شعر نخست را خواجه
محمدنعیم قادری گفته است و موضوعی عامتر از ویرایش دارد:
زبان شیرین پارسی.
من زبان پارسی را پاسداری میکنم
و بیان خویش را فرهنگداری میکنم
خون دل خوردم مدام و باسرشک دیدهام
گلشن باغ ادب را آبیاری میکنم
من زبان پهلوی را خواندهام دُرّ دَری
واژههای ناب آن را ساختاری میکنم
...
گفت اندر جمع یاران با صراحت قادری
کز زبان پارسی، خود پاسداری میکنم
....
سپس زندهیاد
عمران صلاحی شعر دیگری بر همان وزن و با الهام از مضامین آن سرود که بر ویراستاری متمرکز است. خواندش لبخند بر چهرۀ ویراستاران مینشاند و «زندهباد» بر لبشان:
من زبان فارسی را پاسداری میکنم
چون که دارم روز و شب ویراستاری میکنم
میکنم اقدام لازم را علیه «برعلیه»
هرکجا گنجشک میبینم قناری میکنم
حرفها و جملهها را میکنم زیروزبر
با قلم آب روان را آب جاری میکنم
گر «هلیکوپتر» ببینم مینویسم «چرخبال»
پارکها را بوستانهای بهاری میکنم
میگذارم روی کاغذ «کرد» را جای «نمود»
هرکجا «ماشین» بیاید من «سواری» میکنم
«می» اگر چسبیده باشد میکنم آن را جدا
«ها» اگر دیدم جدا شد، وصلهکاری میکنم
گر کنم با جملۀ ویرایشی اِبراز عشق
دلبر بیچاره را از خود فراری میکنم
گر ببینم یک غلط، کوبم دودستی بر سرش
کلۀ الفاظ را از موی، عاری میکنم
شیر را وا میکنم، در دست میگیرم شلنگ
گلشن باغ ادب را آبیاری میکنم
....
دستآخر،
رضا بابایی به استقبال شعر مرحوم عمران صلاحی رفتهاند و آن را بهزیبایی و با نکتهسنجی ادامه دادهاند.
«من زبان پارسی را پاسداری میکنم»
از شراب واژه هر دم میگساری میکنم
میکنم مس را طلا و سنگ را لعل عقیق
بس خر و استر که چون اسبِ سواری میکنم
دشمنم با هر که «قانون را پیاده میکند»
خستهام از این بلیهایی که آری میکنم
دائماً این «بیتفاوت»ها عذابم میدهند
ای بسا شبها که جای عیش، زاری میکنم
از کجا آمد «توسط»؟ من نمیدانم، ولی
تا نریزم خون او را، بیقراری میکنم
«است» را تا هست، «میباشد» نباشد خوبتر
«پایمردیِ» غلط را «پایداری» میکنم
درب را «در» میکنم، کنکاش را کاوشگری
همچنین «تحکیم» را من استواری میکنم
بیپدرمادرتر از ابنزیاد است این «زیاد»
از چنین ننگی زبان را پاک و عاری میکنم
با که گویم من نمیخواهم تو «همیاری» کنی
بچهجان، آدم شو و بنویس «یاری میکنم»
گو چنین کردم، مگو «انجام دادم» آنچنان
گر چنین گویی تو را خدمتگزاری میکنم
ای خدا داد مرا بستان از این «لازم به ذکر»
مُردم از بس مُرده را بیمارداری میکنم
پارسی گو، گرچه تازی نیز گاهی خوشتر است
من بدین رو «تعزیت» را سوگواری میکنم
معصیت بالاتر از «در راستا» و «ارتباط»؟
از گناهی این چنین پرهیزکاری میکنم
شد زبان ویران از این «مورد»نویسان مَشنگ
در ره «مورد»زدایی جانسپاری میکنم
گرچه «عمران صلاحی» متصل میکرد «ها»
من بهجد خودداری از این وصلهکاری میکنم
ای دریغا، عصر رایانه است و «فصل» واژهها
وصل میجستم ولی ویراستاری میکنم
یا الهی، گر ز ویرایش رها گردانیام
من تو را «تقدیر» نه، بل حقگزاری میکنم
بعد عمری کار فرهنگی و ویرایش، کنون
از برای پاچهخواری، پاچهخاری میکنم
در حساب جاریام یک نقطه میبینی و بس
گرچه عمری نقطه و ویرگولگذاری میکنم
زندگی مانند جمله، مرگ همچون نقطه است
دیدن این نقطه را لحظهشماری میکنم
اون حس شعر رو قشنگ انتقال داد خیلی زیبا بود دستت درست ... کیف کردیم