یادش بخیر پنجم دبستان بودم جایزه بهترین کاردستی مدرسه را بردم ان جایزه یک کتاب داستان به عنوان جک و لوبیای سحر امیز بود خیلی خوشحال بودم کتاب داستان را داخل پیراهنم انداختم و به سمت خونه راه افتادم وقتی رسیدم درب منزل به پیراهنم دست زدم دیدم جایزم نیست بله کتاب داستانمو تو شلوغی اتوبوس گم کرده بودم حتی نخونده بودمش وارد خونه شدم و ماجرا را تعریف کردم خدا بیامرز اقام گفت اشکال نداره همینکه جایزه رو بردی خودش کلی ارزش داره
در آمریکا برای مدرک تحصیلی ارزش فوق العاده زیادی قائل هستند
بر عکس ایران که فقط برای پزشکان احترام میزارن اونجا به هر کسی که مدرک تحصیلی داشته باشه احترام میزارن و در بدست آوردن مشاغل همیشه اولویت با دارندگان مدرک هست.
در آمریکا تاجران و کارآفرینان و تولید کنندگان دارای بهترین زندگی هستند و جز ثروتمندان جامعه محسوب میشوند.
در ایران برعکسآمریکا، پزشکان، دلالان، پرستاران، کارکنان شرکت نفت، مسئولین و اعضای هیات علمی دانشگاه ها و کارکنان بانک ها که هیچ بازدهی ندارند اینها بهترین زندگی رو دارند و تولید کننده های بیچاره یکی بعد از دیگری ورشکسته میشوند.
زمان ما تو مدرسه یک بار شاگرد اول شدم بهم یک دفترچه بانکی دادن که توش دو هزار تومن بود البته این مال سال 77 بود و من اون موقع دبیرستان بودم. اون دوتومن رو درآوردم و اون زمان تازه پیتزا فروشی ها مد شده بودن باهاش یک پیتزا خریدم.
کسی که میگه در این زندگی جبری وجود نداره کاملا در اشتباهه. همین مثال خودش میتونه اثبات وجود جبر باشه. یک نفر در آمریکا در یک خانواده مرفه به دنیا میاد و بدون دغدغه درس میخونه و این ماشین رو احتمالا برنده میشه و یک نفر در ده کوره های سیستان یا خوزستان در یک خانواده بدبخت به دنیا میاد و هر چی جون بکنه مثل ماهی که تو تنگ هست نهایتش تا یک حد محدودی در زندگی پیشرفت میکنه و خیلی زحمت بکشه میشه یکی مثل پدر یا مادرش
الان دیگه حتی یه خودکارهم برای جایزه نمیدن میگن بودجه نداریم اما بودجه های میلیونی صرف چاپ بیلبوردهای کاغذی انواع و اقسام طرحها و مراسم به دردنخور میشود
من پیش دانشگاهی که بودم در مدرسه بالاترین معدل رو بین 1000 دانش آموز در ترم اول کسب کردم.
یک روز صبحگاه مدیر مدرسه گفت میخوام از بهترین دانش آموزان تقدیر کنم و به اونها جایزه بدم
منم خیلی خوشحال شدم گفتم حتما الان میخواد به من جایزه بده
بعد دیدم گفت امروز از تیم فوتسال مدرسه که در بین مدارس اون منطقه رتبه سوم رو به دست آورن به هرکدام یک توپ فوتبال میدیم.
بر عکس ایران که فقط برای پزشکان احترام میزارن اونجا به هر کسی که مدرک تحصیلی داشته باشه احترام میزارن و در بدست آوردن مشاغل همیشه اولویت با دارندگان مدرک هست.
در آمریکا تاجران و کارآفرینان و تولید کنندگان دارای بهترین زندگی هستند و جز ثروتمندان جامعه محسوب میشوند.
در ایران برعکسآمریکا، پزشکان، دلالان، پرستاران، کارکنان شرکت نفت، مسئولین و اعضای هیات علمی دانشگاه ها و کارکنان بانک ها که هیچ بازدهی ندارند اینها بهترین زندگی رو دارند و تولید کننده های بیچاره یکی بعد از دیگری ورشکسته میشوند.
زمان ما تو مدرسه یک بار شاگرد اول شدم بهم یک دفترچه بانکی دادن که توش دو هزار تومن بود البته این مال سال 77 بود و من اون موقع دبیرستان بودم. اون دوتومن رو درآوردم و اون زمان تازه پیتزا فروشی ها مد شده بودن باهاش یک پیتزا خریدم.
کسی که میگه در این زندگی جبری وجود نداره کاملا در اشتباهه. همین مثال خودش میتونه اثبات وجود جبر باشه. یک نفر در آمریکا در یک خانواده مرفه به دنیا میاد و بدون دغدغه درس میخونه و این ماشین رو احتمالا برنده میشه و یک نفر در ده کوره های سیستان یا خوزستان در یک خانواده بدبخت به دنیا میاد و هر چی جون بکنه مثل ماهی که تو تنگ هست نهایتش تا یک حد محدودی در زندگی پیشرفت میکنه و خیلی زحمت بکشه میشه یکی مثل پدر یا مادرش