یجورى دل زدن به عشق به اين جاده ى بى بن بستكه حتى خودِ عشق انگار به عشقه اون روزا زنده ستبراى قصر شيرينم چقدر اين خاك فرهاد دادتوى جزيره ى مجنون چقدر ليلا به خاك افتادوجب وجب شلمچه رو با خون لبريز گنج كردنجهانو محو تصويرِكربلاى پنج كردندل دريايى ميخواد كه بشهجنگ و تصور كرد كه تو والفجر هشت,اروندبا گريه تيمم كردچقدر چشم انتظار داريمكه دل بستن به يه پيرهنتو كوچه هايى كه امروزبا بچه هاشون هم اسمن...