را یاد کردم، اهورامزدا مرا پایید... آنگاه با تعداد کوچکی از مردان، گئوماته ی مغ را کشتم و کسانی را که وفاداران اصلی به او بودند...شهریاری را از او پس گرفتم، به خواست اهورامزدا، من شاه شدم، اهورا مزدا شهریاری را به من بخشید...شهریاری که از خاندان ما گرفته شده بود، مجددا برپا کردم، در جای خود قرار دادم ''
در ادامه ی بحث پیشین دکتر جلال خالقی مطلق می گوید:'' داریوش هوشمندانه در کتیبه ی بیستون علت مرگ کمبوجیه را خودمرگی یا مرگ واقعی بیان می کند...داریوش از آنچنان درایتی برخوردار است که در ابتدای ماجرا '' برادر کشی کمبوجیه '' را علت و سرچشمه ی فتنه میداند و مرگ کمبوجیه را '' خود مرگی '' یا '' مرگ واقعی '' می نامد تا هر گونه شک و شبهه ی دخالت داریوش را در مرگ کمبوجیه از بین ببرد. شاه کشی از دیرباز در فرهنگ ایرانی گناهی نابخشودنی و سزاوار عقوبت های آسمانی پنداشته شده است. چنانچه در شاهنامه  ی فردوسی نیز، سرانجام بد رستم، جهان پهلوان ایرانیان، به کشته شدن شاهزاده اسفندیار به دست او مرتبط می شود''.
 
بخشی از گفته های داریوش بر سنگ نگاره ی بیستون به سه زبان فارسی باستان، بابلی و ایلامی که بر کوه بیستون جاودان گشته است، در بالا آورده شد.

گفته های تاریخ نگاران نامدار باستانی یونانی هم مانند هرودوت با اصل گفته های داریوش، تفاوت فاحشی ندارند مگر در برخی جزئیات که اتفاقا برخی از این جزئیات مهم هستند.

بسیاری از ایران شناسان بنام غربی قرن بیستم نیز اصل داستان گئومات مغ را میپذیرند اما '' اومستد '' ایران شناس بزرگ که مقدمه  کتاب مشهورش ''تاریخ شاهنشاهی هخامنشی'' را در سال 1943 در دانشگاه شیکاگو نگاشته است، بسیاری از تردیدهای گفته شده در میان سخنان داریوش را با فرضیه ای جدید به سوی دیدگاه و شاید واقعیت دیگری نزدیک می کند. این ایران شناس بزرگ، داستان گئوماته ی مغ را اساسا نادرست و دروغ میپندارد و معتقد است که '' بردیا '' برادر تنی '' کمبوجیه '' در سال 522 پیش از میلاد مسیح خود را شاه خواند و مردم فرودست و توده ی مردم،  پادشاهی او را پذیرفتند زیرا ''سه سال مالیات'' و ''سربازگیری'' را به تعلیق درآورد. در این حال بزرگان شهرستان ها و اشراف به تحریک داریوش علیه او قیام کردند و فرصت اصلاحات اجتماعی را از او گرفتند.

اومستد برای اثبات فرضیه ی خود دلایلی می آورد از آن جمله که داریوش، زمان کشته شدن بردیا را پیش از سفر کمبوجیه به مصر می داند اما هرودوت وقوع قتل را در هنگام لشکرکشی و کتسیاس مورخ باستانی دیگر پس از آن می داند. هرودوت موضوع اعتراف عمومی ''قاتل بردیا'' به قتل بردیا پس از مرگ کمبوجیه و خود کشی قاتل در پشیمانی را بیان می کند که از نظر اومستد عجیب و باور نکردنی است. یا این اطلاع تاریخی که بردیای حقیقی و گئوماته (بردیای دروغین) به اندازه ای شبیه هم بودند که حتی مادر و خواهران او فریب خوردند را بی معنا و نشانی از ساختگی بودن داستان می داند. البته اومستد در کتاب خود دلایل دیگری هم برای اثبات فرضیه ی خود می آورد.

حال با استناد به گفته ی اکثر مورخان باستانی و ایران پژوهان معاصر که داستان گئوماته و گفته های داریوش را در اصل ماجرا درست می پندارند و تعدادی مانند اومستد که فرضیه ای مبتنی بر دلایلی ظاهرا منطقی ارائه می دهند و با توجه خاص به برخی نکات نهفته در سخنان داریوش، این راز همچنان سر به مهر باقی می ماند.
البته شایان ذکر است که در لیاقت و استعداد و توانایی حکومت داری، زمامداری و مدیریت بی مانند داریوش کبیر هخامنشی در روزگار باستان همه ی ایران شناسان و ایران دوستان از جمله ''اومستد'' متفق القولند. به هر روی داریوش کبیر شاهی بود که از سربازی و سرداری سپاه باستانی هخامنشی به پادشاهی رسید و اسرار برقراری امنیت در دنیای باستان و زمامداری را علاوه بر نبوغ فراوانش در دیگر عرصه ها که در ابتدای بحث به برخی از آن ها اشاره شد، به خوبی می دانست و بر فرض درست بودن فرضیه ی اومستد چه بسا شاه نشدن داریوش تاثیر مخربی بر استقلال و شکوفایی ایران باستان در جهان آن روزگار در برابر دشمنانی سرسخت همانند یونان و شورش های داخلی می گذاشت و حتی در تصویری بزرگ تر، جهان باستان، پادشاهی مسلط بر علم و مدیریت روز حکومتداری و انتقال آن به دیگر  ملل و حکومت های بعدی را از دست می داد.

اما پرسش این است و جواب نامعلوم که آیا داریوش سرداری است که در یک کودتا چون خود را لایق ترین می دانسته است، حکومت را از آن خود کرده  و با استفاده از نبوغ و هوش سرشار تاریخ را وادار به پذیرش سناریوی خود کرده است یا پادشاهی مشروع باستانی از خاندان پادشاهی ایران باستان؟
همانند بسیاری از صفحات سفید تاریخ و سوال های بی جواب، شاید پاسخ این پرسش هم هیچگاه مشخص نشود.

اشکان تقی پور، کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی ایران، مولف و مدرس دانشگاه

منابع
توانگر زمین، محمد کاظم، ''تخت جمشید، پاسارگاد، نقش رستم، نقش رجب
لوکوک، پی یر، ''کتیبه های هخامنشی
هینتس، والتر، '' داریوش و ایرانیان
کخ، هایدماری، '' از زبان داریوش
شعبانی، رضا،'' مروری کوتاه بر تاریخ ایران
اومستد.ا.ت،'' تاریخ شاهنشاهی هخامنشی
خالقی مطلق، جلال، '' گل رنج های کهن
دریایی، تورج، ''شاهنشاهی ساسانی
اوشیدری، جهانگیر،''دانشنامه ی مزدیسنا
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۸ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۴
3
6
خیلی عالی و مفید بود.
نسترن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۳۹ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۴
2
5
بسیار عالی بود. تاریخ همچون سزمینی شگفت انگیز، سرشار از راز و رمزهای نهفته ای است که همیشه و در طی دوران های متوالی ناشکفته باقی مانده است و به همین علت است که انسان را شیفته ی خود کرده است.
با سپاس فراوان
ناشناس
|
Turkey
|
۱۹:۱۰ - ۱۳۹۴/۰۹/۱۴
2
3
هرچند داریوش بنوعی سر همرزمان و دوستانش کلاه گذاشت ولی منشا خدمات بزرگ و بی مانندی در ایران شد
شاهرخ
|
United Kingdom
|
۰۵:۲۷ - ۱۴۰۰/۰۸/۲۰
0
0
ممکن است داریوش با هوش فراوانی ک داشته این تشخیص را بسیار دقیق داده بوده ک فرزندان کورش توانایی پدر را از برای پادشاهی ب اندازه کافی ب ارث نبرده اند ! حتا اگر این کودتا بفرمان شخص داریوش انجام شده باشد وی با انتخاب خشایارشا فرزند آتوسا دختر کورش کبیر به ولیعهدی خود با وجود داشتن پسرانی بزرگتر، این دین را ب خانواده کورش ادا نمود ! و این یعنی جوانمردی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار