یادداشت هایی برای دیگری
کد خبر: ۱۸۸۰
تاریخ انتشار: 2015 June 09    -    ۱۹ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۶
اگر می آمدی انسان شریفی از تو می ساختم/از تو انسان می ساختم/لبریز از احساس... لبریز از آرامش... لبریز از ...
یادداشت هایی برای دیگرییادداشت هایی برای دیگری
 این چندمین بار است که با تو حرف می زنم و تو بی پاسخی نگاه می کنی! مرا که تمام حرف هایم را به امید حرفی، لبخندی، اخمی...
تو هم می گویی گناه کار من بوده ام... من...
من که به خاطر تو از تو گذشتم. به خاطر این که...

باور نمی کنی
باور کنی یا نه برای تو بود که از خواستن خود هم گذشتم
شاید این را هم باور نمی کنی
اما این درد از درد تو هم کشنده تر است
تو نیامدی و من حالا در این سال ها که دیگر می دانم هرگز نخواهی آمد و کمی هم خود را سرزنش می کنم زیرا ...

راستی نمی دانم اگر می خواستم می آمدی یا نه
یا من هم جزو خیل عظیم چشم به راهانی بودم که برای آمدنت خود را به آب و آتش می زدم و عاقبت هم نمی آمدی
آن وقت نه تو مرا گناه کار می دانستی و نه من در پی یافتن پاسخی برای تو
شاید آن وقت هیچ حرفی برای هم نداشتیم و یا شاید موضوع گفته هایمان چیز دیگری بود
مثلا گله و شکایت از بخت و اقبال و روزگار
و معنی نگاه های تو هم چیز دیگری بود
مهربان تر، از سر هم دردی و...

****

بگذریم... خسته شدی... از این همه زل زدن به من و از این همه لبخند تمسخر... حرفی هم نمی زنی...
سکوتت اما دارد جانم را به لب می رساند
اگر آمده بودی حالا نمی دانم چگونه بودی!
بی شک دیگر زبان باز کرده بودی و من مطمئنم که پیش از هر کلمه ای می گفتی:" مامی"

****

یادداشت هایی برای دیگری
این روزها هرچه بیشتر در سکوت فرو می روم بیشتر به من خیره می شوی
بیشتر از من دور می شوی در حالی که نزدیکی سرزنش هایت را احساس می کنم
نمی دانم به راستی می خواستی بیایی
و من همیشه می ترسیدم
 که اگر بیایی و اگر روزی به من بگویی چرا...
 آنچه که نه من هرگز جرأت پرسیدنش را داشتم و نه مادرم جوابی برای آن...
می دانی تمام رنج های این روزهایت گوشه ای از آن رنج نمی توانست باشد
نمی خواهم شکر گزار باشی اما دست کم بدان به خاطر تو بود
اگر نه کدام زن آرزوی شنیدن آن کلمه را ندارد
و...
آرزوی ...

***

یادداشت هایی برای دیگری
حق با توست
 من مستحق بودم
مستحق بودم به آوردنت
من توانا بودم
شریف بودم
چشمه ای از عشق در دلم جوشان
و این ها کافی بود
من ...

***

اگر می آمدی انسان شریفی از تو می ساختم
از تو انسان می ساختم
لبریز از احساس... لبریز از آرامش... لبریز از ...
و تو رنج می کشیدی...
حالا فهمیدی... حالا فهمیدی... نه
تو معنی این رنج ها را نمی فهمی
باید می آمدی و می دیدی و می گفتی چرا
تا من وتو با هم رنج می کشیدیم
 
***

یادداشت هایی برای دیگری
می گویم بیا و یک آرزو کن
بیا فکر کنیم مژه ات افتاده و تو یک آرزو کن
بیا بازی کنیم... خوب این هم یک جور بازیست دیگر
من چه می دانم اگر آمده بودی حالا چند ساله بودی
انتظار نداشته باش گرگم به هوا... یا... بازی کنیم
شاید الان بیست ساله بودی و عاشق
 و دلت می خواست یک آرزو کنی
 و دلهره می گرفتی که نکند اشتباه بگویی
 و فقط همین جا بود که خدا را شکر می کردی که ما آدم ها تنها دو تا چشم داریم
بعد ممکن بود اشتباه بگویی و...
و بعد می دانی آن شب چه رنجی می کشیدی
چه دلهره ای

***

نمی خواهم از من سپاس گزار باشی اما در این دنیا دلهره هایی هست که تو نمی دانی...
که آواز دهل شنیدن از دور خوش است
حالا نمی خواهد از من بپرسی دهل چیست و...
دهل است دیگر من خودم هم ندیده ام آوازش را هم نشنیده ام
اما اسمش را زیاد شنیده ام ... زیاد و این ضرب المثل را هم خیلی شنیده ام... خیلی... خیلی...

شاعر: لیلا میرزایی
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار