ماجرای خواندنی درباره مرگ پادشاه ویلیام فاتح
کد خبر: ۱۶۵۷۸۶
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: 2019 December 23    -    ۰۲ دی ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۶
این تأخیر عواقب فاجعه آمیز داشت و باعث شد بدن پادشاه ویلیام به علت گرما متورم شود و هنگامی که سعی کردند آن را پایین آورند تا آن را درون قبر بگذارند دریافتند که بزرگتر شده است و در قبر جا نمی‌شود و سرانجام به گفته اوردریک: روده‌های متورم او منفجر شد و بوی ناخوشایندی از آن بیرون آمد که حال مخاطبان را برهم زد.

ماجرای خواندنی درباره مرگ پادشاه ویلیام فاتح

ماجرای خواندنی درباره مرگ پادشاه ویلیام فاتحاختصاصی «تابناک باتو» ـ پادشاه انگلیس «ویلیام فاتح» نوعی دیگر از پادشاهان بود که با مشت آهنین حکمرانی کرد و پایان او به اندازه کراهت سلطنت وی بود. در ابتدای زندگی، «ویلیام» فرزند یک رابطه خارج از ازدواج بین «رابرت اول» دوک نرماندی و «هرلوا» که در کتاب‌های تاریخ به عنوان دختر دباغ پوست توصیف شده بود. در اوایل سال‌های زندگی و در جوانی به او «ویلیام سر‌راهی» می‌گفتند.

هنگامی که ویلیام هشت ساله بود، پدرش درگذشت و به عنوان تنها پسر او، وارث همه القاب پدرش شد. هرج و مرج پس از مرگ «رابرت اول» در نرماندی به وقوع پیوست و یک جنگ داخلی شدید آغاز شد و از آن دوران کودکی ویلیام با خشونت گره خورد؛ خشونت‌هایی که او در بزرگسالی با سینه‌ای گشاده پذیرفت و برای تثبیت دوک بودن خود از آن سود برد.

ویلیام تلاش شورشیان را که یکی از عموزاده هایش رهبری می‌کرد شکست داد و دست و پای آن‌ها را قطع کرد. در سال ۱۰۶۶ میلادی، وقتی پادشاه انگلستان «ادوارد» که به «ویلیام» وعده جانشینی داده بود اعلام کرد مرد دیگری را ولیعهد و وارث خود قرار خواهد داد، ویلیام از فرانسه به انگلستان سفر کرد تا با خشم و قدرت، بر تاج و تخت انگلستان استیلا یابد. بر اثر این حرکت نبرد خونین «هستینگز» معروف رخ داد و ویلیام در آن پیروز شد و به عنوان پادشاه انگلستان همزمان با عید میلاد کریسمس بر تخت نشست.

ماجرای خواندنی درباره مرگ پادشاه ویلیام فاتح

هرچند «ویلیام» بسیاری از اصلاحات اجتماعی و قانون اساسی را به بار آورد و روابط محکمی با فرانسه برقرار کرد و در زمان سلطنت خود به نفوذ وایکینگ‌ها در انگلیس پایان داد، او نیز یک ستمگر بسیار قسی القلب بود.

در سال ۱۰۶۹ «ویلیام فاتح» طی آنچه بعداً به عنوان «از بین بردن شمال» شناخته شد- عملیاتی را برای سرکوب انقلابیون و شورشیان به راه انداخت؛ سوزاندن روستاها، محصولات کشاورزی و کشتن گاو‌ها و حتی خود کشاورزان در این‌ عملیات صورت گرفت. گفته می‌شود کسانی که از این وحشت جان سالم به در بردند آنقدر ناامید و درمانده بودند که گوشت بدن یکدیگر را می‌خوردند و برخی دیگر نیز در اثر گرسنگی از دنیا رفتند.

اعترافات ویلیام فاتح در واپسین لحظات زندگی

در حالی که نیمی از مردم در معرض گرسنگی بودند، پادشاه «ویلیام» همانطور که معمولاً پادشاهان می‌خورند غذا می‌خورد، و شروع به افزایش وزن کرد و با افزایش سن، به فردی چاق تبدیل شد و در سال ۱۰۸۷ و هنگامی که در یک کارزار علیه پسرش «رابرت» در فرانسه می‌جنگید، چاقی او باعث هلاکتش شد، زیرا هنگامی که ناگهان سوار اسبش شد، اسب واژگون شد و و زین اسب، شکم ویلیام را پاره و زخمی کرد.

در نتیجه این جراحت، او به «روان» رفت و در آنجا شش هفته سخت در حال جان دادن بود و در کنار تختخواب او، شوالیه ها، اشراف و کشیش‌ها حاضر بودند. با توجه به کتاب «اوردریک ویتالیس» به نام «هیستوریا ایکلیسیاستیکا»، پادشاه در حال مرگ سرانجام اعتراف کرد که آنچه در زمان سلطنت خود انجام داده واقعاً وحشتناک بوده است.

در کتاب آمده: من با افراد تحت سلطه پادشاهی‌ام با بی‌رحمی توجیه ناپذیر رفتار کردم، آن‌ها را بی رحمانه سرکوب کردم، از بسیاری از حقوق آن‌ها را محروم کردم و باعث مرگ هزاران تن از آن‌ها در اثر گرسنگی و جنگ به ویژه در (یورکشایر) شدم. در یک عصبانیت دیوانه وار بر انگلیسی‌های شمالی مانند شیرِ دیوانه فرود آمدم و دستور دادم همه خانه‌ها، محصولات و تجهیزات و وسایل آن‌ها را از بین ببرند. دستور دادم دام‌های آنان و گله‌های پرندگان در همه جا کشته و ذبح شوند و شمار زیادی از مرد و زن را با تازیانه قحطی و گرسنگی تنبیه کردم، من قاتل بی رحمی بودم که هزاران جوان و پیر از افراد عادی را به کشتن دادم.

این کتاب می‌گوید در نهایت پادشاه دستور داد که ثروت او بین کلیسا‌ها و فقرا توزیع شود. با این حال، مؤرخانِ دوران معاصر، به اعتبار این گفتار شک دارند و معتقدند که شاه هرگز لب به سخن بازنکرده است، همانطور که «دیوید بیتس» در کتاب خود «ویلیام فاتح» عنوان کرد: اوردریک به ما می‌گوید که چگونه پادشاه «ویلیام» به عنوان بخشی از اعتراف گناهان خود به خونریزی اعتراف و ابراز پشیمانی و ندامت کرد. اگرچه همه نوشته او اثری از تخیل «اوردریک» است، تا جایی که به دانش ما قد می‌دهد، این یک نسخه ایده‌آل‌گرایانه از آنچه او فکر می‌کرد بود، او نیز مانند «ادمر» و «ویلیام از مالمسبوری» سعی داشت تا پایان زیبایی برای ویلیام فاتح بنویسد.

ماجرای خواندنی درباره مرگ پادشاه ویلیام فاتح

در نهم سپتامبر، پادشاه «ویلیام فاتح» سرانجام درگذشت، و اتاق او از اشراف و اسب‌سواران خالی شد؛ همان‌هایی که در آخرین روز‌های زندگی‌اش تختخواب او را محاصره کرده ‌بودند.

«اوردریک» در توضیحات خود در این باره نوشت: بعد از اینکه دیدند که سرورشان مرده است، حاضران که از طبقه پایین بودند با به دست آوردن اسلحه، وسایل، لباس، پارچه و تمام مبلمان سلطنتی در حالی که جسد پادشاه را تقریباً برهنه در کف خانه گذاشتند آنجا را ترک کردند و افزود: آن‌ها طوری او را رها کردند که گویی او یک بربر است.

تنها یک استخوان باقی ماند!

این یک مشکل بزرگ بود، زیرا هیچ یک از مقرّبین پادشاه نبود تا با شب بیداری یک مراسم تدفین مناسب برای او تدارک ببیند، به جز «آنتر هیرلوین» که اوردریک درباره او می‌نویسد: یک سوار که خوش قلبی و حفظ شرافت کشورش او را به انجام مراسم تدفین وادار کرد.

«اوردریک» می‌افزاید: در نتیجه، وی برای انجام کار‌های تدفین و انتقال جسد پادشاه، افرادی را با هزینه شخصی خود استخدام کرد، یک تابوت و یک سبد را برای حمل مردگان اجاره کرد و دستور انتقال جسد داخل آن به بندر «سن» صادر کرد، آن را با قایق حمل و از آنجا به شهر «کاین» در نرماندی منتقل کرد.

این سفر در مدت زمان قابل توجهی صد کیلومتر طول کشید که طی آن جسد پادشاه آرام آرام به سمت شهر کاین در حرکت بود، و در طی آن باکتری‌ها نیز از احشای جسد به بقیه بدن نشت کرد و تجزیه بافت‌ها با سرعت ترسناکی آغاز شد و همین امر باعث شد جسد پر از گاز‌ها شود.

بعد از اینکه جسد سرانجام به کاین رسید، به دلیل وقوع آتش سوزی در این شهر، مراسم تشییع جنازه به تعویق افتاد که اکثر مردم را مجبور به عجله برای خاموش کردن آن کرد، سپس در هنگام تشییع جنازه، مردی نزد مأمورین - از جمله پادشاه آینده انگلیس «هنری» - آمد و گفت: زمینی که پادشاه وصیت کرده تا در آن دفن شود، متعلق به او و خانواده‌اش است و پادشاه برای ساختن یک کلیسایی روی آن، زمینشان را گرفت، با این ادعا مراسم تدفین به یک جلسه طولانی مشاوره حقوقی تبدیل شد که سرانجام مشکل حل شد.

این تأخیر عواقب فاجعه آمیز داشت و باعث شد بدن پادشاه ویلیام به علت گرما متورم شود و هنگامی که سعی کردند آن را پایین آورند تا آن را درون قبر بگذارند دریافتند که بزرگتر شده است و در قبر جا نمی‌شود و سرانجام به گفته اوردریک: روده‌های متورم او منفجر شد و بوی ناخوشایندی از آن بیرون آمد که حال مخاطبان را برهم زد. هیچ راهی برای از بین بردن بوی بد او وجود نداشت جز اینکه مراسم خیلی زود به پایان برسد.

پس از این مراسم تدفین توهین آمیز، ویلیام هیچ‌وقت در قبرش آرام نگرفت، قبر او سه بار نبش شد، یک بار به دستور رومیان که سپس دوباره دفن شد، یک بار توسط کالوینیست‌ها و یک بار هم در طول انقلاب فرانسه، در نهایت همه استخوان هایش به جز استخوان «ران» از بین رفت، امروزه استخوان ران ویلیام روی یک سازه سنگی نگهداری می‌شود.

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
Armin
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۳۰ - ۱۳۹۸/۱۰/۰۲
0
4
سلام ، اولا جنگ هستينگز بين هارولد دوم آخرين شاه آنگلوساكسون انگلستان و ويليام يكم دوك نورماندي بود، ثانيا رابرت پسر ديگر ويليام بود كه با هنري يكم با طرفداري ملكه ماتيلدابراي جانشيني ويليام يكم جنگيد
علی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۰۴ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۹
0
0
صحنه قدرت صحنه خاله بازی نیست، در قدرت قسی القلب نباشی قدرت از آن ظالمان دیگر میشود.
Amir
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۸:۵۵ - ۱۴۰۰/۰۸/۰۸
1
1
آه هارولد گادوینسون این مردک رو گرفت
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار