از عروسی مجلل تا کارتن خوابی آقای دکتر
کد خبر: ۱۱۴۳۶
تاریخ انتشار: 2015 September 17    -    ۲۶ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۹:۲۵
ديگر آبرويي در محل برايم باقي نمانده است. وقتي همسرم با آن وضعيت ژوليده و چهره وحشتناکش به محل زندگي پدرم مي آيد و براي گرفتن مبلغي که بتواند با آن هزينه يک وعده مصرف مواد مخدرش را تأمين کند سر و صدا راه مي اندازد دوست دارم زمين دهان باز کند و مرا ببلعد تا شاهد شکسته شدن غرور پدرم نباشم چرا که ۳ سال قبل پدرم با افتخار در بين همسايگان از دامادي سخن مي گفت که در يکي از معتبرترين دانشگاه هاي خارجي درس مي خواند اما اکنون...

 

زن جوان که کودک خردسالي را در آغوش داشت دادخواست طلاق را به مشاور کلانتري احمدآباد مشهد داد و در حالي که عنوان مي کرد ازدواج شتاب زده و علاقه به گردش در خارج از کشور زندگي مرا به سوي نابودي کشاند به تشريح ماجراي ازدواجش پرداخت و گفت: سال آخر رشته پرستاري را در يکي از دانشگاه هاي معتبر کشور مي گذراندم که «عرفان» به خواستگاري ام آمد.

 

واسطه اين خواستگاري يکي از همسايگان قديمي مان بود که ادعا مي کرد شناخت کاملي از خانواده عرفان دارد.

 

او چنان از وضعيت مالي و فرهنگي آن خانواده سخن مي گفت که همه اطرافيانم نديده، شيفته آن خانواده شده بودند. به همين دليل هم پدرم در شب خواستگاري سنگ تمام گذاشت و همه نوع امکانات سطح بالا را فراهم کرد.

 

آن شب يکي از بهترين و رويايي ترين شب هاي زندگي ام بود چرا که در افکار و تصورات خودم، گشت و گذار در خارج از کشور را تجربه مي کردم.

 

خانواده «عرفان» مدعي بودند او در رشته پزشکي و در آلمان تحصيل مي کند. پدر و مادر من نيز بدون هيچ گونه تحقيقي به اين خانواده اعتماد کردند و بدين ترتيب تنها چند روز بعد، مراسم ازدواج ما در يک باغ ويلايي بزرگ به طرز باشکوهي برگزار شد به طوري که همه فاميل تا چند روز از اين جشن صحبت مي کردند.

 

اين گونه بود که زندگي مشترک من و عرفان در طبقه دوم خانه پدرم آغاز شد.

 

او مدعي بود پس از پايان تعطيلات به آلمان بازمي گردد. اما ماه ها سپري مي شد و عرفان با پول پدر من زندگي مي کرد و از ادامه تحصيلش خبري نبود.

 

تا اين که روزي به طور اتفاقي يکي از دوستان عرفان به در منزلمان آمد و طلب مالي اش را درخواست کرد. آن جا بود که فهميدم او تا به حال رنگ خارج از کشور را هم نديده و به خاطر داشتن اعتياد از دانشگاه داخل کشور اخراج شده است. آن روز تصميم به طلاق گرفته بودم که متوجه شدم باردار هستم.

 

از سوي ديگر نيز همه فاميل، عرفان را دکتر صدا مي زدند و نمي خواستم غرور پدرم جريحه دار شود. به همين خاطر سکوت کردم تا شايد عرفان راه درست زندگي را بيابد ولي او با گذشت ۳ سال از زندگي مشترکمان به يک معتاد کارتن خواب تبديل شده و هر بار که در محله زندگيمان پيدايش مي شود با کتک زدن من و تهديد به مرگ فرزندم مقداري پول از پدرم مي گيرد و باز تا چند روز گم مي شود. امروز که فهميدم پدرم هم اين رنج ها را به خاطر من تحمل مي کند تصميم گرفتم از عرفان طلاق بگيرم تا بتوانم...

 

جام نیوز
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار