ادبیات خوراکِ جان‌های ناخرسند و عاصی است!
کد خبر: ۱۵۷۰۹
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: 2015 October 25    -    ۰۳ آبان ۱۳۹۴ - ۲۳:۴۸
ادبیات خوراکِ جان‌های ناخرسند و عاصی است، زبانِ رسای ناسازگاران و پناهگاهِ کسانی است که به آن‌چه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد.
ادبیات خوراکِ جان‌های ناخرسند و عاصی است!  بورخس همیشه از این پرسش که "فایده‌ی ادبیات چیست؟" برآشفته می‌شد. او این پرسش را ابلهانه می‌شمرد و در پاسخ آن می‌گفت: "هیچ کس نمی‌پرسد فایده‌ی آوازِ قناری و غروبِ زیبا چیست." اگر این چیزهای زیبا وجود دارند و اگر به یُمنِ وجود آنها، زندگی در یک لحظه کمتر زشت و کمتر اندوه‌زا می‌شود، آیا جستجوی توجیه عملی برای آنها کوته‌فکری نیست؟

ادبیات، عشق و تمنّا و رابطه‌ی جنسی را عرصه‌ای برای آفرینش هنری کرده است. در غیابِ ادبیات اروتیسم وجود نمی‌داشت. عشق و لذت و سرخوشی بی‌مایه می‌شد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصلِ خیالپردازی ادبی است بی‌بهره می‌ماند. براستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارک، گونگورا یا بودلر را خوانده‌اند، در قیاس با آدم‌های بی‌سوادی که سریال‌های بی‌مایه‌ی تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر می‌دانند و بیشتر لذت می‌برند. در دنیایی بی‌سواد و بی‌بهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آن‌چه مایه‌ی ارضای حیوانات می‌شود نخواهد بود، و هرگز نمی‌تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود.

ادبیات برای آنان که به آن‌چه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراکِ جان‌های ناخرسند و عاصی است، زبانِ رسای ناسازگاران و پناهگاهِ کسانی است که به آن‌چه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می‌آورد تا ناشادمان، ناکامل نباشد. تاختن در کنارِ روسینانتهء ( اسب مشهور دن کیشوت) زار و نزار، و دوش به دوشِ شهسوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشتِ نهنگ همراه با ناخدا اهب ( شخصیت اول رمان موبی دیک)، سرکشیدن جامِ ارسنیک با مادام بوواری، این همه راه‌هایی است که ما ابداع کرده‌ایم تا خود را از خطاها و تحمیلاتِ این زندگیِ ناعادلانه خلاص کنیم، زندگی که ما را وا می‌دارد همیشه همان باشیم که هستیم، حال آن‌که ما می‌خواهیم بسیاری آدم‌های متفاوت باشیم، تا بسیاری از تمناهایی را که بر ما چیره‌اند پاسخ گوییم.

یکی از اثراتِ سودمند ادبیات در سطحِ زبان تحقق می‌یابد. جامعه‌ای که ادبیاتِ مکتوب ندارد، در قیاس با جامعه‌ای که مهم‌ترین ابزار ارتباطیِ آن، یعنی کلمات، در متون ادبیش پرورده شده و تکامل یافته، حرف‌هایش را با دقت کمتر، و غنای کمتر و وضوحِ کمتر بیان می‌کند. جامعه‌ای بی‌خبر از خواندن که از ادبیات بویی نبرده، هم‌چون جامعه‌ای از کرولال‌ها دچارِ زبان‌پریشی است و به سببِ زبانِ ناپخته و ابتدایی‌اش مشکلاتِ عظیم در برقراریِ ارتباط خواهد داشت. این در مورد افراد نیز صدق می‌کند. آدمی که نمی‌خواند، یا کم می‌خوانَد یا فقط پرت و پلا می‌خواند، بی‌گمان اختلالی در بیان دارد، این آدم بسیار حرف می‌زند اما اندک می‌گوید، زیرا واژگانش برای بیانِ آن‌چه در دل دارد بسنده نیست.

دنیای بدون ادبیات، دنیای بی‌تمدن٬ بی‌بهره از حساسیت و ناپخته در سخن گفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شرِ عشق، این کابوسی که برای شما تصویر می‌کنم، مهم‌ترین خصلتش، سازگاری و تن دادنِ انسان به قدرت است. از این حیث، این دنیا دنیایی مطلقاً حیوانی است. غرایزِ اصلی تعیین کننده‌ی رفتارِ روزانه می‌شوند و ویژگیِ عمده‌ی این زندگی مبارزه در راه بقا، ترس از ناشناخته‌ها و ارضای نیازهای مادی است. جایی برای روح باقی نمی‌ماند. در این دنیا یکنواختیِ خردکننده‌ی زندگی با ظلمتِ شومِ بدبینی همراه خواهد شد، و با این احساس که زندگیِ انسانی همان است که باید باشد و همواره چنین خواهد بود، هیچ کس و هیچ چیز قادر به تغییر آن نیست.

ماریو بارگاس یوسا، ترجمهء عبدالله کوثري

https://telegram.me/tabnakbato


نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۵۱ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۴
0
0
متن زیبایی بود،متشکرم.
ناشناس
|
-
|
۱۱:۱۹ - ۱۳۹۴/۰۸/۰۵
0
0
فوق العاده بود من خیلی لذت بردم سپاس تابناک
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار