«تابناک با تو» - چند ساعتیست در بین وبسایتها، هشتگها و مطالب منتشر شده در تلگرام، به دنبال یک چالش برای یادگیری میگردم. برای آنکه بتوانم “جذابتر” آموزش دهم تا مطلب آموزش داده شده، “قابل درکتر” باشد.
رو به رویم، سدی از چالشهای تیک تاک و اینستاگرام ایستادهاند.
چه میبینم؟
حرکاتی بیمعنا، همراه با قسمتی از یک موسیقی که الزاماً هم موسیقی زیبایی نیست. حرکات هم لزوماً حرکات همراه با مفهومی نیستند. تنها مطلبی که اهمیت دارد این است که به خاطر بسپارید و بعد به شکلی تمام عیار، این حرکات را تکرار کنید. اکثرا فارغ از هر گونه بار علمی-اخلاقی.
شوق یادگیری و اهمیت یا فایدهی انجام یک کار، برای انسان امروز، بیمعنا شدهاند. اگر فروید در چنین زمانهای میزیست، باید یک دورهی جدید را به نقد رشد خود، اضافه میکرد. دورانی که انسان در آن، به وسیلهی آموزش غلط، مصر میشود تا بیمعنا باشد، بیمعنا زندگی کند. این دیگر صرفاً یک دوره از بلوغ جنسی نیست. یک دوره از “بی معنایی انسان” در هر چیزی است.
در این دوره، انسان، با شوق کپی میکند. حتی اگر لزومی به این تکرار نباشد. حتی اگر فایدهای پشت این تکرار نباشد. انسان به جد تکرار میکند و از خلق دست میکشد.
در سراسر تاریخ، بنا بر روانشناسی تکاملی، دیدیم که انسان چگونه به وسیلهی هنر، خود را از این جبر، جبر خواستن به خواست ژنها، رهانیده است.
از آن میانگینی که به مذاق ژنها خوش میآید، پیشی میگیرد و تخطی گری میکند. اگر بگویم هنر، نمکی بود که از گندیدن گوشت، یعنی احوالات آدمی جلوگیری میکرد، میتوان استدلال کرد که امروز، همان روزی است که نمک خود گندیده است.
گندیده است چرا که نه فرصت انحراف وجود دارد، نه شوری باقی مانده که به کمی انحراف منجر شود (انحراف، برای خروج از نرم و ساخت ساختاری جدید و کارآمدتر، نیاز است.)
آنچه میتوانسته چالش برای اخلاق، تفکر و انگیزه باشد و انسان را به سوی حرکتی نوین سوق بدهد، ته کشیده است، حتی شاید بتوان گفت، کشته شده است.
شوق یادگیری، آن چیزی است که انسان را از یکنواختی و پوچی در این جهان مستدام، در امان نگه داشته است. انسان میآموزد چگونه این جهان را ببیند و چگونه آن را به کام خود شیرین کند. از این رو که احوال جهان، همیشه در حال تغییر است، به افرادی نیاز است که نه تنها علت تغییر باشند بلکه جامعهای را شکل دهند که تغییرپذیر باشند.
اگر نه، جامعه از بین خواهد رفت، جهان برای کسی صبر نمیکند. در جهان امروز، افرادی که به چشم من میخورند، نه خود قهرماناند و نه میگذارند کسی قهرمان شود. تنها در الگوبرداری از پوچی دیگری، خبرهاند.
مقصر آنچه هست در یک مطلب، در یک مدیا و در یک فرد نمیبینم. مقصر آنچه هست، همهی افراد جامعهاند. اگر در لیست فالوورهای من، یا کانالهای تلگرامیای که دنبال میکنم، نسبت این ویدئوهای پوچ و گاه تاسفبار یا مطالب زرد و اشتباه، بیشتر است از مطالب درست، علم و آگاهی، همینجا میتوانم با صدای بلند اعلام کنم که خود، قاتل قهرمان و تخطیگر و سَرهای هستم که در آن نهال ایدههای نوین سر برآورده است.
و تنها دو سوال دارم. شما نیز، یک قاتلید؟
چند قاتل در اطراف خود، میشناسید؟
از ماست که برماست؛ در این مدت که رفتار انسان امروز را زیر ذره بین قرار دادهام، به این نتیجه رسیدهام که اگر انسان، پیش از دست به کار شدن برای انجام هر کاری، از خود بپرسد: “چرا انجام میدهد و انجام این کار، چه فایده برای او دارد ؟”، نیمی وقت مشغول او، آزاد خواهد شد.
آنکه چرا انسان، انسان امروز، پرسشگر نیست، یک خطا از جانب آموزش و تربیت است. دقیقا در همان لحظهای که هر دو یک صدا بر سر کودک پرسشگر میکوبند که یا ” این چنین بوده و تا بحال جواب داده، از امروز به بعد نیز ادامهاش اجبار است” یا آنکه میگویند ” نپرس، پایان تفکر، دیوانگی است! زندگیات را بکن”.
حال به من بگویید، اگر این اشتباه تربیت و آموزش است، من و شما چرا قاتلان استعدادهای جوانیم و چرا اولویت یادگیریمان را به پشت گوش انداختهایم و این چنین بیمعنا، زندگی میکنیم؟
منبع: jostarha.com