در فرزند از دست دادگی
کد خبر: ۱۷۹۲۱۶
تعداد نظرات: ۱۳ نظر
تاریخ انتشار: 2020 May 26    -    ۰۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۰
آن‌ها فقط یک نام دارند "مادر داغدیده"، آن‌ها از یک تبارند. آن‌ها از حیات معکوس خود کلافه‌اند، از دفن کردن شکوفه و باقی ماندن تنه کهنسال بر روی زمین حیرت زده‌اند. مادران فرزند از دست داده، نیمه همچنان زنده مرگ در بیرحمانه‌ترین وجه زندگی اند. آن‌ها مادرند. این خودش، سخت و گریه‌دار است چه برسد که از دست دادنی هم در کار باشد.

در فرزند از دست دادگی

در فرزند از دست دادگیبه گزارش «تابناک باتو» ـ به جبر تقدیر، بلایی آسمانی، تصادف یا دستی بیرحم به تیغ یا گلوله و ... مادر‌هایی که فرزندشان را از دست می‌دهند، سرگردان‌ترین موجودات روی زمین اند. همیشه در تردید بین ماندن و رفتن اند، زمان، آن‌ها را در تعلیق گذاشته است و اعتمادشان به ریتم قلب در هم فشرده شان، مدتهاست که مخدوش شده. این مادران، شاخسار‌های خشک حیرانی اند که گویی دستشان، پرنده‌های پران و رونده را همچنان ملتمس اند.

وقتی عمو رفت، خدابیامرز ننه با آن همه به قول پدرم" هیبتش"، شد یک درخت از درون پوک و موریانه زده. شهید یا متوفی، برای او این مهم بود که پسرش نیست. همیشه یک مُهر گوشه‌ای پنهان داشت، قلبش که به تپش می‌افتاد مهر را می‌گذاشت روی پیشانی اش، پسر از دست داده را مخاطب قرار می‌داد و زیر لب می‌گفت: ننه مرده. فکر می‌کرد مهر آرامش می‌کند.

روبروی خانه گلی ننه، خانه پیرزنی بود که وقتی عصر تابستان می‌نشستی روی ضربی، به راه رفتن اردکی شکلش روی پشت بام پر از گلدان شمعدانی اش می‌خندیدی. در ده آن هم در کویر شاید خیلی رسم نیست کسی گلدان داشته باشد. دوستی، یک بار به من می‌گفت: که من عاشق درختم و دایی ام به من می‌خندد که درخت دوستی یعنی اهل دهاتی، شهری‌ها گل دوست دارند.

در فرزند از دست دادگی

آن پیرزن روبروی خانه مادربزرگ، اما شهری نبود. عصر می‌آمد و روی گلدان‌ها می‌نشست و عین مرغ، خاکشان را ویشکل می‌کرد. ما به این هم می‌خندیدیم. ننه می‌گفت: نخندید! آدمیزاد برای سرد کردن دل داغ دیده اش، مشغولیت می‌خواهد. پیرزن هم داغ فرزند دیده بود. یک‌بار مثل احمق‌ها از ننه پرسیدم: بچه آدم بمیره با بقیه مرگا خیلی فرق داره؟ . ننه گفت: بچه میره، ننه باباش رو عین تابوت ول می‌کنه گوشه گورستون، دیگه ننه نیستی تابوتی، خودتم توشی؛ و باز می‌زد روی زانو و بعد از یک آه کشدار، پسر از دست داده را مخاطب قرار می‌داد و می‌گفت: ننه مرده.

از این مادر‌ها زیاد دیده‌ام آن‌ها که با گلی و گلدانی سر خودشان را گرم می‌کنند. ویشکل می‌کنند. دانه دانه شان را می‌کاوند. جوری می‌نشینند کنار گلدان و ولو می‌شوند روی زمین که انگاری رستاخیزی شده و حالا گل پرپر شده را دارند به آغوش می‌گیرند.

داغ همیشه داغ است، گلدان و خاکش را، زندگی و جزییاتش را هزار چیز و هیچ چیز را، ... جابجا می‌کنند نه اینکه فکر کنید چیزی فراموش‌شان می‌شود، با خنده با حیوان با گل با بافتنی و شاید با مرور گوشی هایشان، درد را و داغ را اینگونه در تقلای کتمانند، چه رسد به خونخواهی که خود غصه پر درد دیگری است.

در فرزند از دست دادگی

تلخی مرگ سرو را شاید اینگونه می‌توان با قلمه زدن‌های بی حاصل یک شمعدانی پنهان کرد. چه می‌شود کرد؟ ما ناگزیران عالمی هستیم که به قول مولانا، اُستن آن غفلت، و هشیاری، آفت است. هشیاری ما دیدن صحنه‌های زنده حیات و آوردگاه" آمدن"ها نیست، بخاطر آوردن " رفتن"‌های گزنه گونی است که هرچه مشمول غفلت شوند برای گلدان‌های شمعدانی و منزوی ما بهتر است. ما زندگی را در آیینه غفلت و مرگ را کنار تاقچه زندگی، اینگونه آموخته‌ایم.

مادر‌های فرزند از دست داده، در سوگ فرزند خود به هیچ ایسم و ایدئولوژی و علت و معلولی تقسیم نمی‌شوند، مهم‌ترین چیز برای آن‌ها یا پرسش چرا رفت؟ است یا جبر دیگر نیست.

آن‌ها فقط یک نام دارند "مادر داغدیده"، آن‌ها از یک تبارند. آن‌ها از حیات معکوس خود کلافه‌اند، از دفن کردن شکوفه و باقی ماندن تنه کهنسال بر روی زمین حیرت زده‌اند. مادران فرزند از دست داده، نیمه همچنان زنده مرگ در بیرحمانه‌ترین وجه زندگی اند. آن‌ها مادرند. این خودش، سخت و گریه‌دار است چه برسد که از دست دادنی هم در کار باشد.
سهند ایرانمهر

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
0
23
واقعا مرگ فرزند سخت ترین داغ روی زمین است . من چند مادر رو میشناسم که بعد از مرگ فرزندشون دیگه آدم نشدن . خدا نصیب بدترین بنده هاش هم نکنه .
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
0
18
داغ فرزند سخت ترین امتحان خداست.
من پسرم امید رضا رو در هفت ماهگی از دست دادم.
مطمئنم هرگز هرگز هرگز اون آدم سابق نمیشم.
چون لبخند زیباش تا ابد در ذهنم حک شده.....
زیبا احمدپور از تبریز
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
9
8
واقعا سخته. دختر خانمی را سراغ دارم قرار بود با اقاپسر موجهی ازدواج کنه. در استانه ازدواج بعد چندین سال یک پسر پولدارتر پیدا شد سریع اینو قال گذاشت رفت با اون. گفتم نکن دله میشکنه جواب خدارو چی میدی؟ گفت برو بابا حال نداریم. دقیقا یادمه. گفت منو تو قبر خودم میخوابونن تو نگران من نباش. القصه ازدواج کرد و بچه دار شد. از اول بچه اش مشکل دار شد تا اینکه به دو سال نکشیده موقع غذا خوردن تو گلوش گیر میکنه و می میره. همش بهم میگه آه پسره منو گرفت. نکنید با دل مردم بازی نکنید.
پاسخ ها
زهره
| |
۱۳:۳۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
چه دیدگاه حقیرانه ای دارید خانم
ناشناس
| |
۱۴:۲۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
چشماتون حقیرانه می بینیه. به آینه نگاه کن عزیزم
ناشناس
| |
۱۴:۲۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
به نظر می رسد کاربر زهره از همون دست افرادی هستند که همه چیز را با دید حقیرانه پول می سنجند. حالا به خاطر پول ازدواج کردی دیگه جای ناراحتی نداره برو خوشبخت شو.
سوباسا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۸:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
0
8
و مریضی صعب العلاج فرزند که درمان نداشته باشه هم اضافه کنید .......
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
0
6
من خواهرم وپدرم ازدست دادم ولی تنها داغی که کمرمادرم شکست داغ خواهرم بود الهی نصیب دشمن ادم هم نشه
ناشناس
|
-
|
۰۰:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
0
6
دختر یکساله منم رفت پیش خدا هرروز بهش فکر میکنم باهاش بازی میکنم ولی ........خدا گرگ بیابون را هم داغ نده .ولی تنها حسنش آینه که مرگ را برام راحت کرد.
سلامی
|
France
|
۰۱:۵۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
0
1
هیچگاه کسی را قضاوت نکنید چه رسد اون مادر داغدیده باشد
به اعتقادات یکدیگر کاری نداشته باشیم شاید کسی به یک سنگ ویا درختی اعتقاد خاصی داشته باشد
همین اعتقاد ونوع نگرش انسان هاست که هیچکدام مانند همدیگر نیستند هیچکس نمی داند در ذهن وافکار درونی من چه چیزی جای دارد پس هیچکس را دستکم نگیریم وبه هیچ عنوان کسی را تحقیر نکنیم حتی اگر آن شخص دیوانه باشد چون همه ما را خدا آفریده و او به ما عقل ودرک وفهم داده است!!
علی جوادزاده
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۱۱ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
0
7
توی بهشت زهرا داشتیم از قطعه 31 عبور میکردیم که پسر هفت ساله ام (محمدطه) ازم پرسید،
- بابا! چرا این قبرها اینقدر کوچکند؟
-بخاطر اینه که اینا در کودکی فوت کردند. داخل همشون بچه های کوچک است که مرده اند.
به یکباره دست مرا رها کرد و ایستاد. کمی فکر کرد و گفت:
- اگه من هم بمیرم، مرا در همین قطعه خاک میکنن؟
-دور از جونت بابا. این حرفا چیه میزنی.
- حالا بگو. واقعا اینجا خاک میکنن؟
- این حرفا را نزن پسرم بیا بریم.
دیدم راه نمیاد. تا جواب نگیره راه نمیاد. گفتم:
-دور از جونت پسرم. آره بابا. اینجا مال بچه هاست.
یک هفته بعد در کمال ناباوری داشتم پسرم را در همان قطعه دفن میکردم. یه راننده که معلوم نبود حال مناسبی داشته یا نه، جلوی چشم پدر، و مادر باردارش با سرعت بسیار بالا به زده و در دم جان داد.
وقتی در کمال ناامیدی او را به بیمارستان رساندم و گفتند تمام کرده، تازه فهمیدم فقط کسی در این دنیا بیچاره است که پیکر عزیزش را در بغل داره و مطمئن است که دیگه زنده نمیشه. خدا به داد دل پدر و مادر شهدا برسه.
از اون روز کار هر روزه ما شده بود برویم بهشت زهرا، قطعه 31

یه پیرمردی هر روز اونجا مشغول کندن قبر است. روزی چند تا قبر میکند. هر روز که میرفتیم، به خانمم میگفتم ببین کدام پدر و مادر بیچاره ایه که خبر نداره فردا بچه اش قراره اینجا دفن بشه. و هر روز اون پدر و مادرهای بیچاره را میدیدیم.

تا قبل از فوت پسرم، فکر میکردم این اتفاقات برای دیگرانه. اما هیچکس خبر نداره که فردا چه قراره اتفاق بیافته.
علی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۴۴ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
0
5
مادر در کنار فرزند زیباترین مثنوی خلقت است و مادر فرزند ازدست داده مغموم ترین مرثیه ایست که شاعران از سرودنش واهمه دارند.
نرگس
|
-
|
۱۴:۳۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۰۷
1
3
سلام من پسرم ۴ ماه پیش از دست دادم ۳۱ سله بود سخت ترین امتحان الهی ست با دفن پسرم انگار وجود من هم مرد دیگه چیزی خوشحالم نمیکنه دلم میخواد بریم سر خاکش تا آخرین نفسم همونجا باشم همون جا بمیرم . داع فرزند عین ی ذغال روشن روی قلب میمونه نه خاموش میشه نه کم
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار