در هر رشته و حرفه ای، هنرمندان و نابغان دست اندرکار سعی بر آن دارند، کاری انجام دهند که دیگران از انجام آن ناتوان اند. از جمله در دنیای شعر و شاعری نیز رسم بر همین بوده و هست و هنرمندان و نوابغی بوده و هستند که با اصول فن و بیان و بدیع ... شعرهایی می سرودند در نوع خود بی بدیل. در اینجا نمونه ای از خلاقیت و هنر در سرایش شعر را برایتان می آوریم؛ شعری که از آغاز تا پایان آن بی نقطه تمام می شود.
در هر رشته و حرفه ای، هنرمندان و نابغان دست اندرکار سعی بر آن دارند، کاری انجام دهند که دیگران از انجام آن ناتوان اند. از جمله در دنیای شعر و شاعری نیز رسم بر همین بوده و هست و هنرمندان و نوابغی بوده و هستند که با اصول فن و بیان و بدیع ... شعرهایی می سرودند در نوع خود بی بدیل. در اینجا نمونه ای از خلاقیت و هنر در سرایش شعر را برایتان می آوریم؛ شعری که از آغاز تا پایان آن بی نقطه تمام می شود.
دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر دارد
که هر کس در هوس گردد مراد دل هدر دارد
درا در کوی دلداری که گردی محرم دلها
دلی کو گرد او گردد همه در و گهر دارد
اگر درد دلی داری مگو در مسمع هر کس
ره او رو سوی او رو که در هر کو دری دارد
هوای وصل او داری اگر در سر، سحرگه رو
که هر کس وصل او را در دعاهای سحر دارد
فاضل جمی
هوس دارد گل مهروی او را
اگه صرصر مرا همراه گردد
دهد ما را وعطر موی او را
مه ما ، لاله روی عالم آرا
گهی در صلح و گه در داد و دعوا
مرا آواره کردی کوی وصحرا
اینم بی نقطه س
شعر بی نقطه
در سَرَم آوای دل ، در دل ولی سودای سَر
درد گاهی درد دل گردد و گاهی درد سر
دل گرو دادم دمادم در رَهِ آلودگی
داده ام عمری سَرَم را ، در رَهِ آوارگی
حال در راهِ دل آرامم همی دل داده ام
سَر حلال سرور آهو مرامم کرده ام
دورهٔ سرمای دوریِ گُلم سَر می رسد
موسم وصلِ دل و گرمای همسر می رسد
می رسد حوّای حوری مسلکِ الماس رو
گردم آدم در گِلِ هر گامِ در احساس او
می رسد اُسطوره مِهر و مرام و سادگی
سرور و سالار و صَدرِ وادیِ دلدادگی
اسم او هر دم دوای دردِ حسّ و حال ما
رسم او همواره گردد هادی اعمال ما
می رسد طاووس والاگوهر طوطی کلام
می دهد کوی و محل، کوه و کمر، او را سلام
طول راه لاله ام را ، رعد آسا می دوم
مرگ هم گر سر رسد ، والله او را می درم
دور ، دورِ می گساری گردد و آسودگی
سر رسد هول و هراس و دوره آلودگی
می رسد گاهِ عروسی ، گاهِ دامادی و سور
هِلهِله ، هورا ، دُهُل ،گردد حسود همواره کور
حکم اگر دل گردد و ، حاکم اگر دلدار ما
حال ما همواره گردد همدم و همکار ما
سروده : بابک حادثه
شعر بی نقطه
در سَرَم آوای دل ، در دل ولی سودای سَر
درد گاهی درد دل گردد و گاهی درد سر
دل گرو دادم دمادم در رَهِ آلودگی
داده ام عمری سَرَم را ، در رَهِ آوارگی
حال در راهِ دل آرامم همی دل داده ام
سَر حلال سرور آهو مرامم کرده ام
دورهٔ سرمای دوریِ گُلم سَر می رسد
موسم وصلِ دل و گرمای همسر می رسد
می رسد حوّای حوری مسلکِ الماس رو
گردم آدم در گِلِ هر گامِ در احساس او
می رسد اُسطوره مِهر و مرام و سادگی
سرور و سالار و صَدرِ وادیِ دلدادگی
اسم او هر دم دوای دردِ حسّ و حال ما
رسم او همواره گردد هادی اعمال ما
می رسد طاووس والاگوهر طوطی کلام
می دهد کوی و محل، کوه و کمر، او را سلام
طول راه لاله ام را ، رعد آسا می دوم
مرگ هم گر سر رسد ، والله او را می درم
دور ، دورِ می گساری گردد و آسودگی
سر رسد هول و هراس و دوره آلودگی
می رسد گاهِ عروسی ، گاهِ دامادی و سور
هِلهِله ، هورا ، دُهُل ،گردد حسود همواره کور
حکم اگر دل گردد و ، حاکم اگر دلدار ما
حال ما همواره گردد همدم و همکار ما
سروده : علی احمدی ( بابک حادثه )